باغ صائب
278 subscribers
1.1K photos
99 videos
52 files
477 links
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Download Telegram
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
▫️ ادب‌اظهار

ادب‌اظهارم و با وصل توام کاری هست‌
عرض آغوش ندارم‌، دل افگاری هست‌
با همه کلفت دوری‌، به همین خرسندیم‌
که در آیینۀ ما حسرت دیداری هست‌
▫️
در یکی از یادداشت‌های قبل، به نوعی عشق محتاطانه و مؤدبانه در شعر بیدل اشاره کردیم. در کل بیدل یک عشق محجوب دارد. به شدت مأخوذ به حیاست و از کم‌جرئتی، دل‌سردی و یا ادب، می‌کوشد که خیلی پاپیچ معشوق نشود. حتی گاهی خوش‌تر می‌دارد که خیال آغوش محبوب را از سر بدر کند و به دل افگار خود پناه ببرد: عرض آغوش ندارم، دل افگاری هست. در جایی دیگر هم می‌گوید:
مشتاق جلوۀ تو ندارد دماغ گل
آنجا دل شکسته به یاد تو بو کنند
▫️
در ضمن «عرض» در شعر بیدل، معنایی سیّال و هاله‌ای دارد. تقریباً چیزی مشابه «عرضه داشتن» یا «اظهار کردن» است. در معنی «پهنا» نیست. همین طور «کلفَت» نیز به معنی «سختی» و «زحمت» است.
باری، بیت دوم بسیار زیباست و از ‌بیت‌های طلایی شعر بیدل. جالب است که نمی‌گوید «خرسندیم که در آینه تو را می‌بینیم» بلکه می‌گوید «خوشحالیم که حداقل حسرت دیدار تو در آینۀ ماست.»
به یاد آن پدر خسیسی افتادم که پنیر خریده بود و در شیشه کرده بود و به فرزندانش می‌گفت که نان را به پشت شیشه بمالند و بخورند. بعد یک روز که او در خانه نبود و پنیر در کمد قفل بود، بچه‌ها نانشان را به دیوار کمد می‌مالیدند. وقتی آمد، گفت: «همین یک روز که من در خانه نبودم نمی‌توانستید نان خالی بخورید؟»
این خرسندی به حسرت دیدار هم از جنس خرسندی همان بچه‌هاست که نان به دیوار کمد می‌مالیدند.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
▫️ تصویر

کاش هجران دادِ من می‌داد اگر وصلی نبود
شمع تصویرم که از من سوختن هم ننگ داشت
🔸
شاعر از «شمع تصویر» می‌گوید، یعنی شمعی که بر پردۀ نقاشی کشیده شده است. این شمع به ظاهر روشن است، ولی چون فقط یک تصویر است و نه خود شمع، نه می‌سوزد و نه تمام می‌شود. انگار راضی بود که در آتش هجران بسوزد و خاکستر شود. ولی طفلک همین بخت را هم ندارد.
بیدل با اشیای روی پردۀ نقاشی بسیار مضمون‌سازی کرده است. مثلاً «بلبل تصویر» در این بیت، بلبلی است که در حال پرواز نقاشی شده و تا وقتی که رنگی بر تابلو باشد، در حال پریدن است.

نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی‌
بلبل تصویرم و تا رنگ دارم‌، می‌پرم‌

شعر بیدل به دشوار بودن معروف شده است. ولی وقتی قدری آشنا می‌شویم، می‌بینیم که وقتی با یکی از عناصر شعر او آشنا می‌شویم، این خودش کلیدی می‌شود برای باز کردن خیلی از بیت‌ها. پس وقتی می گوید «پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویر را» از تصویر جانور ذبح‌شده‌ای می‌گوید که پرافشانی او فقط در تابلو است و نه بیشتر. یا وقتی «گل تصویر» می‌گوید، یعنی گلی که نشانی از خرّمی ندارد: «از گل تصویر نتوان یافت بوی خرمی»
بدین ترتیب، رازهایی از شعر بیدل گشوده می‌شود و جلوه‌هایی آشکار می‌شود که در شعر دیگر شاعران ما اندک است.
سخن را با یک بیت «تصویردار» دیگر ختم می‌کنم.

حلقۀ زنجیر تصویرم‌، مپرس از شیونم‌
ناله‌ای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است‌

می‌دانیم که صدای زنجیر به ناله تشبیه می‌شده است. اینجا می‌گوید ناله‌ام را جز خودم کسی نمی‌شنود، چون من نه یک زنجیر واقعی، بلکه تصویر زنجیر بر پردۀ نقاشی هستم.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما
گَردِ چین دستی نزد بر دامن کوتاه ما

(غزلیات بیدل، تصحیح طباطبایی ـ قزوه، انتشارات شهرستان ادب، غزل ۳۴۱)
▫️
در آن زمان دامن لباس مردان بلند بوده است و چین داشتن دامن هم از عوارض دامن بلند است. این معنی در شعر بیدل بسیار آمده است.
اما دامن بلند و چین‌دار از اسباب تجمل به حساب می‌آمده است. ثروتمندان و محتشمان غالباً چنین دامن‌هایی داشته‌اند. به همین دلیل «چین دامن» کنایه از تعلقات دنیایی هم هست:

ز خود برآ تا رسد کمندت به کنگر قصر بی‌نیازی
به نردبان‌های چین دامن، کسی ره آسمان نگیرد

پس اگر کسی دامنی کوتاه و بدون چین داشته باشد، می‌شود گفت که از اسباب دنیا بی‌نصیب و یا به آن بی‌اعتناست.

چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت برنمی‌دارد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را

اما «گَرد» در اینجا چه کاره است؟ به نظرم اینجا گرد از نظر معنایی یک نقش کنایی دارد. کمی شبیه این است که می‌گوییم «ما به گرد فلانی نرسیدیم.» اینجا هم می‌گوید «گرد چین به دامن ما نرسید.» یعنی این چین به هیچ وجه نتوانست به دامن ما دست یابد. خلاصه این که ما از چین دامن آسوده شدیم، یعنی از تعلقات و تجملات رهایی یافتیم.
اینجا یک ارتباط صوری هم وجود دارد، این که دامن بلند در هنگام راه رفتن، گرد و خاک بلند می‌کند و یا به گرد آلوده می‌شود، برخلاف دامن کوتاه. پس می‌شود گفت که «چین» به گردی تشبیه شده که نتوانسته است به آن دامن برسد.
اما ارتباط دو مصراع چه می‌شود؟ کسی که دامن کوتاه دارد، در تحرک و راه رفتن آسوده و آزاد است. چین‌های دامن (تعلقات) نیستند که مانع حرکت او شوند. اما این را هم باید پذیرفت که این شخص دیگر از اسباب تجمل و موهبت‌های مادی محروم و ناامید است.
ولی بیدل این را دوست دارد و به همین دلیل، این آزادی را یک آزادی دلخواه می‌داند. می‌گوید ما با این آزادی خودخواسته، خود را از نعمات دنیایی محروم ساختیم، همان طوری که وقتی شخص دامن کوتاه دارد، از چین دامن هم آسوده است. دیگر گَرد چین هم به دامن او نمی‌رسد.
بعضی بیت‌های دیگر این غزل هم در مسیر همین معنی است.

کوشش اشکیم‌، بر ما تهمت جولان مبند
تا به خاک از لغزش پا کاش باشد راه ما
چون حباب از کارگاه یأس می‌جوشیم و بس‌
جز شکست دل چه خواهد بود مزد آه ما؟
صرف نقصانیم‌، دیگر از کمال ما مپرس‌
عشق پر کرده است آغوش هلال از ماه ما
می‌رویم از خویش و همچون شمع‌، پامال خودیم‌
عجز واکرده است بیدل بر سر ما راه ما

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

عمارت، غیر چین دامن صحرا نمی‌باشد
ز تنگی‌های مذهب این‌قدر بالید مشرب‌ها

برای شناخت تفکر هر شاعر، باید کلمات را در فرهنگ زبانی عصر او بررسی کرد. یکی از این کلمات، «مذهب» است. ما امروزه مذهب را به معنی «دین» می‌شناسیم و آدم دین‌دار را آدم مذهبی می‌گوییم. به همین دلیل گاهی که می‌بینیم بیدل از مذهب‌ها شکایت دارد، فکر می‌کنیم از دین در شکایت است. این همان چیزی است که غالباً شارحان مادی‌گرای بیدل برداشت می‌کردند به ویژه در روسیۀ شوروی عصر کمونیست‌ها.
در واقع مذهب همان طور که معنی لغوی‌اش حکایت می‌کند، فرقه‌های متعدد دینی است و البته در نظر داشته باشیم که در عصر بیدل، تعصب میان فرقه‌های مذهبی چقدر بیداد می‌کرده است.
اما «مشرب» یعنی سلوک اهل عرفان و معنویت، چیزی که از تعصب می‌پرهیزد. تعبیر «وسعت مشرب» از همین‌جا آمده است، یعنی قدرت پذیرش همدیگر، چیزی که متعصبان از آن بی‌بهره‌اند.
بیدل در بسیار جای‌ها وسعت مشرب را با وسعت و فراخی صحرا یکسان می‌بیند و به همین دلیل، صحرا را می‌ستاید که دارای وسعت مشرب است. در جایی دیگر هم می‌گوید

چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت بر نمی‌تابد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را

تشبیه تعدّد فرقه‌ها به دامن چین‌دار هم جالب است. انگار هفتاد و دو ملتی که حافظ هم از آنها نام می‌برد، هر کدام یک چین در دامن صحرا به حساب می‌آیند. و اینجا که شاعر می‌گوید « عمارت، غیر چین دامن صحرا نمی‌باشد»، انگار تعصب‌های مذهبی، همانند ساختمان‌هایی با کوچه‌های تنگ، آدم‌ها را از هم جدا می‌سازند و مانع ارتباط وسیع و راحت هستند.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
بر بام، هلال‌ابروی من قبله‌نما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عید مبارک
دل قانع شوقی است، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

غزل عیدانۀ بیدل واقعاً یک غزل متفاوت و متمایز است، از این جهت که طبق عادت معمول شاعران، فقط بر عید و مسائل خاص آن متمرکز نشده است، بلکه این عید را در بستری از محبت، عشق و در کنار این‌ها مضامین اجتماعی و سیاسی مطرح کرده است. در واقع او بیش از این که مشتاق عید باشد، مشتاق کسی است که در این عید به دیدار او نائل می‌شود.

در بیت بعدی تعبیر جالبی به کار برده است. تشبیه هلال به ابرو در شعر فارسی سابقه دارد، ولی شاعر این را به همان سادگی بیان نمی‌‌کند. می‌گوید گویا این محبوب ابروهلالی من بر بام آمده است که همه مردم به خیال رؤیت هلال، عید مبارک می‌گویند.
ولی این قناعت و استغنای بیدل باز هم در اینجا نمود دارد، آنجا که می‌گوید «داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک». این خاصیت جالبی است در شعر بیدل که همیشه به کمترین‌ها قانع است. به خیال معشوق قانع است، به همین که نامه‌اش به معشوق رسیده باشد قانع است، به همین که به یاد طرف باشد قانع است و در اینجا به همین داغ دل قانع است و همین داغ محبت را از جام جم برتر می‌شمرد. در جایی دیگر هم می‌گوید:

آنچه ما در حلقۀ داغ محبّت دیده‌ایم‌
نی سکندر دید در آیینه، نی در جام، جم‌

اما چنان که گفتیم این غزل عیدانۀ بیدل بسیار متنوع و حاوی مضامین گوناگون است، از جمله مضامین اجتماعی و سیاسی. او در بیتی می‌گوید

ای بی‌خردان، غرۀ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک

این از بیت‌های هشداردهندۀ بیدل در باب ناپایداری جاه و جلال دنیایی است، چیزی که در قدیم آن را «دولت» می‌نامیده‌اند. و جالب این که «دولت» در زبان فارسی امروز، معنایی یافته است که نه تنها این بیت با آن تناسب دارد، بلکه حتی برش بیشتری می‌یابد.

اما سخن از عید فطر در شعر بیدل را نمی‌توان به پایان برد و از این رباعی زیبا یاد نکرد، رباعی‌ای که بر خلاف بسیاری از شعرهای بیدل، بسیار ساده و شفاف است و عاطفی:

عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#امروز_با_بیدل
#عید
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
🍀 امروز با بیدل

بیدل، طلب همنفسی پیدا کن
گر عشق نباشد، هوسی پیدا کن
تنهایی آب می‌کند زَهرۀ سنگ
ای بیکس جاوید! کسی پیدا کن

بیدل در بسیار جای‌ها عشق و هوس را در برابر هم نهاده و عشق را برتر شمرده است. در جایی می‌گوید

به دماغ دعوی عشق، سر بلهوس بلند است
مگر از دکان قصاب جگری خریده باشد

می‌گوید این بلهوس (آدم هوسباز) که دعوی عشق می‌کند، دل و جگرش کجا بود؟ حتماً رفته است از قصابی جگر خریده است.
بیدل در جایی دیگر هم هوس را به خار و خس تشبیه کرده و آن را در برابر تحقیق قرار داده است.

بادۀ تحقیق را ظرف هوس تنگی کند
در بر آتش، لباس خار و خس تنگی کند

ولی به نظر من اوج نگاه بیدل در این مورد، آنجاست که جدا از عشق و هوس، به دوست می‌اندیشد. این مهم نیست که با عشق به دوست رسیده است یا هوس، بلکه مهم این است که شوق دوست، تنها سرمایۀ وجود اوست:

نی عشق دانم‌، نی هوس‌، شوق تو ام سرمایه بس‌
ای صبحِ یک عالم نفس اندیشۀ دل مسکنت

در آن رباعی که در آغاز کلام آوردیم هم همین بحث است. شاعر گویا از تنهایی و غربت انسان در این جهان به تنگ آمده است. در پی یک همنفس است و خیلی واقع‌بینانه می‌گوید که اگر هم ظرفیت عشق را نداری، حداقل هوس تو می‌تواند تو را از تنهایی بدرآورد.
نکتۀ جالب دیگر در این رباعی، آشنایی‌زدایی آن است. شاعر از سخنان معمول که هر شاعری ممکن است دربارۀ عشق و هوس بگوید می‌پرهیزد و نوعی رندی به کار می‌برد. رندی بخشی از شاعری است و شاعری که رندی نکند، سخنش جذاب نمی‌شود.

#امروز_با_بیدل
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
@bagh_saeb
🍀 امروز با بیدل

شهیدان ادبگاه وفا را خون نمی‌باشد
مگر رنگ حنایی از کف قاتل شود پیدا
🔸
ایام محرم است و چه خوب است که از شهید و شهادت در شعر بیدل بگوییم. یکی از مفاهیم وابسته به شهادت در شعر این شاعر، «وفا» است. در این بیت شاعر خود را شهید وفا می‌داند و حتی اگر به تیغ جفای او نیز کشته می‌شود، این وفا را کنار نمی‌گذارد. از همین روی، حتی ریخته شدن خونش را نوعی بی‌ادبی و جسارت می‌داند. در این وضع، مگر سرخی حنای دست معشوق کار آن خون را بکند و صحنه را رنگین بسازد.
حال این بیت را مقدمه‌ای بسازیم برای یک بیت قدری دشوارتر:

کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا،
به جای خون، عرق می‌ریزد از زخم شهیدانت

«جوهر شمشیر» در اینجا یعنی خط‌هایی که بر اثر تیز کردن لبۀ شمشیر بر روی آن ایجاد می‌شود و طبیعتاً وقتی شمشیر خونین شود، این قسمت رنگین و کدر خواهد شد و تمیز کردنش هم سخت‌تر است. حال شاعر می‌گوید ما برای این که حتی لبۀ شمشیر معشوق را هم کدر نسازیم، به جای خون عرق می‌ریزیم.
از طرفی می‌دانیم که عرق با خجالت هم ارتباط دارد. گویا شاعر می‌گوید ما از این که نتوانستیم حق وفای معشوق را ادا کنیم، خجالت می‌کشیم. چنان که در جایی دیگر هم گفته است:

چو شمع از گردنم حق وفا ساقط نمی‌گردد
در آتش هم عرق دارم،خجالت‌پرور عشقم

خوب با بیتی دیگر، باز به مقصد اول مان برگردیم، این که شاعر از این که خونی ندارد که نثار معشوق سازد، خجالت می‌کشد و برای این که آبرویش حفظ شود، می‌گوید حداقل لباسم را گلگون سازید.

در شهیدان وفا تا آبرو پیدا کنم
خون ندارم، اندکی رخت مرا گلگون کنید

#خانۀ_آینه
#امروز_با_بیدل
#شهادت
@khanehayeneh
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
🍀 امروز با بیدل

ترک آرزو کردم، رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانی‌ها کاین قفس گلستان شد
عشق‌، شکوه‌آلود است‌؛ تا چه دل فسرد امروز
سیل می‌رود نومید خانه‌ای که ویران شد
🔸
بیدل شاعر قناعت است و پرهیز کردن از آرزوهای دور و دراز. او در اینجا آرزو را به «پرفشانی» تشبیه کرده است، یعنی پر و بال زدن و پرواز کردن. اما وقتی پرنده از این تب و تاب بیفتد، قفس هم برایش گلستان خواهد شد. بیدل در جایی دیگر هم می‌گوید که با کنار نهادن «آرزو» و «حسرت»، می‌شود به «دُر» و «دریا» بدل شد.

آرزویی در گره بستم، دُر یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم، دریا شدم

در این بیت شاعر آرزو را به موج تشبیه می‌کند، موج‌هایی بی‌حاصل که می‌آیند و می‌روند و نتیجه‌ای ندارند. انسان وقتی به آرامش می‌رسد که آن موج‌ها را در خود جمع کند و سکون ببخشد، مثل موج روی دُر (مروارید). دیده‌اید که مروارید بر روی خود خط‌هایی موج‌مانند دارد؟ گویا موج اصلی و ارجمند، همان است که بر روی مروارید ایجاد می‌شود که در دل صدف آرام گرفته و از هر تلاش بیهوده‌ای بدور است.

موج گوهرم عمری است آرمیده می‌نازد
رنج پا نمی‌خواهد رفتنی که من دارم

بیت دوم هم تا حدودی در همین مسیر است. حال که دل شاعر افسرده است، عشق از او شکایت دارد، چون دیگر جایی برای او نیست. دل افسرده که عشق نمی‌شناسد. وقتی خانه خودش ویران شده است، سیل به چه امیدی به آن روی آورد؟ بیدل همین معنی را در بیتی دیگر هم آورده است:

ندامت می‌کشد عشق از دل افسرده‌ام، بیدل
ندارد گنج در ویرانه، جز خاکی به سر کردن

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#ترک_آرزو
@khanehayeneh

@bagh_saeb 🌲🌲🌲
🍀 امروز با بیدل
یا علی
🔻
لب بت گر به تصدیق کمالش «یاعلی» گوید
به نوری آشنا گردد، که آرَد کعبه ایمانش
🔺
این بیت بیدل بر سردر آرامگاه منسوب به حضرت علی(ع) در شهر مزارشریف افغانستان درج شده است. شاعر می‌گوید آن حضرت چنان مقام والایی دارد که اگر بت هم لب به تصدیق او بگشاید، با چنان نوری از حقیقت آشنا می‌شود که کعبه هم به او ایمان خواهد آورد. یک اغراق شاعرانۀ بسیار قوی.
من بسیار به کسانی برخورد کرده‌ام که از دیدن شعرهایی در وصف مولا علی در آثار بیدل و دیگر شاعران اهل سنت شگفت‌زده شده‌اند و احیاناً آن را حمل بر تشیع این شاعران کرده‌اند. اما اگر قدری با سلوک اجتماعی و دینی مذاهب مختلف اسلام آشنا شویم، از این که اهالی یک مذهب به آن حضرت ارادت تمام نداشته باشند تعجب می‌کنیم. بسیاری از آنان حتی اگر هم در خلافت ظاهری، حضرت را صاحب اولویت نمی‌دانند، در مقام معنوی و عرفانی، برتر از همه اصحاب حضرت پیامبر(ص) می‌شمارند. مؤید این سخن، نگاه میرزا عبدالقادر بیدل به آن حضرت است. او سه قصیدۀ باشکوه برای آن حضرت سروده و در غزلیات و رباعیاتش تجلیل‌های عظیمی از ایشان دارد که برای هیچ‌یک‌ از اصحاب پیامبر ندارد. این هم یک بیت زیبای دیگر از این شاعر:

موج طوفان می‌زند جوی به دریا متصل‌
جوهر دیگر بود در دست حیدر تیغ را

ما «شمشیر آب‌دار» بسیار شنیده‌ایم. حالا شاعر شمشیر را به اعتبار «آب داشتن» آن به جوی تشبیه کرده است، ولی می‌گوید این جوی اگر آبرویی دارد، از دریایی است که به آن وصل است، یعنی وجود شریف آن حضرت. به همین دلیل است که شمشیر فقط در دست علی است که این جوهره را دارد.

#خانه_آینه
#امروز_با_بیدل
#یا_علی
@khanehayeneh
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
امروز با بیدل
به مناسبت اربعین حسینی

🔺 برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا
🔻 شهید ناز او، از تیغ می‌خواهد دَم آبی‌

این بیت بیدل آمیزه‌ای است از عشق و حماسه. شاعر شهدای کربلا را شهید ناز معشوق می‌داند، ولی شهیدانی که آب را از لب تیغ طلب می‌کردند.
می‌دانیم که آب‌دادن شمشیر، آن را محکم‌تر و برنده‌تر می‌ساخته است. بیدل به همین اعتبار، گاهی شمشیر را به جوی آب تشبیه می‌کند:

کی شود وهم تعلّق مانع وارستگان‌؟
آب اگر در جوی شمشیر است، می‌باشد روان‌

و حالا، شهیدان ناز معشوق، از این آب می‌نوشند.
نکتۀ دیگر، ایهام در کلمۀ «دم» است که از طرفی «لب» معنی می‌دهد و شاعر انگار از «لب آب» سخن می‌گوید و از طرفی به معنی خون است و با شمشیر تناسب دارد. بیدل در چند جای دیگر هم که از شمشیر و تیغ اسم برده، «دم» را به دو معنی به کار برده است:

مزاج خودشکن آزار کس نمی‌خواهد
کم است ریزش خون، تیغ را ز ریزش دم‌

می‌گوید شمشیری که دم (لب) آن ریخته باشد، انگار که ریزش دم (خون) آن هم کمتر می‌شود.
به هر حال، بیت بسیار حماسی و باشکوه است و در آن زمانه‌ای که اغلب شاعران ما به واقعۀ کربلا از منظر تأثر و اندوه می‌نگریسته‌اند، این که شاعری آن را از منظر استغنا و بی‌نیازی ببیند، جالب است. سخن را با یک بیت عاشورایی دیگر از بیدل ختم می‌کنم.

گل‌ریزی اشک، بوی خون داشت‌
این سبحه ز خاک کربلا بود

می‌گوید تسبیحی که از خاک کربلا بسازی، اگر در حین مناجات با گریه کنی، اشک تو هم بوی خون خواهد داشت. این یعنی زنده بودن خون شهیدان کربلا، که امروزه در ادبیات آیینی ما بسیار مطرح است.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
🌲
---------------------------------
@bagh_saeb
🍀 امروز با بیدل

بگذار تا به درد تمنّاش خون کنند
دل قابل وفاست، مپرس از گناه او

خون شدن در شعر بیدل یعنی سختی و عذاب کشیدن. بیدل عذاب هجران را از ضروریات وفا می‌داند. می‌گوید وقتی وفا در کار باشد شکایت از فراق هم معنی ندارد چون همین شکایت خودش خیانتی به آن وفاداری به حساب می‌آید. در جایی دیگر هم می‌گوید

وفا منع تمیز شادی و غم می‌کند ورنه
نواها انتخاب از طالع ناساز می‌کردم

یعنی درست است که طالع ناساز است و حقش هست که در این وضعیت نوای ناله سر دهم، ولی وفا ایجاب می‌کند که شادی و غم برای آدم یکسان باشد.

#بیدل
#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
🌲
------------------
@bagh_saeb
🍀 امروز با بیدل
🔸 عشرت سالگره

عشرت #سالگره تاکی‌ات، ای غفلت‌فال!
رشته‌ای هست که لب می‌گزد از گفتن سال

بیدل دربارۀ خیلی چیزها شعر دارد، حتی جشن تولد. حالا شاید بگویید چرا «سالگرد» نگفته و «سالگره» گفته است؟ در اینجا نکته‌ای هست. در حوزۀ شرقی زبان فارسی، «سالگره» می‌گویند و وجه تسمیۀ آن هم این است که رسم بوده است که بعضی اشخاص رشته‌ای نزد خود داشته‌اند و هر سال که می گذشته است، بر آن رشته گرهی می‌زده‌اند، تا شمار سال‌ها از خاطرشان نرود. به همین دلیل سالگرد تولد را «سال‌گره» می‌گفته‌اند. در مصراع دوم بیت بیدل هم به این رشته اشاره شده است. می‌گوید این رشته هر سال انگار از گفتن سال، لب می‌گزد.
در واقع شاعر در اینجا از گذر عمر نگران است و می‌گوید برای انسان که در غفلت به سر می‌برد، سالگره نباید عشرتی داشته باشد. باقی بیت‌های این غزل هم تأملات عمیقی نسبت به گذر عمر و غفلت انسان دارد:
بگذر ای شمع، ز تشویش زبان‌آرایی‌
کاروان‌هاست در این دشت، خموشی دنبال‌
عالم است این، به غرور تو که می‌پردازد؟
بوالهوس! یک دو سه روزی به خیالات ببال‌
مه پس از بدر شدن، سعی هلالش پیش است‌
چون به معراج رسد، طالب نقص است کمال‌
به که چون شمع به سر قطع کنی راه ادب‌
تا ز سعی قدمت سایه نگردد پامال‌
انسان را به شمعی رو به خاموشی تشبیه می‌کند. می‌گوید تو با این غرور خودت، فکر می‌کنی که همه عالم به تو می‌اندیشند؟ چه خیالاتی داری؟ مثل ماه انتظار داشته باشه که وقتی به بدر هم برسی، به سمت هلال بروی. پس بهترین کار این است که مثل شمع، آب شوی و به زمین بریزی.
#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
🌲
-----------------
@bagh_saeb
🌲

امروز با #بیدل

نرگس یار به حالم چه نظرها که نداشت‌
معنی منتخبم‌، بر سر من صاد کنید
🔻
چنان که در موارد دیگری هم در این یادداشت‌ها اشاره کرده‌ام، یکی از کلیدهای آشنایی با شعرهای دشوار بیدل، آشنا شدن با عناصر و نمادهای خاص شعر اوست، مثل همین «صاد». وقتی بدانیم که «صاد» چیست و چه نقشی دارد، بسیار جلوه‌های تازه و پنجره‌های نو به روی مضامین تازه‌ای باز می‌شود که در شعر این شاعر و دیگر شاعران آن عصر است.
«صاد» یعنی حرف «ص». در قدیم رایج بود که در فهرست‌ها یا دیوان‌های شعر، در کنار سطرها یا بیت‌های انتخاب شده یا مورد تأیید، یک علامت «ص» کوچک می‌گذاشتند که نشانۀ «صحیح» بود و به آن «صاد صحیح» می‌گفتند. این صاد صحیح هنوز در مدارس و دفاتر اداری مثل دفتر حضور و غیاب در افغانستان رایج است.
از طرفی حلقۀ «ص» شبیه به چشم است و می‌توان نرگس یار یعنی چشم او را یک «ص» دانست که شاعر را انتخاب و تأیید کرده است. پس خلاصۀ معنی این که آن محبوب با نگاه کردن و توجه خود به سوی من، مرا انتخاب و تأیید کرد. همین معنی در این بیت هم گفته شده است:

چشمت به نگاهی ز جهان منتخبم کرد
تمغای قبول از اثر صاد تو دارم‌

«تمغا» یعنی مُهر و نشان. می‌گوید نگاهی که با چشمت به من انداختی، مثل یک مُهر بود که حرف «ص» تأیید بر آن باشد.
این هم دو بیت دیگر که در مورد دوم، نقش پا به «ص» تشبیه شده است.

بیدل معانی تو چه اقبال داشته است‌
چشم حسود، بیت تو را صاد می‌شود
چون خط جاده ز بس منتخب تسلیمم‌
هرکه آمد به سر، از نقش قدم صادم کرد

#امروز_با_بیدل
@khanehayeneh
🌲
--------------------
@bagh_saeb
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
تحریکِ لبی بود اثرمایۀ ایجاد
معذورم اگر جز من و ما هیچ ندارم‌
🔻
«من و ما» یعنی تکبر و خودستایی. در مصراع اول منظور از «تحریک لب» همان گفتن «کُن» است که جهان با گفتن آن ایجاد شده است. به عبارت قرآنی «کن فیکون» اشاره دارد. در جایی دیگر هم دارد که

اول در عدم دهنت باز می‌کند
تا کاف و نون تهیۀ آواز می‌کند

و اینجا هم همین را می‌گوید که آن دهان باز شد و «کاف و نون» یعنی کلمۀ «کن» را ادا کرد.
پس ما در اثر «گفتار» خلق شده‌ایم و عجیب نیست که اگر الان هم اهل «من و ما» کردن باشیم.
البته یک برداشت دیگر هم می‌شود کرد؛ این که اگر ما این قدر «من و ما» می‌کنیم، از این روی است که با گفتن «کن» به وسیلۀ آن لب خلق شده‌ایم. پس مقام و مرتبۀ رفیعی داریم و طبیعی است که به این بنازیم.
این معنی دوم هم در شعر بیدل آمده است. می‌گوید

که دم زند ز من و ما، دمی که ما تو نباشی
به این غرور که ماییم، از کجا تو نباشی

می‌گوید این «من و ما» کردن ما نشان می‌دهد که وجود ما پرتوی از آن وجود متعال است. وگرنه «من و ما» کجا بود؟

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh