عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

🔺شعری از #ابوالفضل_پاشا به‌زبان ترکی‌آزربایجانی


من بو شَهَره گلندن بری تیتره‌ییرم
بو قیشدا قوی سنی سسله‌ییم
پنجره‌مین قیراغینا قوشلار ییغیشیب
قوی سنین آدینی اونلارا تؤکوم

آدین بوردا قالمایاجاق
آغاجلار من بو شَهَره گلندن سنین بویونجا اوجالیبلار
آمما آدین بوردا قالمایاجاق
بو قوشلار یاز گلنده بوداقلارجا اوچاجاقلار
سنین آدین هارالاراجاق گئده‌جک؟
قوی آدین گؤیه‌دک اوچسون

یازیرام
قارلاری ییغیشدیرماق اوچون بیر آز دؤز
یاز گلسین دئیه آدینی یازاجاغام.


☆☆☆☆☆

🔺برگردان فارسی

من از وقتی‌که به این شهر آمده‌ام می‌لرزم
بگذار در این زمستان صدای‌ات کنم
پرنده‌ها کنار پنجره‌ام گِرد آمده‌اند
بگذار نامِ تو را دانه‌دانه برای‌شان بریزم

نامِ تو این‌جا نمی‌مانَد
درخت‌ها
من از وقتی‌که به این شهر آمده‌ام
به قدوبالای تو رسیده‌اند
اما نامِ تو این‌جا نمی‌مانَد
این پرنده‌ها بهار که بیاید تا بلندای شاخه‌ها پرواز می‌کنند
نامِ تو تا کجاها خواهد رفت؟
بگذار نامِ تو تا آسمان پرواز کند

می‌نویسم
کمی صبر کن که برف‌ها را جمع کنم
نامِ تو را می‌نویسم که بهار بیاید.


○■○برگردان به فارسی: #ابوالفضل_پاشا

📕●از کتاب: #اؤنجه‌دن_سونرا | ●نشر: #نصیرا ‌|چ‌دوم۱۳۹۷
@asheghanehaye_fatima




■شعری از #ابوالفضل_پاشا

📗برگرفته از مجموعه‌ی شعر #اؤنجه‌دن_سونرا
نشر #نصیرا | چ دوم | سال 1397| صص 30-29

بارماقلاريمدان بيرينى آچ:
بير گون واريدى،
آچ ايكينجى‌سين‌ ده:
بير گون يوخ
بنزه‌مه‌مکدن سنه اووجومدا بير ناغيل گتيرميشم

اووجومو بوندان چوخ آچميرام
آچسام ناغيلى هامى ائشيدر
اووجومداكى بنزه‌مه‌مکدن بير ناغيل‌‎دير
آچميرام يوخسا گؤزلر هاميسى يومولار

باخ كى گؤزلر بيرى آييق دئييل
بارماقلاريمى آچيرام بير - بير:
اوت سنه بنزه‌مز
اووجومو دا آچيرام:
گول سنه بنزه‌مز
آغزيمى دا آچيرام:
آغاج سنه بنزه‌مز

بو دونيادا هئچ زاد سنه بنزه‌ين هانسى‌دير؟
هر نه گئديرم بو ناغيلين سونونا اليم چاتمير
سن اؤزون آمما بنزه‌مه‌مکدن بير ناغيل‌سان


🔺برگردان به فارسی

از انگشتان‌ام یکی را باز کن:
یکی بود...
دومی را هم باز کن:
یکی نبود
در مشت‌ام داستانی برای‌ات آورده‌ام:
داستانی از شباهت نداشتن

مشت‌ام را بیش از این باز نمی‌کنم
اگر باز کنم، داستان را همه‌کس خواهند شنید
داستانی در مشتِ من است:
داستانی از شباهت نداشتن
بازش نمی‌کنم وگرنه چشم‌ها همه بسته خواهند شد

ببین که چشم‌ها هیچ‌کدام‌شان بیدار نیستند
انگشتان‌ام را یک‌به‌یک باز می‌کنم:
علف شبیهِ تو نیست
مشت‌ام را هم باز می‌کنم:
گل شبیهِ تو نیست
دهان‌ام را هم بازمی‌کنم:
درخت شبیهِ تو نیست

هیچ‌چیزی در این دنیا که شبیهِ تو باشد چیست؟
تا هر کجا که پیش می‌روم به انتهای این داستان نمی‌رسم
اما تو خودت داستانی از شباهت نداشتن هستی

■برگردان: #ثریا_خلیق_خیاوی
@asheghanehaye_fatima



📄●شعری به زبان ترکی‌آذربایجانی از: «ابوالفضل پاشا»


گؤى درين بير دنيز
بيلميرم درينلیيينده اوزَن هانسى اولدوزدور؟
من يئلكن‌سيز بير قوش
بو گؤيه حسرتله باخيرام بو دنيزه

بئله اولماز
بو يوللارى آراييب سنين آردينجا گله‌جه‌يم
گولومسه‌مه‌يينى توپلاماق ايسته‌ييرم
بوندان اؤنجه ده دئميشديم كى بئله اولماز
سندن بير باخيش يئتر منه

بيز اولارمى - بيربيريميزله اولاندا - هئچ بير شئى‌دن قورخماياق؟
سنينله اوچماغى گؤيدن ده يوخارى‌يا آپاراجاغام
اويسا كسيلميش اليم قولون قاناديميز قوپاريلميش

☆☆☆☆☆

آسمان دریای عمیقی‌ست
نمی‌دانم در ژرفای آن کدام ستاره شنا می‌کند؟
من پرنده‌یی بدونِ بادبان‌ام
به این آسمان و به این دریا با حسرت می‌نگرم

این‌گونه امکان‌پذیر نیست
این راه‌ها را جست‌وجو خواهم کرد و
به دنبالِ تو خواهم آمد
می‌خواهم لب‌خندت را یک‌جا جمع کنم
قبلن هم گفته بودم که این‌گونه امکان‌پذیر نیست
نگاهی از تو برای‌ام کفایت می‌کند

آیا می‌شود وقتی که با هم هستیم از هیچ‌چیز نترسیم؟
پرواز با تو را از آسمان هم بالاتر خواهم برد
هر چند دستِ من و بازوی تو بریده
و بال‌های‌مان قطع شده باشد

■●شاعر: #ابوالفضل_پاشا

■●برگردان به فارسی: #ثریا_خلیق_خیاوی

📗●از کتاب #اؤنجه‌دن_سونرا | ○●نشر: #نصیرا
شعری از #اوکتای_ریفات
#Oktay_Rıfat
- که او را در ایران به نامِ #اوکتای_رفعت هم می‌شناسند -
برگردان از #ابوالفضل_پاشا
برگرفته از کتاب #کوه_ها_نمایان_شده_اند
نشر #نصیرا
چ اول
سال 1398
ص 198



پیراهنِ گل‌دارِ تو


به پیراهنِ گل‌دارت توجه کن
اگر بدانی چه‌قدر با رنگِ چشمان‌ات تناسب دارد
پیر و فرسوده نمی‌شوی

دی‌شب
تو در اتاق‌ات نبودی
و در کنارِ تختِ‌خواب‌ات:
دمپایی‌های قرمزرنگِ تو
لباسِ خوابِ حاشیه‌دوزی شده
و پیراهنِ گل‌دارِ تو بود

تو را نخستین بار
نخستین بار که من لباسِ شب‌ات را دیدم
اگر بدانی آن‌شب
تو
با پیراهنِ گل‌دارت چه زیبا بودی!



@asheghanehaye_fatima
شروعِ عشق‌مان مانندِ درختی بدونِ سایه است
تو را باید از برگ‌ها بپرسم
فقط وقتی زیر گام‌ها می‌افتند، حرف می‌زنند

درختان اگر خسته باشند
از ایستادن نیست، از انتظار است
چشم به راه دوخته‌اند، اما چه خبری از چه کسی؟
به حیرت افتاده‌ام
بر سرِ این برگ‌ها چه خواهد آمد؟

درختان کاش این‌گونه نمانند
چون راه‌های‌مان خشک می‌شود
به من بگو
اگر این‌طور شود؛
از عشق‌مان چه خواهد ماند؟



سئوگیمیز باشلانقیجدان ائله بیل کی کؤلگه‌سیز بیر آغاج
سنی یارپاقلاردان گره‌ک سوروشام
ساده‌جه آددیملارین آلتینا دوشرکن دیله گلیرلر

آغاجلار یورغون اولسالار
دورماقدان دئییل گؤزله‌مکدن‌دیر
یولا گؤز تیکیبلر آمما کیمدن نه خبر؟
شاشدیم
نه گله‌جک گؤره‌سن بو یارپاقلارین باشینا

کاش آغاجلار بئله قالماسین
یوخسا یوللاریمیز قورویار
و بئله ده اولسا
منه سؤیله سئوگیمیزدن بیزه نه قالاجاق؟

■شاعر: #ابوالفضل_پاشا

■برگردان از ترکی‌آذربایجانی به فارسی: #ثریا_خلیق_خیاوی

📕●از کتاب: #اؤنجه‌دن_سونرا | نشر: #نصیرا | چاپ دوم ۱۳۹۷ |

@asheghanehaye_fatima