@asheghanehaye_fatima
چگونه ترکت کنم
وقتی ریه هایم از من معتاد ترند
چگونه نبینمت وقتی چشمانم
دریچه های غیر نگاهت را
به رویم بسته
چگونه نخوانمت
وقتی حنجره ام
جز آوای نامت
واج های دیگر را از یاد برده
این روزها
ماهی لبهایم
در رویای عمیق بوسه هایت
غرق شده..
کاش زمان لحظه ای
به توقف ایمان بیاورد
#مهسا_جهانشیری
چگونه ترکت کنم
وقتی ریه هایم از من معتاد ترند
چگونه نبینمت وقتی چشمانم
دریچه های غیر نگاهت را
به رویم بسته
چگونه نخوانمت
وقتی حنجره ام
جز آوای نامت
واج های دیگر را از یاد برده
این روزها
ماهی لبهایم
در رویای عمیق بوسه هایت
غرق شده..
کاش زمان لحظه ای
به توقف ایمان بیاورد
#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima
و شب لغتی ست که لابه لای
واژه ها ی روشن پنهان می شود
بی شک مضمون خورشید تویی
و شعرهایی که مرا به تو می رساند....
وقتی از ذهن سنگی ام
تندیسی می تراشم
و سوره ی دوست داشتنت
را بر گردنش می آویزم
که بقدر نقطه ای،
یارای عظمتت را نیست....
و تو ای پروردگار باشکوه
باز هم ؛
در تراشه های خرد و ناپیدا
می درخشی!!
#مهسا_جهانشیری
و شب لغتی ست که لابه لای
واژه ها ی روشن پنهان می شود
بی شک مضمون خورشید تویی
و شعرهایی که مرا به تو می رساند....
وقتی از ذهن سنگی ام
تندیسی می تراشم
و سوره ی دوست داشتنت
را بر گردنش می آویزم
که بقدر نقطه ای،
یارای عظمتت را نیست....
و تو ای پروردگار باشکوه
باز هم ؛
در تراشه های خرد و ناپیدا
می درخشی!!
#مهسا_جهانشیری
فراشعر "رستاخیز عشق "
تولد برای تو ؛
برای ما؛
چیزی جز،
شکوه خزیدن از بطن رویا های تاریک
تا آشکارِگی یک واقعیت
نبود
واژه های نشکفته
از لب های مان رجوع کردند
تا با تو شعر شوند..
و در سطر به سطر متون عریان
خود را در مکاشفه ای
عمیق ؛
به لبخند کائنات بسپارند!
مرا را در انزوای رویاها
در ابتدای ایستادن ها
در آخرین سکوت
صدا زدی
و به خود آمدم !
تو را یافتم ...
ای مهربان تر از من به من!
“سپاس” کوچکتر از آن ست
که تو را
دریابد ...
و مرا قانع!
تو را هزاران بار خواهم ستود
که با تو به پروردگار پیوند خورده ام
به عرش رسیده ام...
و بارها از خود فراروی کرده ام....
#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima
تولد برای تو ؛
برای ما؛
چیزی جز،
شکوه خزیدن از بطن رویا های تاریک
تا آشکارِگی یک واقعیت
نبود
واژه های نشکفته
از لب های مان رجوع کردند
تا با تو شعر شوند..
و در سطر به سطر متون عریان
خود را در مکاشفه ای
عمیق ؛
به لبخند کائنات بسپارند!
مرا را در انزوای رویاها
در ابتدای ایستادن ها
در آخرین سکوت
صدا زدی
و به خود آمدم !
تو را یافتم ...
ای مهربان تر از من به من!
“سپاس” کوچکتر از آن ست
که تو را
دریابد ...
و مرا قانع!
تو را هزاران بار خواهم ستود
که با تو به پروردگار پیوند خورده ام
به عرش رسیده ام...
و بارها از خود فراروی کرده ام....
#مهسا_جهانشیری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نبض احساسم
پرسه می زند!
در
جزیره ی دور افتاده ی خاطراتِ قریب
زیر هجومِ غبارِ غربت
فانوس خیال،
آویخته بر دکلِ عاشقانه هاست
و ترانه ی دلتنگی می خواند
و تو،
در ابعادِ ماه حلول می کنی
در شب های انتظار
تا هبوط کنم
با هر "مد"
در رویای آغوشت...
#مهسا_جهانشیری☘
نبض احساسم
پرسه می زند!
در
جزیره ی دور افتاده ی خاطراتِ قریب
زیر هجومِ غبارِ غربت
فانوس خیال،
آویخته بر دکلِ عاشقانه هاست
و ترانه ی دلتنگی می خواند
و تو،
در ابعادِ ماه حلول می کنی
در شب های انتظار
تا هبوط کنم
با هر "مد"
در رویای آغوشت...
#مهسا_جهانشیری☘
@asheghanehaye_fatima
...
زن ها هم شهوت ران اند. چرا شان آن ها باید تا حد قیم احساسات، پرستار بچه و ارضا کننده ی روح و جسم و غرور مردها پایین بیاید؟ زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندام های حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه ی اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه ی مشروب فروشی شدن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آن ها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه ی شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آن ها یا دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شب ها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم.
#خاطرات_سیلویا_پلات
ترجمه: #مهسا_ملکمرزبان
سیلویا پلات یا سیلویا پِلَت (به انگلیسی: Sylvia Plath) (زاده ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ - درگذشته ۱۱ فوریه ۱۹۶۳)، شاعر، رماننویس، نویسندهٔ داستانهای کوتاه، و مقالهنویس آمریکایی است.
...
زن ها هم شهوت ران اند. چرا شان آن ها باید تا حد قیم احساسات، پرستار بچه و ارضا کننده ی روح و جسم و غرور مردها پایین بیاید؟ زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندام های حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه ی اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه ی مشروب فروشی شدن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آن ها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه ی شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آن ها یا دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شب ها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم.
#خاطرات_سیلویا_پلات
ترجمه: #مهسا_ملکمرزبان
سیلویا پلات یا سیلویا پِلَت (به انگلیسی: Sylvia Plath) (زاده ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ - درگذشته ۱۱ فوریه ۱۹۶۳)، شاعر، رماننویس، نویسندهٔ داستانهای کوتاه، و مقالهنویس آمریکایی است.
گفتم غم تو دارم
مهسا وحدت و گروه کُر اسکروک
گفتوگو با معشوق
🎙خواننده: #مهسا_وحدت
●با همکاری گروه کُر اسکروک (نروژ)
●شعر: #حافظ
گفتم غم تو دارم گفتا غمات سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالات راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفات گمراه عالمام کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلات ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بندهپرور آید
@asheghanehaye_fatima
🎙خواننده: #مهسا_وحدت
●با همکاری گروه کُر اسکروک (نروژ)
●شعر: #حافظ
گفتم غم تو دارم گفتا غمات سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالات راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفات گمراه عالمام کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلات ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بندهپرور آید
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «مینا»
🎙●با صدای: #مهسا_وحدت | #مرجان_وحدت
○●آهنگ: محلی
○●شاعر: #رحیم_معینیکرمانشاهی
ز جهان دل برکندم تا شوری پیدا کردم
تو سیهگیسو کردی چون مجنون صحراگردم
ز تو نوشین لب باشد هم درمان و هم دردم
دلام از خون چون مینا، لبریز و من خاموشام
شب هجران جای می، خوناب دل مینوشم
ز خیالات برخیزد، بوی گل از آغوشام
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
.....
تابستانی که #تو را کم داشته باشد
که تابستان نیست؛
تو باید باشی کنار تمام اتفاقات حال خوب کن دنیا
کنار آن لیوان پر از آبهندوانهی شیرین و خنک
و رقص قالبهای کوچک یخ کنار فالودههای پر از آبلیمو
که عطر کوچه پس کوچههای شیراز را میدهند
کنار بستنی قیفیهایی که آب میشوند و دستانی که غرق
کنار آفتاب گرم و طلایی رنگی
که از پنجره سرک میکشد به هوای چشمهایت
تو باید باشی
در تن تمام پیراهنهای گلدار و نخی تابستانه
و کنار آن سنجاق سرهای رنگی
که هوای موهایت به سرشان زده
تو باید باشی برای خاطر دل تمام شمعدانیها
و برای خاطر من که بی تو
آب خوش از گلوی لحظههایم
پایین نمیرود ...
#مهسا_رضائی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تابستانی که #تو را کم داشته باشد
که تابستان نیست؛
تو باید باشی کنار تمام اتفاقات حال خوب کن دنیا
کنار آن لیوان پر از آبهندوانهی شیرین و خنک
و رقص قالبهای کوچک یخ کنار فالودههای پر از آبلیمو
که عطر کوچه پس کوچههای شیراز را میدهند
کنار بستنی قیفیهایی که آب میشوند و دستانی که غرق
کنار آفتاب گرم و طلایی رنگی
که از پنجره سرک میکشد به هوای چشمهایت
تو باید باشی
در تن تمام پیراهنهای گلدار و نخی تابستانه
و کنار آن سنجاق سرهای رنگی
که هوای موهایت به سرشان زده
تو باید باشی برای خاطر دل تمام شمعدانیها
و برای خاطر من که بی تو
آب خوش از گلوی لحظههایم
پایین نمیرود ...
#مهسا_رضائی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
آدم ها فکر می کنند بعد از رفتنشان
باید مانند صندوق پستی زنگ زده
و باران خورده درست
در نقطه ای که رهایت کرده اند
تا ابد منتظر پیغامشان بمانی
اما نه
همیشه این طور نیست
آدم ها دل دارند
پا دارند
بند دلشان که پاره شود
بند کفش هایشان را محکم می کنند و
می روند
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد
کدام باغی را دیده ای زمستان که می شود لباسی از شکوفه بپوشد ؟
کدام مسافر ی را دیدهای که چمدان به دست سالها در ایستگاهی متروکه چشم به ریل ها بدوزد؟
تو دیر به سراغم آمدی
تو دیر برآورده شدی آرزوی کوچک من
مثل برآورده شدن آرزوی کودکی ام در بزرگسالی
دوست داشتنت دیگر به کارم نمی آید ؛دیگر اندازه ام نمی شود …گفته بودم نه؟
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد...
#مهسا_مجيدی_پور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
باید مانند صندوق پستی زنگ زده
و باران خورده درست
در نقطه ای که رهایت کرده اند
تا ابد منتظر پیغامشان بمانی
اما نه
همیشه این طور نیست
آدم ها دل دارند
پا دارند
بند دلشان که پاره شود
بند کفش هایشان را محکم می کنند و
می روند
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد
کدام باغی را دیده ای زمستان که می شود لباسی از شکوفه بپوشد ؟
کدام مسافر ی را دیدهای که چمدان به دست سالها در ایستگاهی متروکه چشم به ریل ها بدوزد؟
تو دیر به سراغم آمدی
تو دیر برآورده شدی آرزوی کوچک من
مثل برآورده شدن آرزوی کودکی ام در بزرگسالی
دوست داشتنت دیگر به کارم نمی آید ؛دیگر اندازه ام نمی شود …گفته بودم نه؟
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد...
#مهسا_مجيدی_پور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دوست داشتن تو فنجان چاي
دم كشيده اي بود محصور شده
ميان انگشتان خسته يك كارگر
چيزي شبيه چارقدِ
گلدار مادربزرگ گوشه ي صندوقچه ي خانه
يا همرنگِ حال و هواي بعد از آخرين
امتحان خرداد ماه...
تو برايم بگو...
دوست نداشتن زني كه بيشتر از
هر كسي عاشق تو بود
چه لذتي داشت؟؟
#مهسا_گلدي_پور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دم كشيده اي بود محصور شده
ميان انگشتان خسته يك كارگر
چيزي شبيه چارقدِ
گلدار مادربزرگ گوشه ي صندوقچه ي خانه
يا همرنگِ حال و هواي بعد از آخرين
امتحان خرداد ماه...
تو برايم بگو...
دوست نداشتن زني كه بيشتر از
هر كسي عاشق تو بود
چه لذتي داشت؟؟
#مهسا_گلدي_پور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
....
من پریشانِ تو اینجا
و خدا میداند؛
تو کجا...؟
در پیِ که...؟
از چه پریشان هستی...؟
#مهسا_جلال
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
من پریشانِ تو اینجا
و خدا میداند؛
تو کجا...؟
در پیِ که...؟
از چه پریشان هستی...؟
#مهسا_جلال
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
خیال بوسیدنت
رنگ پیراهنم را عوض می کند
موهایم را بالای سرم جمع می کند
تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی
تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..
بوسیدنت حرارت تابستان است
زیر پوست پیراهنم
می تواند در سرمای سینه ی من !
زیبایی زنی را بیدار کند
که ایستاده در مسیر باد
تا با خیال بوسه ی تو !
بهار را معطر کند ..
بوسیدنت می تواند
خواب هر کابوسی را آرام کند
پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟
وقتی پاییز
از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده
وقتی هر برگ
بوسه ایست که از شاخه می افتد ..!!
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima
رنگ پیراهنم را عوض می کند
موهایم را بالای سرم جمع می کند
تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی
تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..
بوسیدنت حرارت تابستان است
زیر پوست پیراهنم
می تواند در سرمای سینه ی من !
زیبایی زنی را بیدار کند
که ایستاده در مسیر باد
تا با خیال بوسه ی تو !
بهار را معطر کند ..
بوسیدنت می تواند
خواب هر کابوسی را آرام کند
پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟
وقتی پاییز
از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده
وقتی هر برگ
بوسه ایست که از شاخه می افتد ..!!
#مهسا_رهنما
@asheghanehaye_fatima
The Air Of Lovers
Marjan Vahdat
🎼●آهنگ: «هوای عاشقان»
"The Air Of Lovers"
🎙●با صدای: #مهسا_وحدت
تو که در تاریکیام دریای نوری
تو که در غمهای من سنگ صبوری
تو هوای عاشقانی
تو نوای جسم و جانی
@asheghanehaye_fatima
"The Air Of Lovers"
🎙●با صدای: #مهسا_وحدت
تو که در تاریکیام دریای نوری
تو که در غمهای من سنگ صبوری
تو هوای عاشقانی
تو نوای جسم و جانی
@asheghanehaye_fatima
شوق رسیدن
Mahsa Vahdat & Mighty Sam McClain
🎼●آهنگِ فارسی-انگلیسی: «شوقِ رسیدن»
🎙●با صدای: #مهسا_وحدت | #سام_مککلین
●شعر: #محمدابراهیم_جعفری
●آهنگ: #مهسا_وحدت
تو دریایی و من ماهی تنها
چه دورِ دوره این ساحل ز دریا
دلام دریایی از شوقِ رسیدن
شنا در آسمان، آبی پریدن
کجای جنگل از بوی تو خالیست
همانجا بوی گلهای خیالیست
@asheghanehaye_fatima
🎙●با صدای: #مهسا_وحدت | #سام_مککلین
●شعر: #محمدابراهیم_جعفری
●آهنگ: #مهسا_وحدت
تو دریایی و من ماهی تنها
چه دورِ دوره این ساحل ز دریا
دلام دریایی از شوقِ رسیدن
شنا در آسمان، آبی پریدن
کجای جنگل از بوی تو خالیست
همانجا بوی گلهای خیالیست
@asheghanehaye_fatima
Audio
Mahsa Vahdat
بوی اطلسی
#مهسا_وحدت
میغلتی و به ساحل شب خاموش میروی
چون یاد گمشده تو فراموش میروی...
@asheghanehaye_fatima
#مهسا_وحدت
میغلتی و به ساحل شب خاموش میروی
چون یاد گمشده تو فراموش میروی...
@asheghanehaye_fatima
...
زن ها هم شهوترانند. چرا شان آن ها باید تا حد قیم احساسات، پرستار بچه و ارضا کننده ی روح و جسم و غرور مردها پایین بیاید؟ زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندام های حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه ی اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه ی مشروب فروشی شدن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آن ها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه ی شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آن ها یا دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شب ها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم.
#خاطرات_سیلویا_پلات
ترجمه: #مهسا_ملکمرزبان
@asheghanehaye_fatima
زن ها هم شهوترانند. چرا شان آن ها باید تا حد قیم احساسات، پرستار بچه و ارضا کننده ی روح و جسم و غرور مردها پایین بیاید؟ زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندام های حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه ی اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه ی مشروب فروشی شدن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آن ها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه ی شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آن ها یا دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شب ها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم.
#خاطرات_سیلویا_پلات
ترجمه: #مهسا_ملکمرزبان
@asheghanehaye_fatima