@asheghanehaye_fatima
پرستو های سیاه باز خواهند گشت
تا در ایوان توآشیانه کنند
قلب تو شاید
از یک خواب سنگین بیدار خواهد شد
اما خاموش
اما شیدا
زانو زده
مثل کسی که خدایش را عبادت می کند
آه،همان طور که من دوستت داشتم...
خودت را فریب مده
هیچ کس تو را این گونه دوست نخواهد داشت...
#گوستاوو_آدولفو_بکر
پرستو های سیاه باز خواهند گشت
تا در ایوان توآشیانه کنند
قلب تو شاید
از یک خواب سنگین بیدار خواهد شد
اما خاموش
اما شیدا
زانو زده
مثل کسی که خدایش را عبادت می کند
آه،همان طور که من دوستت داشتم...
خودت را فریب مده
هیچ کس تو را این گونه دوست نخواهد داشت...
#گوستاوو_آدولفو_بکر
برای نگاهی ، دنیا را
برای لبخندی، آسمان را
برای بوسهای..
نمیدانم...برای بوسهای!
ترا چه خواهم بخشید!
#گوستاوو_آدولفو_بکر
@asheghanehaye_fatima
برای لبخندی، آسمان را
برای بوسهای..
نمیدانم...برای بوسهای!
ترا چه خواهم بخشید!
#گوستاوو_آدولفو_بکر
@asheghanehaye_fatima
چگونه آن گل سرخ
که روی قلبات سنجاق کردهای
جان سالم به در میبرد؟
تا بهحال، گلی را ندیده بودم
روییده بر یک آتشفشان...
○●شاعر: #گوستاوو_آدولفو_بکر | اسپانیا●۱۸۷۰-۱۸۳۶ |Gustavo Adolfo Bécquer |
○●برگردان: #محمدرضا_فلاح | #حسین_نصیری
@asheghanehaye_fatima
که روی قلبات سنجاق کردهای
جان سالم به در میبرد؟
تا بهحال، گلی را ندیده بودم
روییده بر یک آتشفشان...
○●شاعر: #گوستاوو_آدولفو_بکر | اسپانیا●۱۸۷۰-۱۸۳۶ |Gustavo Adolfo Bécquer |
○●برگردان: #محمدرضا_فلاح | #حسین_نصیری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
آبی رنگ چشمهای توست...
و آن زمان که لبخند میزنی
زلال ظریف آن، تابش لرزان صبح را
به خاطرم میآورد؛
آن هنگام که خورشید به دریا میافتد...
آبی رنگ چشمهای توست...
و آن زمان که گریه میکنی
اشکهای تابانات
همچون جواهراتی زیبا
خودنمایی میکنند
وقتی بیاختیار میخزند
مثل قطرات شبنم بهروی بنفشهها...
آبی رنگ چشمهای توست...
و آن زمان که به تماشایشان مینشینم
افکار، چون پرتوهای نور منعکس میشوند
گویی که در ژرفای شب
ستارگان گمشدهی آبی میدرخشند...
■●شاعر: #گوستاوو_آدولفو_بکر | Gustavo Adolfo Bécquer | اسپانیا ● ۱۸۷۰-۱۸۳۶ |
■●برگردان: #محمدرضا_فلاح | #حسین_نصیری
آبی رنگ چشمهای توست...
و آن زمان که لبخند میزنی
زلال ظریف آن، تابش لرزان صبح را
به خاطرم میآورد؛
آن هنگام که خورشید به دریا میافتد...
آبی رنگ چشمهای توست...
و آن زمان که گریه میکنی
اشکهای تابانات
همچون جواهراتی زیبا
خودنمایی میکنند
وقتی بیاختیار میخزند
مثل قطرات شبنم بهروی بنفشهها...
آبی رنگ چشمهای توست...
و آن زمان که به تماشایشان مینشینم
افکار، چون پرتوهای نور منعکس میشوند
گویی که در ژرفای شب
ستارگان گمشدهی آبی میدرخشند...
■●شاعر: #گوستاوو_آدولفو_بکر | Gustavo Adolfo Bécquer | اسپانیا ● ۱۸۷۰-۱۸۳۶ |
■●برگردان: #محمدرضا_فلاح | #حسین_نصیری
چگونه آن گل سرخ
که روی قلبات سنجاق کردهای
جان سالم به در میبرد؟
تا بهحال، گلی را ندیده بودم
روییده بر یک آتشفشان...
#گوستاوو_آدولفو_بکر
@asheghanehaye_fatima
که روی قلبات سنجاق کردهای
جان سالم به در میبرد؟
تا بهحال، گلی را ندیده بودم
روییده بر یک آتشفشان...
#گوستاوو_آدولفو_بکر
@asheghanehaye_fatima
چگونه آن گل سرخ
که روی قلبات سنجاق کردهای
جان سالم به در میبرَد؟
تا بهحال، گلی را ندیده بودم
روییده بر یک آتشفشان،
#گوستاوو_آدولفو_بکر
@asheghanehaye_fatima
چگونه آن گل سرخ
که روی قلبات سنجاق کردهای
جان سالم به در میبرَد؟
تا بهحال، گلی را ندیده بودم
روییده بر یک آتشفشان،
#گوستاوو_آدولفو_بکر
@asheghanehaye_fatima