Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
▫️ ادباظهار
ادباظهارم و با وصل توام کاری هست
عرض آغوش ندارم، دل افگاری هست
با همه کلفت دوری، به همین خرسندیم
که در آیینۀ ما حسرت دیداری هست
▫️
در یکی از یادداشتهای قبل، به نوعی عشق محتاطانه و مؤدبانه در شعر بیدل اشاره کردیم. در کل بیدل یک عشق محجوب دارد. به شدت مأخوذ به حیاست و از کمجرئتی، دلسردی و یا ادب، میکوشد که خیلی پاپیچ معشوق نشود. حتی گاهی خوشتر میدارد که خیال آغوش محبوب را از سر بدر کند و به دل افگار خود پناه ببرد: عرض آغوش ندارم، دل افگاری هست. در جایی دیگر هم میگوید:
مشتاق جلوۀ تو ندارد دماغ گل
آنجا دل شکسته به یاد تو بو کنند
▫️
در ضمن «عرض» در شعر بیدل، معنایی سیّال و هالهای دارد. تقریباً چیزی مشابه «عرضه داشتن» یا «اظهار کردن» است. در معنی «پهنا» نیست. همین طور «کلفَت» نیز به معنی «سختی» و «زحمت» است.
باری، بیت دوم بسیار زیباست و از بیتهای طلایی شعر بیدل. جالب است که نمیگوید «خرسندیم که در آینه تو را میبینیم» بلکه میگوید «خوشحالیم که حداقل حسرت دیدار تو در آینۀ ماست.»
به یاد آن پدر خسیسی افتادم که پنیر خریده بود و در شیشه کرده بود و به فرزندانش میگفت که نان را به پشت شیشه بمالند و بخورند. بعد یک روز که او در خانه نبود و پنیر در کمد قفل بود، بچهها نانشان را به دیوار کمد میمالیدند. وقتی آمد، گفت: «همین یک روز که من در خانه نبودم نمیتوانستید نان خالی بخورید؟»
این خرسندی به حسرت دیدار هم از جنس خرسندی همان بچههاست که نان به دیوار کمد میمالیدند.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
▫️ ادباظهار
ادباظهارم و با وصل توام کاری هست
عرض آغوش ندارم، دل افگاری هست
با همه کلفت دوری، به همین خرسندیم
که در آیینۀ ما حسرت دیداری هست
▫️
در یکی از یادداشتهای قبل، به نوعی عشق محتاطانه و مؤدبانه در شعر بیدل اشاره کردیم. در کل بیدل یک عشق محجوب دارد. به شدت مأخوذ به حیاست و از کمجرئتی، دلسردی و یا ادب، میکوشد که خیلی پاپیچ معشوق نشود. حتی گاهی خوشتر میدارد که خیال آغوش محبوب را از سر بدر کند و به دل افگار خود پناه ببرد: عرض آغوش ندارم، دل افگاری هست. در جایی دیگر هم میگوید:
مشتاق جلوۀ تو ندارد دماغ گل
آنجا دل شکسته به یاد تو بو کنند
▫️
در ضمن «عرض» در شعر بیدل، معنایی سیّال و هالهای دارد. تقریباً چیزی مشابه «عرضه داشتن» یا «اظهار کردن» است. در معنی «پهنا» نیست. همین طور «کلفَت» نیز به معنی «سختی» و «زحمت» است.
باری، بیت دوم بسیار زیباست و از بیتهای طلایی شعر بیدل. جالب است که نمیگوید «خرسندیم که در آینه تو را میبینیم» بلکه میگوید «خوشحالیم که حداقل حسرت دیدار تو در آینۀ ماست.»
به یاد آن پدر خسیسی افتادم که پنیر خریده بود و در شیشه کرده بود و به فرزندانش میگفت که نان را به پشت شیشه بمالند و بخورند. بعد یک روز که او در خانه نبود و پنیر در کمد قفل بود، بچهها نانشان را به دیوار کمد میمالیدند. وقتی آمد، گفت: «همین یک روز که من در خانه نبودم نمیتوانستید نان خالی بخورید؟»
این خرسندی به حسرت دیدار هم از جنس خرسندی همان بچههاست که نان به دیوار کمد میمالیدند.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
▫️ تصویر
کاش هجران دادِ من میداد اگر وصلی نبود
شمع تصویرم که از من سوختن هم ننگ داشت
🔸
شاعر از «شمع تصویر» میگوید، یعنی شمعی که بر پردۀ نقاشی کشیده شده است. این شمع به ظاهر روشن است، ولی چون فقط یک تصویر است و نه خود شمع، نه میسوزد و نه تمام میشود. انگار راضی بود که در آتش هجران بسوزد و خاکستر شود. ولی طفلک همین بخت را هم ندارد.
بیدل با اشیای روی پردۀ نقاشی بسیار مضمونسازی کرده است. مثلاً «بلبل تصویر» در این بیت، بلبلی است که در حال پرواز نقاشی شده و تا وقتی که رنگی بر تابلو باشد، در حال پریدن است.
نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی
بلبل تصویرم و تا رنگ دارم، میپرم
شعر بیدل به دشوار بودن معروف شده است. ولی وقتی قدری آشنا میشویم، میبینیم که وقتی با یکی از عناصر شعر او آشنا میشویم، این خودش کلیدی میشود برای باز کردن خیلی از بیتها. پس وقتی می گوید «پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویر را» از تصویر جانور ذبحشدهای میگوید که پرافشانی او فقط در تابلو است و نه بیشتر. یا وقتی «گل تصویر» میگوید، یعنی گلی که نشانی از خرّمی ندارد: «از گل تصویر نتوان یافت بوی خرمی»
بدین ترتیب، رازهایی از شعر بیدل گشوده میشود و جلوههایی آشکار میشود که در شعر دیگر شاعران ما اندک است.
سخن را با یک بیت «تصویردار» دیگر ختم میکنم.
حلقۀ زنجیر تصویرم، مپرس از شیونم
نالهای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است
میدانیم که صدای زنجیر به ناله تشبیه میشده است. اینجا میگوید نالهام را جز خودم کسی نمیشنود، چون من نه یک زنجیر واقعی، بلکه تصویر زنجیر بر پردۀ نقاشی هستم.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
▫️ تصویر
کاش هجران دادِ من میداد اگر وصلی نبود
شمع تصویرم که از من سوختن هم ننگ داشت
🔸
شاعر از «شمع تصویر» میگوید، یعنی شمعی که بر پردۀ نقاشی کشیده شده است. این شمع به ظاهر روشن است، ولی چون فقط یک تصویر است و نه خود شمع، نه میسوزد و نه تمام میشود. انگار راضی بود که در آتش هجران بسوزد و خاکستر شود. ولی طفلک همین بخت را هم ندارد.
بیدل با اشیای روی پردۀ نقاشی بسیار مضمونسازی کرده است. مثلاً «بلبل تصویر» در این بیت، بلبلی است که در حال پرواز نقاشی شده و تا وقتی که رنگی بر تابلو باشد، در حال پریدن است.
نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی
بلبل تصویرم و تا رنگ دارم، میپرم
شعر بیدل به دشوار بودن معروف شده است. ولی وقتی قدری آشنا میشویم، میبینیم که وقتی با یکی از عناصر شعر او آشنا میشویم، این خودش کلیدی میشود برای باز کردن خیلی از بیتها. پس وقتی می گوید «پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویر را» از تصویر جانور ذبحشدهای میگوید که پرافشانی او فقط در تابلو است و نه بیشتر. یا وقتی «گل تصویر» میگوید، یعنی گلی که نشانی از خرّمی ندارد: «از گل تصویر نتوان یافت بوی خرمی»
بدین ترتیب، رازهایی از شعر بیدل گشوده میشود و جلوههایی آشکار میشود که در شعر دیگر شاعران ما اندک است.
سخن را با یک بیت «تصویردار» دیگر ختم میکنم.
حلقۀ زنجیر تصویرم، مپرس از شیونم
نالهای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است
میدانیم که صدای زنجیر به ناله تشبیه میشده است. اینجا میگوید نالهام را جز خودم کسی نمیشنود، چون من نه یک زنجیر واقعی، بلکه تصویر زنجیر بر پردۀ نقاشی هستم.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما
گَردِ چین دستی نزد بر دامن کوتاه ما
(غزلیات بیدل، تصحیح طباطبایی ـ قزوه، انتشارات شهرستان ادب، غزل ۳۴۱)
▫️
در آن زمان دامن لباس مردان بلند بوده است و چین داشتن دامن هم از عوارض دامن بلند است. این معنی در شعر بیدل بسیار آمده است.
اما دامن بلند و چیندار از اسباب تجمل به حساب میآمده است. ثروتمندان و محتشمان غالباً چنین دامنهایی داشتهاند. به همین دلیل «چین دامن» کنایه از تعلقات دنیایی هم هست:
ز خود برآ تا رسد کمندت به کنگر قصر بینیازی
به نردبانهای چین دامن، کسی ره آسمان نگیرد
پس اگر کسی دامنی کوتاه و بدون چین داشته باشد، میشود گفت که از اسباب دنیا بینصیب و یا به آن بیاعتناست.
چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت برنمیدارد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را
اما «گَرد» در اینجا چه کاره است؟ به نظرم اینجا گرد از نظر معنایی یک نقش کنایی دارد. کمی شبیه این است که میگوییم «ما به گرد فلانی نرسیدیم.» اینجا هم میگوید «گرد چین به دامن ما نرسید.» یعنی این چین به هیچ وجه نتوانست به دامن ما دست یابد. خلاصه این که ما از چین دامن آسوده شدیم، یعنی از تعلقات و تجملات رهایی یافتیم.
اینجا یک ارتباط صوری هم وجود دارد، این که دامن بلند در هنگام راه رفتن، گرد و خاک بلند میکند و یا به گرد آلوده میشود، برخلاف دامن کوتاه. پس میشود گفت که «چین» به گردی تشبیه شده که نتوانسته است به آن دامن برسد.
اما ارتباط دو مصراع چه میشود؟ کسی که دامن کوتاه دارد، در تحرک و راه رفتن آسوده و آزاد است. چینهای دامن (تعلقات) نیستند که مانع حرکت او شوند. اما این را هم باید پذیرفت که این شخص دیگر از اسباب تجمل و موهبتهای مادی محروم و ناامید است.
ولی بیدل این را دوست دارد و به همین دلیل، این آزادی را یک آزادی دلخواه میداند. میگوید ما با این آزادی خودخواسته، خود را از نعمات دنیایی محروم ساختیم، همان طوری که وقتی شخص دامن کوتاه دارد، از چین دامن هم آسوده است. دیگر گَرد چین هم به دامن او نمیرسد.
بعضی بیتهای دیگر این غزل هم در مسیر همین معنی است.
کوشش اشکیم، بر ما تهمت جولان مبند
تا به خاک از لغزش پا کاش باشد راه ما
چون حباب از کارگاه یأس میجوشیم و بس
جز شکست دل چه خواهد بود مزد آه ما؟
صرف نقصانیم، دیگر از کمال ما مپرس
عشق پر کرده است آغوش هلال از ماه ما
میرویم از خویش و همچون شمع، پامال خودیم
عجز واکرده است بیدل بر سر ما راه ما
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
پا به نومیدی شکست آزادی دلخواه ما
گَردِ چین دستی نزد بر دامن کوتاه ما
(غزلیات بیدل، تصحیح طباطبایی ـ قزوه، انتشارات شهرستان ادب، غزل ۳۴۱)
▫️
در آن زمان دامن لباس مردان بلند بوده است و چین داشتن دامن هم از عوارض دامن بلند است. این معنی در شعر بیدل بسیار آمده است.
اما دامن بلند و چیندار از اسباب تجمل به حساب میآمده است. ثروتمندان و محتشمان غالباً چنین دامنهایی داشتهاند. به همین دلیل «چین دامن» کنایه از تعلقات دنیایی هم هست:
ز خود برآ تا رسد کمندت به کنگر قصر بینیازی
به نردبانهای چین دامن، کسی ره آسمان نگیرد
پس اگر کسی دامنی کوتاه و بدون چین داشته باشد، میشود گفت که از اسباب دنیا بینصیب و یا به آن بیاعتناست.
چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت برنمیدارد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را
اما «گَرد» در اینجا چه کاره است؟ به نظرم اینجا گرد از نظر معنایی یک نقش کنایی دارد. کمی شبیه این است که میگوییم «ما به گرد فلانی نرسیدیم.» اینجا هم میگوید «گرد چین به دامن ما نرسید.» یعنی این چین به هیچ وجه نتوانست به دامن ما دست یابد. خلاصه این که ما از چین دامن آسوده شدیم، یعنی از تعلقات و تجملات رهایی یافتیم.
اینجا یک ارتباط صوری هم وجود دارد، این که دامن بلند در هنگام راه رفتن، گرد و خاک بلند میکند و یا به گرد آلوده میشود، برخلاف دامن کوتاه. پس میشود گفت که «چین» به گردی تشبیه شده که نتوانسته است به آن دامن برسد.
اما ارتباط دو مصراع چه میشود؟ کسی که دامن کوتاه دارد، در تحرک و راه رفتن آسوده و آزاد است. چینهای دامن (تعلقات) نیستند که مانع حرکت او شوند. اما این را هم باید پذیرفت که این شخص دیگر از اسباب تجمل و موهبتهای مادی محروم و ناامید است.
ولی بیدل این را دوست دارد و به همین دلیل، این آزادی را یک آزادی دلخواه میداند. میگوید ما با این آزادی خودخواسته، خود را از نعمات دنیایی محروم ساختیم، همان طوری که وقتی شخص دامن کوتاه دارد، از چین دامن هم آسوده است. دیگر گَرد چین هم به دامن او نمیرسد.
بعضی بیتهای دیگر این غزل هم در مسیر همین معنی است.
کوشش اشکیم، بر ما تهمت جولان مبند
تا به خاک از لغزش پا کاش باشد راه ما
چون حباب از کارگاه یأس میجوشیم و بس
جز شکست دل چه خواهد بود مزد آه ما؟
صرف نقصانیم، دیگر از کمال ما مپرس
عشق پر کرده است آغوش هلال از ماه ما
میرویم از خویش و همچون شمع، پامال خودیم
عجز واکرده است بیدل بر سر ما راه ما
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
عمارت، غیر چین دامن صحرا نمیباشد
ز تنگیهای مذهب اینقدر بالید مشربها
برای شناخت تفکر هر شاعر، باید کلمات را در فرهنگ زبانی عصر او بررسی کرد. یکی از این کلمات، «مذهب» است. ما امروزه مذهب را به معنی «دین» میشناسیم و آدم دیندار را آدم مذهبی میگوییم. به همین دلیل گاهی که میبینیم بیدل از مذهبها شکایت دارد، فکر میکنیم از دین در شکایت است. این همان چیزی است که غالباً شارحان مادیگرای بیدل برداشت میکردند به ویژه در روسیۀ شوروی عصر کمونیستها.
در واقع مذهب همان طور که معنی لغویاش حکایت میکند، فرقههای متعدد دینی است و البته در نظر داشته باشیم که در عصر بیدل، تعصب میان فرقههای مذهبی چقدر بیداد میکرده است.
اما «مشرب» یعنی سلوک اهل عرفان و معنویت، چیزی که از تعصب میپرهیزد. تعبیر «وسعت مشرب» از همینجا آمده است، یعنی قدرت پذیرش همدیگر، چیزی که متعصبان از آن بیبهرهاند.
بیدل در بسیار جایها وسعت مشرب را با وسعت و فراخی صحرا یکسان میبیند و به همین دلیل، صحرا را میستاید که دارای وسعت مشرب است. در جایی دیگر هم میگوید
چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت بر نمیتابد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را
تشبیه تعدّد فرقهها به دامن چیندار هم جالب است. انگار هفتاد و دو ملتی که حافظ هم از آنها نام میبرد، هر کدام یک چین در دامن صحرا به حساب میآیند. و اینجا که شاعر میگوید « عمارت، غیر چین دامن صحرا نمیباشد»، انگار تعصبهای مذهبی، همانند ساختمانهایی با کوچههای تنگ، آدمها را از هم جدا میسازند و مانع ارتباط وسیع و راحت هستند.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
عمارت، غیر چین دامن صحرا نمیباشد
ز تنگیهای مذهب اینقدر بالید مشربها
برای شناخت تفکر هر شاعر، باید کلمات را در فرهنگ زبانی عصر او بررسی کرد. یکی از این کلمات، «مذهب» است. ما امروزه مذهب را به معنی «دین» میشناسیم و آدم دیندار را آدم مذهبی میگوییم. به همین دلیل گاهی که میبینیم بیدل از مذهبها شکایت دارد، فکر میکنیم از دین در شکایت است. این همان چیزی است که غالباً شارحان مادیگرای بیدل برداشت میکردند به ویژه در روسیۀ شوروی عصر کمونیستها.
در واقع مذهب همان طور که معنی لغویاش حکایت میکند، فرقههای متعدد دینی است و البته در نظر داشته باشیم که در عصر بیدل، تعصب میان فرقههای مذهبی چقدر بیداد میکرده است.
اما «مشرب» یعنی سلوک اهل عرفان و معنویت، چیزی که از تعصب میپرهیزد. تعبیر «وسعت مشرب» از همینجا آمده است، یعنی قدرت پذیرش همدیگر، چیزی که متعصبان از آن بیبهرهاند.
بیدل در بسیار جایها وسعت مشرب را با وسعت و فراخی صحرا یکسان میبیند و به همین دلیل، صحرا را میستاید که دارای وسعت مشرب است. در جایی دیگر هم میگوید
چو صحرا مشرب ما ننگ وحشت بر نمیتابد
نگه دارد خدا از تنگی چین، دامن ما را
تشبیه تعدّد فرقهها به دامن چیندار هم جالب است. انگار هفتاد و دو ملتی که حافظ هم از آنها نام میبرد، هر کدام یک چین در دامن صحرا به حساب میآیند. و اینجا که شاعر میگوید « عمارت، غیر چین دامن صحرا نمیباشد»، انگار تعصبهای مذهبی، همانند ساختمانهایی با کوچههای تنگ، آدمها را از هم جدا میسازند و مانع ارتباط وسیع و راحت هستند.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
#کانال_خانۀ_آینه
@khanehayeneh
☘ امروز با بیدل
به مناسبت اربعین حسینی
🔺 برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا
🔻 شهید ناز او، از تیغ میخواهد دَم آبی
این بیت بیدل آمیزهای است از عشق و حماسه. شاعر شهدای کربلا را شهید ناز معشوق میداند، ولی شهیدانی که آب را از لب تیغ طلب میکردند.
میدانیم که آبدادن شمشیر، آن را محکمتر و برندهتر میساخته است. بیدل به همین اعتبار، گاهی شمشیر را به جوی آب تشبیه میکند:
کی شود وهم تعلّق مانع وارستگان؟
آب اگر در جوی شمشیر است، میباشد روان
و حالا، شهیدان ناز معشوق، از این آب مینوشند.
نکتۀ دیگر، ایهام در کلمۀ «دم» است که از طرفی «لب» معنی میدهد و شاعر انگار از «لب آب» سخن میگوید و از طرفی به معنی خون است و با شمشیر تناسب دارد. بیدل در چند جای دیگر هم که از شمشیر و تیغ اسم برده، «دم» را به دو معنی به کار برده است:
مزاج خودشکن آزار کس نمیخواهد
کم است ریزش خون، تیغ را ز ریزش دم
میگوید شمشیری که دم (لب) آن ریخته باشد، انگار که ریزش دم (خون) آن هم کمتر میشود.
به هر حال، بیت بسیار حماسی و باشکوه است و در آن زمانهای که اغلب شاعران ما به واقعۀ کربلا از منظر تأثر و اندوه مینگریستهاند، این که شاعری آن را از منظر استغنا و بینیازی ببیند، جالب است. سخن را با یک بیت عاشورایی دیگر از بیدل ختم میکنم.
گلریزی اشک، بوی خون داشت
این سبحه ز خاک کربلا بود
میگوید تسبیحی که از خاک کربلا بسازی، اگر در حین مناجات با گریه کنی، اشک تو هم بوی خون خواهد داشت. این یعنی زنده بودن خون شهیدان کربلا، که امروزه در ادبیات آیینی ما بسیار مطرح است.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
🌲
---------------------------------
@bagh_saeb
به مناسبت اربعین حسینی
🔺 برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا
🔻 شهید ناز او، از تیغ میخواهد دَم آبی
این بیت بیدل آمیزهای است از عشق و حماسه. شاعر شهدای کربلا را شهید ناز معشوق میداند، ولی شهیدانی که آب را از لب تیغ طلب میکردند.
میدانیم که آبدادن شمشیر، آن را محکمتر و برندهتر میساخته است. بیدل به همین اعتبار، گاهی شمشیر را به جوی آب تشبیه میکند:
کی شود وهم تعلّق مانع وارستگان؟
آب اگر در جوی شمشیر است، میباشد روان
و حالا، شهیدان ناز معشوق، از این آب مینوشند.
نکتۀ دیگر، ایهام در کلمۀ «دم» است که از طرفی «لب» معنی میدهد و شاعر انگار از «لب آب» سخن میگوید و از طرفی به معنی خون است و با شمشیر تناسب دارد. بیدل در چند جای دیگر هم که از شمشیر و تیغ اسم برده، «دم» را به دو معنی به کار برده است:
مزاج خودشکن آزار کس نمیخواهد
کم است ریزش خون، تیغ را ز ریزش دم
میگوید شمشیری که دم (لب) آن ریخته باشد، انگار که ریزش دم (خون) آن هم کمتر میشود.
به هر حال، بیت بسیار حماسی و باشکوه است و در آن زمانهای که اغلب شاعران ما به واقعۀ کربلا از منظر تأثر و اندوه مینگریستهاند، این که شاعری آن را از منظر استغنا و بینیازی ببیند، جالب است. سخن را با یک بیت عاشورایی دیگر از بیدل ختم میکنم.
گلریزی اشک، بوی خون داشت
این سبحه ز خاک کربلا بود
میگوید تسبیحی که از خاک کربلا بسازی، اگر در حین مناجات با گریه کنی، اشک تو هم بوی خون خواهد داشت. این یعنی زنده بودن خون شهیدان کربلا، که امروزه در ادبیات آیینی ما بسیار مطرح است.
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
🌲
---------------------------------
@bagh_saeb
Forwarded from خانهٔ آینه
🍀 امروز با بیدل
تحریکِ لبی بود اثرمایۀ ایجاد
معذورم اگر جز من و ما هیچ ندارم
🔻
«من و ما» یعنی تکبر و خودستایی. در مصراع اول منظور از «تحریک لب» همان گفتن «کُن» است که جهان با گفتن آن ایجاد شده است. به عبارت قرآنی «کن فیکون» اشاره دارد. در جایی دیگر هم دارد که
اول در عدم دهنت باز میکند
تا کاف و نون تهیۀ آواز میکند
و اینجا هم همین را میگوید که آن دهان باز شد و «کاف و نون» یعنی کلمۀ «کن» را ادا کرد.
پس ما در اثر «گفتار» خلق شدهایم و عجیب نیست که اگر الان هم اهل «من و ما» کردن باشیم.
البته یک برداشت دیگر هم میشود کرد؛ این که اگر ما این قدر «من و ما» میکنیم، از این روی است که با گفتن «کن» به وسیلۀ آن لب خلق شدهایم. پس مقام و مرتبۀ رفیعی داریم و طبیعی است که به این بنازیم.
این معنی دوم هم در شعر بیدل آمده است. میگوید
که دم زند ز من و ما، دمی که ما تو نباشی
به این غرور که ماییم، از کجا تو نباشی
میگوید این «من و ما» کردن ما نشان میدهد که وجود ما پرتوی از آن وجود متعال است. وگرنه «من و ما» کجا بود؟
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh
تحریکِ لبی بود اثرمایۀ ایجاد
معذورم اگر جز من و ما هیچ ندارم
🔻
«من و ما» یعنی تکبر و خودستایی. در مصراع اول منظور از «تحریک لب» همان گفتن «کُن» است که جهان با گفتن آن ایجاد شده است. به عبارت قرآنی «کن فیکون» اشاره دارد. در جایی دیگر هم دارد که
اول در عدم دهنت باز میکند
تا کاف و نون تهیۀ آواز میکند
و اینجا هم همین را میگوید که آن دهان باز شد و «کاف و نون» یعنی کلمۀ «کن» را ادا کرد.
پس ما در اثر «گفتار» خلق شدهایم و عجیب نیست که اگر الان هم اهل «من و ما» کردن باشیم.
البته یک برداشت دیگر هم میشود کرد؛ این که اگر ما این قدر «من و ما» میکنیم، از این روی است که با گفتن «کن» به وسیلۀ آن لب خلق شدهایم. پس مقام و مرتبۀ رفیعی داریم و طبیعی است که به این بنازیم.
این معنی دوم هم در شعر بیدل آمده است. میگوید
که دم زند ز من و ما، دمی که ما تو نباشی
به این غرور که ماییم، از کجا تو نباشی
میگوید این «من و ما» کردن ما نشان میدهد که وجود ما پرتوی از آن وجود متعال است. وگرنه «من و ما» کجا بود؟
#امروز_با_بیدل
#محمدکاظم_کاظمی
@khanehayeneh