@asheghanehaye_fatima
"خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم
پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم"
یک دلم در فکر لبها ، یک دلم مملو عشق
ساعتی با خود نشستم تا دلم راضی کنم
گفتم این نقاشی بکر است و باید تا سحر
در کنارش باشم و با او غزل سازی کنم
شعر موزون بودی و سرشار احساسات ناب
مانده بودم با چه سبکی واژه پردازی کنم
می نوشتم صد غزل یا مثنوی،تک بیت ناب
تا که با اشعار خود جای تو طنازی کنم
لحظه ای ترکیب موهایت مرا آشفته کرد
بر سرم زد تا کمی با موی تو بازی کنم
می کشیدم دست خودرا بین گیسوهای تو
تا که با گیسوی تو آرایه پردازی کنم
خواب و رویا بودی آن شب یا که هر حس دگر
هر چه بودی در برت باید سرافرازی کنم
هرچه آن شب دیدم ازسیمای بهت انگیز تو
بار دیگر صحنه را باید که نوسازی کنم
#مسعود_محمدپور
"خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم
پیش خود گفتم کمی تمرین خودسازی کنم"
یک دلم در فکر لبها ، یک دلم مملو عشق
ساعتی با خود نشستم تا دلم راضی کنم
گفتم این نقاشی بکر است و باید تا سحر
در کنارش باشم و با او غزل سازی کنم
شعر موزون بودی و سرشار احساسات ناب
مانده بودم با چه سبکی واژه پردازی کنم
می نوشتم صد غزل یا مثنوی،تک بیت ناب
تا که با اشعار خود جای تو طنازی کنم
لحظه ای ترکیب موهایت مرا آشفته کرد
بر سرم زد تا کمی با موی تو بازی کنم
می کشیدم دست خودرا بین گیسوهای تو
تا که با گیسوی تو آرایه پردازی کنم
خواب و رویا بودی آن شب یا که هر حس دگر
هر چه بودی در برت باید سرافرازی کنم
هرچه آن شب دیدم ازسیمای بهت انگیز تو
بار دیگر صحنه را باید که نوسازی کنم
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
صبحی که کنارم تونباشی شب سرد است
آغاز غم و منشاً پیدایش درد است
پاییز و کمی بارش باران و جدایی...
پیچیده ترین نوع فروپاشی مرد است
#مسعود_محمدپور
صبحی که کنارم تونباشی شب سرد است
آغاز غم و منشاً پیدایش درد است
پاییز و کمی بارش باران و جدایی...
پیچیده ترین نوع فروپاشی مرد است
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
#روز_برفی
یک روز برفی کفشهایت را به پا کردی..
توی خیابان دستهایم را رها کردی!!
از رد پاهایت تو را دنبال می کردم...
دیدم که ناگه رد پاها را "دو تا" کردی..!
یک صحنه ای دیدم که حتی گفتنش سخت است...
دستش میان دستهایت بود و "ها" کردی...
پایم چنان خشکید و بغضم در گلو وا شد
گویا مرا در آتشی سوزنده جا کردی...
رفتی ولی زخم عمیقی بر تنم مانده...
آن روز برفی خود بگو با من چه ها کردی
اکنون تمام خاطراتت مثل کابوس است
ماندم چرا در روز آخر کودتا کردی...!
لعنت به تو...لعنت به هر برفی که می بارد...
بعد از تو در شهری که دستم را رها کردی!
#مسعود_محمدپور
#روز_برفی
یک روز برفی کفشهایت را به پا کردی..
توی خیابان دستهایم را رها کردی!!
از رد پاهایت تو را دنبال می کردم...
دیدم که ناگه رد پاها را "دو تا" کردی..!
یک صحنه ای دیدم که حتی گفتنش سخت است...
دستش میان دستهایت بود و "ها" کردی...
پایم چنان خشکید و بغضم در گلو وا شد
گویا مرا در آتشی سوزنده جا کردی...
رفتی ولی زخم عمیقی بر تنم مانده...
آن روز برفی خود بگو با من چه ها کردی
اکنون تمام خاطراتت مثل کابوس است
ماندم چرا در روز آخر کودتا کردی...!
لعنت به تو...لعنت به هر برفی که می بارد...
بعد از تو در شهری که دستم را رها کردی!
#مسعود_محمدپور
نفسم از نفست در تب و تاب افتاده...
از "دم" و "بازدم"ام عطر تو می آید باز
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
از "دم" و "بازدم"ام عطر تو می آید باز
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
من و خورشید نشستیم و توافق کردیم
صبح را با تپش قلب تو آغاز کنیم ...
#مسعود_محمدپور
سلام و صبح بخیر
@asheghanehaye_fatima
صبح را با تپش قلب تو آغاز کنیم ...
#مسعود_محمدپور
سلام و صبح بخیر
@asheghanehaye_fatima
#سلام صبح_بخیر🌞
" نفس باد صبا " صبحدم از راه رسید
قاصدک پر زد وگل وا شد وخورشید دمید
بلبل از هلهله ی باد به رقص آمد و گفت
باید از باغ خدا عطر محبت را چید
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaue_fatima
" نفس باد صبا " صبحدم از راه رسید
قاصدک پر زد وگل وا شد وخورشید دمید
بلبل از هلهله ی باد به رقص آمد و گفت
باید از باغ خدا عطر محبت را چید
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaue_fatima
@asheghanehaye_fatima
هی بوسه نزن با هیجان گوشه ی لب را
یک لحظه رعایت بکن آداب ِادب را
دندان به لبم می زنی انگار شبانه..
پاتک زده ای قسمتی از باغ ِرطب را
گرمای لبت روی لبم در نوسان است
بالا نبری در تنم اندازه ی تب را
با آتش ِبرخورد ِلبت با رگ ِگردن..
بر هم زده ای رابطه ی مغز و عصب را
از بس که میان ِدو لبم جای ِکبودی ست..
انگار که "داعش" زده استان ِ"حلب" را
دیشب که سراسیمه تو را گاز گرفتم..
حال آمده ای نقد کنی عین ِطلب را
اینگونه که در اول ِشب بوسه گرفتی..
ای وااای...خدا خیر کند آخر ِشب را
#مسعود_محمدپور
هی بوسه نزن با هیجان گوشه ی لب را
یک لحظه رعایت بکن آداب ِادب را
دندان به لبم می زنی انگار شبانه..
پاتک زده ای قسمتی از باغ ِرطب را
گرمای لبت روی لبم در نوسان است
بالا نبری در تنم اندازه ی تب را
با آتش ِبرخورد ِلبت با رگ ِگردن..
بر هم زده ای رابطه ی مغز و عصب را
از بس که میان ِدو لبم جای ِکبودی ست..
انگار که "داعش" زده استان ِ"حلب" را
دیشب که سراسیمه تو را گاز گرفتم..
حال آمده ای نقد کنی عین ِطلب را
اینگونه که در اول ِشب بوسه گرفتی..
ای وااای...خدا خیر کند آخر ِشب را
#مسعود_محمدپور
😜
با نمک هستی ولی امشب بساطت جور نیست...!
طعم لبهایت چرا مانند هر شب شور نیست!؟!
جای رژ فلفل زدی بر روی لبهایت مگر؟!
لعنتی امشب چرا بوسیدنت، مقدور نیست؟!!!
#مسعود_محمدپور
با نمک هستی ولی امشب بساطت جور نیست...!
طعم لبهایت چرا مانند هر شب شور نیست!؟!
جای رژ فلفل زدی بر روی لبهایت مگر؟!
لعنتی امشب چرا بوسیدنت، مقدور نیست؟!!!
#مسعود_محمدپور
.
بیا در قلب من امشب
شبیه رگ
شبیه خون
شبیه نبض من در من هیاهو کن
بیا تا تن به تن باشد
نبرد بوسه ها امشب ..
بیا امشب تنم را بوسه باران کن
برقصان گیسوانت را
لبت را بر لبم بگذار
و امشب
مثل دریا باش ..
بیا امشب کمین کردم
برای عطر گیسویت
برای لحظه های گرم آغوشت
عجب بی پرده
میخواهم تو را امشب ..
بیا با خود ببر
تا نم نم باران پاییزی
که بدجوری هوس کردم
بگیرم بوسه ای
در زیر باران از لبت امشب ..
چه بیصبرانه
میخواهم تو را امشب
بیا امشب تمامم را ببر با خود ...
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
بیا در قلب من امشب
شبیه رگ
شبیه خون
شبیه نبض من در من هیاهو کن
بیا تا تن به تن باشد
نبرد بوسه ها امشب ..
بیا امشب تنم را بوسه باران کن
برقصان گیسوانت را
لبت را بر لبم بگذار
و امشب
مثل دریا باش ..
بیا امشب کمین کردم
برای عطر گیسویت
برای لحظه های گرم آغوشت
عجب بی پرده
میخواهم تو را امشب ..
بیا با خود ببر
تا نم نم باران پاییزی
که بدجوری هوس کردم
بگیرم بوسه ای
در زیر باران از لبت امشب ..
چه بیصبرانه
میخواهم تو را امشب
بیا امشب تمامم را ببر با خود ...
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
صبح است بیا غزل بخوان در گوشم
ای جلوه ای از ماه شب خاموشم
پر کن قدحم مست و خرابت باشم
صبحی دگر از جام تو می مینوشم
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
ای جلوه ای از ماه شب خاموشم
پر کن قدحم مست و خرابت باشم
صبحی دگر از جام تو می مینوشم
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لب نهادم بر لبت گرمای تو آغاز شد
دکمه پیراهنت تا خط سینه باز شد
دست بردم زیر پیراهن که آرامت کنم
دست من با لرزش داغ تنت دمساز شد
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
دکمه پیراهنت تا خط سینه باز شد
دست بردم زیر پیراهن که آرامت کنم
دست من با لرزش داغ تنت دمساز شد
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نفسم را به تو دادم
بچشی مست شوی
ازهم آغوشی من نیست شوی
هست شوی
بزنی بوسه به لب ،
دست نوازش به تنم
در گناهم تو شبی همره و همدست شوی
#مسعود_محمدپور
نفسم را به تو دادم
بچشی مست شوی
ازهم آغوشی من نیست شوی
هست شوی
بزنی بوسه به لب ،
دست نوازش به تنم
در گناهم تو شبی همره و همدست شوی
#مسعود_محمدپور
تا به آغوش تو یک لحظه رسیدم گویی
پرچمِ فتحِ خودم را سرِ دروازه زدم!
دستِ معمار ازل در بدنت مشهود است
شرمسارم که چرا دست به این سازه زدم..
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
پرچمِ فتحِ خودم را سرِ دروازه زدم!
دستِ معمار ازل در بدنت مشهود است
شرمسارم که چرا دست به این سازه زدم..
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima
صبح است، بپا خیز عزیزم غزلم باش
من شعر بخوانم تو میان بغلم باش
نان و کره و چای مهیاست.....کمی تو
از شهد لبت بین لبم کن ، عسلم باش
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima😋😉
من شعر بخوانم تو میان بغلم باش
نان و کره و چای مهیاست.....کمی تو
از شهد لبت بین لبم کن ، عسلم باش
#مسعود_محمدپور
@asheghanehaye_fatima😋😉
@asheghanehaye_fatima
کاش در خواب بیایی و خیال لب تو
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
کاش در خواب بیایی و خیال لب تو
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
Shekayate Hejran
Mohammad Esfahani
.
دین اگر لبهای من را بر لبت
مانع شود
دین و ایمان را رهایش کرده
کافر می شوم
🙂
#مسعود_محمدپور
#شکایت_هجران
#محمد_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
دین اگر لبهای من را بر لبت
مانع شود
دین و ایمان را رهایش کرده
کافر می شوم
🙂
#مسعود_محمدپور
#شکایت_هجران
#محمد_اصفهانی
@asheghanehaye_fatima
کاش در خواب بیایی و خیال لب تو
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@ashehanehsye_fatima
بر لبم بوسه زند تا به سرابم ببرد
کاش گیسوی تو در خواب من آید یک شب
تا سحر شانه زنم، پیش تو خوابم ببرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@ashehanehsye_fatima
.
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
"کهکشان" دور و برت بنده نوازی میکرد
"آسمان" روی سرت حاشیه سازی میکرد
"زحل" از برق نگاهت متعجب بود و...
"زهره" با هاله ی چشمان تو بازی میکرد
حال "مریخ" دگرگون و بهم ریخته بود
و "زمین" از نفست داشت هوازی میکرد
"مشتری" مشتری پا پر و قرصت بود و...
دزدکی روی تنت دست درازی میکرد
و "عطارد" که کمی دورتر از چشمت بود
چشم خود را به نگاهت متوازی میکرد
"ماه" را زلف سیاه تو چنان شاعر کرد
روز و شب زلف تو را قافیه سازی میکرد
لب "خورشید" پر از خواهش بوسیدن بود
و لبت را به چنین وسوسه راضی میکرد
#مسعود_محمدپور
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima