@asheghanehaye_fatima
پیش از این نیاموخته بودم
که ابدیت واژهای است بس طولانی. _
ضربههای آرام ساعت زمان را
نشنیده بودم.
سخت است این چنین دیرگاه آموختن
چنین مینماید که به راستی دلی که غمناک است
جز امیدها و اعتمادها
جز تردیدها و هراسها
جز خون و به جز سوز، هیچ نمیآموزد.
شب، سراسر تیره نیست
و روز، سراسر آنچنان نیست که وامینماید
لیکن از این هر دو، هر یک مایهی تسلی مرا
به من باز تواند آورد:_
رویاهایم را، رویاهایم را.
پیش از این نیاموخته بودم
که «هرگز» واژهای است بس غمناک._
و مرا این چنین، یکسره در فراموشی پنهان میکند
پیش از این هرگز نشنیده بودم...
#پل_لارنس_دانبر
ترجمه: #احمد_شاملو
پیش از این نیاموخته بودم
که ابدیت واژهای است بس طولانی. _
ضربههای آرام ساعت زمان را
نشنیده بودم.
سخت است این چنین دیرگاه آموختن
چنین مینماید که به راستی دلی که غمناک است
جز امیدها و اعتمادها
جز تردیدها و هراسها
جز خون و به جز سوز، هیچ نمیآموزد.
شب، سراسر تیره نیست
و روز، سراسر آنچنان نیست که وامینماید
لیکن از این هر دو، هر یک مایهی تسلی مرا
به من باز تواند آورد:_
رویاهایم را، رویاهایم را.
پیش از این نیاموخته بودم
که «هرگز» واژهای است بس غمناک._
و مرا این چنین، یکسره در فراموشی پنهان میکند
پیش از این هرگز نشنیده بودم...
#پل_لارنس_دانبر
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
ما نقاب میپوشیم
نقابی که لبخند میزند و دروغ میگوید
گونههامان را پنهان میکند
و چشمهامان را تاریک
و اینگونه به دورویی ادای دین میکنیم:
با قلبی هزارتکه و خونین
میخندیم
و با ظرافت تمام نطق میکنیم
چرا جهان آنقدر هوشمند است
در شمارش اشکها و لبخندهایمان؟
نه، بگذار تنها وقتی ببیندمان
که نقاب میپوشیم
ما لبخند میزنیم
اما از روحهای مصلوبمان
شیون برمیخیزد
آواز میخوانیم
اما خاک،
زیر پاهامان متعفن میشود
بگذار جهان رویایی دیگر ببیند
بیا نقاب بپوشیم.
■●شاعر: #پل_لارنس_دانبر | Paul Laurence Dunbar | آمریکا، ۱۹۰۶-۱۸۷۲ |
■●برگردان: #ساناز_مصدق
ما نقاب میپوشیم
نقابی که لبخند میزند و دروغ میگوید
گونههامان را پنهان میکند
و چشمهامان را تاریک
و اینگونه به دورویی ادای دین میکنیم:
با قلبی هزارتکه و خونین
میخندیم
و با ظرافت تمام نطق میکنیم
چرا جهان آنقدر هوشمند است
در شمارش اشکها و لبخندهایمان؟
نه، بگذار تنها وقتی ببیندمان
که نقاب میپوشیم
ما لبخند میزنیم
اما از روحهای مصلوبمان
شیون برمیخیزد
آواز میخوانیم
اما خاک،
زیر پاهامان متعفن میشود
بگذار جهان رویایی دیگر ببیند
بیا نقاب بپوشیم.
■●شاعر: #پل_لارنس_دانبر | Paul Laurence Dunbar | آمریکا، ۱۹۰۶-۱۸۷۲ |
■●برگردان: #ساناز_مصدق
پیش از این نیاموخته بودم
که ابدیت واژهای است بس طولانی. _
ضربههای آرام ساعت زمان را
نشنیده بودم.
سخت است این چنین دیرگاه آموختن
چنین مینماید که به راستی دلی که غمناک است
جز امیدها و اعتمادها
جز تردیدها و هراسها
جز خون و به جز سوز، هیچ نمیآموزد.
شب، سراسر تیره نیست
و روز، سراسر آنچنان نیست که وامینماید
لیکن از این هر دو، هر یک مایهی تسلی مرا
به من باز تواند آورد:_
رویاهایم را، رویاهایم را.
پیش از این نیاموخته بودم
که «هرگز» واژهای است بس غمناک._
و مرا این چنین، یکسره در فراموشی پنهان میکند
پیش از این هرگز نشنیده بودم...
#پل_لارنس_دانبر
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
که ابدیت واژهای است بس طولانی. _
ضربههای آرام ساعت زمان را
نشنیده بودم.
سخت است این چنین دیرگاه آموختن
چنین مینماید که به راستی دلی که غمناک است
جز امیدها و اعتمادها
جز تردیدها و هراسها
جز خون و به جز سوز، هیچ نمیآموزد.
شب، سراسر تیره نیست
و روز، سراسر آنچنان نیست که وامینماید
لیکن از این هر دو، هر یک مایهی تسلی مرا
به من باز تواند آورد:_
رویاهایم را، رویاهایم را.
پیش از این نیاموخته بودم
که «هرگز» واژهای است بس غمناک._
و مرا این چنین، یکسره در فراموشی پنهان میکند
پیش از این هرگز نشنیده بودم...
#پل_لارنس_دانبر
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima