باغ صائب
278 subscribers
1.1K photos
99 videos
52 files
477 links
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Download Telegram
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
▫️ تصویر

کاش هجران دادِ من می‌داد اگر وصلی نبود
شمع تصویرم که از من سوختن هم ننگ داشت
🔸
شاعر از «شمع تصویر» می‌گوید، یعنی شمعی که بر پردۀ نقاشی کشیده شده است. این شمع به ظاهر روشن است، ولی چون فقط یک تصویر است و نه خود شمع، نه می‌سوزد و نه تمام می‌شود. انگار راضی بود که در آتش هجران بسوزد و خاکستر شود. ولی طفلک همین بخت را هم ندارد.
بیدل با اشیای روی پردۀ نقاشی بسیار مضمون‌سازی کرده است. مثلاً «بلبل تصویر» در این بیت، بلبلی است که در حال پرواز نقاشی شده و تا وقتی که رنگی بر تابلو باشد، در حال پریدن است.

نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی‌
بلبل تصویرم و تا رنگ دارم‌، می‌پرم‌

شعر بیدل به دشوار بودن معروف شده است. ولی وقتی قدری آشنا می‌شویم، می‌بینیم که وقتی با یکی از عناصر شعر او آشنا می‌شویم، این خودش کلیدی می‌شود برای باز کردن خیلی از بیت‌ها. پس وقتی می گوید «پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویر را» از تصویر جانور ذبح‌شده‌ای می‌گوید که پرافشانی او فقط در تابلو است و نه بیشتر. یا وقتی «گل تصویر» می‌گوید، یعنی گلی که نشانی از خرّمی ندارد: «از گل تصویر نتوان یافت بوی خرمی»
بدین ترتیب، رازهایی از شعر بیدل گشوده می‌شود و جلوه‌هایی آشکار می‌شود که در شعر دیگر شاعران ما اندک است.
سخن را با یک بیت «تصویردار» دیگر ختم می‌کنم.

حلقۀ زنجیر تصویرم‌، مپرس از شیونم‌
ناله‌ای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است‌

می‌دانیم که صدای زنجیر به ناله تشبیه می‌شده است. اینجا می‌گوید ناله‌ام را جز خودم کسی نمی‌شنود، چون من نه یک زنجیر واقعی، بلکه تصویر زنجیر بر پردۀ نقاشی هستم.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما
گَردِ چین دستی نزد بر دامن کوتاه ما

(غزلیات بیدل، تصحیح طباطبایی ـ قزوه، انتشارات شهرستان ادب، غزل ۳۴۱)
▫️
در آن زمان دامن لباس مردان بلند بوده است و چین داشتن دامن هم از عوارض دامن بلند است. این معنی در شعر بیدل بسیار آمده است.
اما دامن بلند و چین‌دار از اسباب تجمل به حساب می‌آمده است. ثروتمندان و محتشمان غالباً چنین دامن‌هایی داشته‌اند. به همین دلیل «چین دامن» کنایه از تعلقات دنیایی هم هست:

ز خود برآ تا رسد کمندت به کنگر قصر بی‌نیازی
به نردبان‌های چین دامن، کسی ره آسمان نگیرد

پس اگر کسی دامنی کوتاه و بدون چین داشته باشد، می‌شود گفت که از اسباب دنیا بی‌نصیب و یا به آن بی‌اعتناست.

چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت برنمی‌دارد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را

اما «گَرد» در اینجا چه کاره است؟ به نظرم اینجا گرد از نظر معنایی یک نقش کنایی دارد. کمی شبیه این است که می‌گوییم «ما به گرد فلانی نرسیدیم.» اینجا هم می‌گوید «گرد چین به دامن ما نرسید.» یعنی این چین به هیچ وجه نتوانست به دامن ما دست یابد. خلاصه این که ما از چین دامن آسوده شدیم، یعنی از تعلقات و تجملات رهایی یافتیم.
اینجا یک ارتباط صوری هم وجود دارد، این که دامن بلند در هنگام راه رفتن، گرد و خاک بلند می‌کند و یا به گرد آلوده می‌شود، برخلاف دامن کوتاه. پس می‌شود گفت که «چین» به گردی تشبیه شده که نتوانسته است به آن دامن برسد.
اما ارتباط دو مصراع چه می‌شود؟ کسی که دامن کوتاه دارد، در تحرک و راه رفتن آسوده و آزاد است. چین‌های دامن (تعلقات) نیستند که مانع حرکت او شوند. اما این را هم باید پذیرفت که این شخص دیگر از اسباب تجمل و موهبت‌های مادی محروم و ناامید است.
ولی بیدل این را دوست دارد و به همین دلیل، این آزادی را یک آزادی دلخواه می‌داند. می‌گوید ما با این آزادی خودخواسته، خود را از نعمات دنیایی محروم ساختیم، همان طوری که وقتی شخص دامن کوتاه دارد، از چین دامن هم آسوده است. دیگر گَرد چین هم به دامن او نمی‌رسد.
بعضی بیت‌های دیگر این غزل هم در مسیر همین معنی است.

کوشش اشکیم‌، بر ما تهمت جولان مبند
تا به خاک از لغزش پا کاش باشد راه ما
چون حباب از کارگاه یأس می‌جوشیم و بس‌
جز شکست دل چه خواهد بود مزد آه ما؟
صرف نقصانیم‌، دیگر از کمال ما مپرس‌
عشق پر کرده است آغوش هلال از ماه ما
می‌رویم از خویش و همچون شمع‌، پامال خودیم‌
عجز واکرده است بیدل بر سر ما راه ما

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

عمارت، غیر چین دامن صحرا نمی‌باشد
ز تنگی‌های مذهب این‌قدر بالید مشرب‌ها

برای شناخت تفکر هر شاعر، باید کلمات را در فرهنگ زبانی عصر او بررسی کرد. یکی از این کلمات، «مذهب» است. ما امروزه مذهب را به معنی «دین» می‌شناسیم و آدم دین‌دار را آدم مذهبی می‌گوییم. به همین دلیل گاهی که می‌بینیم بیدل از مذهب‌ها شکایت دارد، فکر می‌کنیم از دین در شکایت است. این همان چیزی است که غالباً شارحان مادی‌گرای بیدل برداشت می‌کردند به ویژه در روسیۀ شوروی عصر کمونیست‌ها.
در واقع مذهب همان طور که معنی لغوی‌اش حکایت می‌کند، فرقه‌های متعدد دینی است و البته در نظر داشته باشیم که در عصر بیدل، تعصب میان فرقه‌های مذهبی چقدر بیداد می‌کرده است.
اما «مشرب» یعنی سلوک اهل عرفان و معنویت، چیزی که از تعصب می‌پرهیزد. تعبیر «وسعت مشرب» از همین‌جا آمده است، یعنی قدرت پذیرش همدیگر، چیزی که متعصبان از آن بی‌بهره‌اند.
بیدل در بسیار جای‌ها وسعت مشرب را با وسعت و فراخی صحرا یکسان می‌بیند و به همین دلیل، صحرا را می‌ستاید که دارای وسعت مشرب است. در جایی دیگر هم می‌گوید

چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت بر نمی‌تابد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را

تشبیه تعدّد فرقه‌ها به دامن چین‌دار هم جالب است. انگار هفتاد و دو ملتی که حافظ هم از آنها نام می‌برد، هر کدام یک چین در دامن صحرا به حساب می‌آیند. و اینجا که شاعر می‌گوید « عمارت، غیر چین دامن صحرا نمی‌باشد»، انگار تعصب‌های مذهبی، همانند ساختمان‌هایی با کوچه‌های تنگ، آدم‌ها را از هم جدا می‌سازند و مانع ارتباط وسیع و راحت هستند.

#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل

ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که تو را دید مبارک
بر بام، هلال‌ابروی من قبله‌نما شد
کز هر طرف آمد خبرِ عید مبارک
دل قانع شوقی است، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک

غزل عیدانۀ بیدل واقعاً یک غزل متفاوت و متمایز است، از این جهت که طبق عادت معمول شاعران، فقط بر عید و مسائل خاص آن متمرکز نشده است، بلکه این عید را در بستری از محبت، عشق و در کنار این‌ها مضامین اجتماعی و سیاسی مطرح کرده است. در واقع او بیش از این که مشتاق عید باشد، مشتاق کسی است که در این عید به دیدار او نائل می‌شود.

در بیت بعدی تعبیر جالبی به کار برده است. تشبیه هلال به ابرو در شعر فارسی سابقه دارد، ولی شاعر این را به همان سادگی بیان نمی‌‌کند. می‌گوید گویا این محبوب ابروهلالی من بر بام آمده است که همه مردم به خیال رؤیت هلال، عید مبارک می‌گویند.
ولی این قناعت و استغنای بیدل باز هم در اینجا نمود دارد، آنجا که می‌گوید «داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک». این خاصیت جالبی است در شعر بیدل که همیشه به کمترین‌ها قانع است. به خیال معشوق قانع است، به همین که نامه‌اش به معشوق رسیده باشد قانع است، به همین که به یاد طرف باشد قانع است و در اینجا به همین داغ دل قانع است و همین داغ محبت را از جام جم برتر می‌شمرد. در جایی دیگر هم می‌گوید:

آنچه ما در حلقۀ داغ محبّت دیده‌ایم‌
نی سکندر دید در آیینه، نی در جام، جم‌

اما چنان که گفتیم این غزل عیدانۀ بیدل بسیار متنوع و حاوی مضامین گوناگون است، از جمله مضامین اجتماعی و سیاسی. او در بیتی می‌گوید

ای بی‌خردان، غرۀ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک

این از بیت‌های هشداردهندۀ بیدل در باب ناپایداری جاه و جلال دنیایی است، چیزی که در قدیم آن را «دولت» می‌نامیده‌اند. و جالب این که «دولت» در زبان فارسی امروز، معنایی یافته است که نه تنها این بیت با آن تناسب دارد، بلکه حتی برش بیشتری می‌یابد.

اما سخن از عید فطر در شعر بیدل را نمی‌توان به پایان برد و از این رباعی زیبا یاد نکرد، رباعی‌ای که بر خلاف بسیاری از شعرهای بیدل، بسیار ساده و شفاف است و عاطفی:

عید آمد و هر کس پی کار خویش است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی تو به حال خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#امروز_با_بیدل
#عید
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
🍀 امروز با بیدل

بیدل، طلب همنفسی پیدا کن
گر عشق نباشد، هوسی پیدا کن
تنهایی آب می‌کند زَهرۀ سنگ
ای بیکس جاوید! کسی پیدا کن

بیدل در بسیار جای‌ها عشق و هوس را در برابر هم نهاده و عشق را برتر شمرده است. در جایی می‌گوید

به دماغ دعوی عشق، سر بلهوس بلند است
مگر از دکان قصاب جگری خریده باشد

می‌گوید این بلهوس (آدم هوسباز) که دعوی عشق می‌کند، دل و جگرش کجا بود؟ حتماً رفته است از قصابی جگر خریده است.
بیدل در جایی دیگر هم هوس را به خار و خس تشبیه کرده و آن را در برابر تحقیق قرار داده است.

بادۀ تحقیق را ظرف هوس تنگی کند
در بر آتش، لباس خار و خس تنگی کند

ولی به نظر من اوج نگاه بیدل در این مورد، آنجاست که جدا از عشق و هوس، به دوست می‌اندیشد. این مهم نیست که با عشق به دوست رسیده است یا هوس، بلکه مهم این است که شوق دوست، تنها سرمایۀ وجود اوست:

نی عشق دانم‌، نی هوس‌، شوق تو ام سرمایه بس‌
ای صبحِ یک عالم نفس اندیشۀ دل مسکنت

در آن رباعی که در آغاز کلام آوردیم هم همین بحث است. شاعر گویا از تنهایی و غربت انسان در این جهان به تنگ آمده است. در پی یک همنفس است و خیلی واقع‌بینانه می‌گوید که اگر هم ظرفیت عشق را نداری، حداقل هوس تو می‌تواند تو را از تنهایی بدرآورد.
نکتۀ جالب دیگر در این رباعی، آشنایی‌زدایی آن است. شاعر از سخنان معمول که هر شاعری ممکن است دربارۀ عشق و هوس بگوید می‌پرهیزد و نوعی رندی به کار می‌برد. رندی بخشی از شاعری است و شاعری که رندی نکند، سخنش جذاب نمی‌شود.

#امروز_با_بیدل
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
@bagh_saeb
Forwarded from خانهٔ آینه
خیالش بر نمی‌تابد شعور
دکلمه محمدکاظم کاظمی از شعر بیدل
خیالش بر نمی‌تابد شعور، ای بیخودی! جوشی
غزلی از بیدل، با دکلمۀ محمدکاظم کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh