آنقدر میخواهمت
که تمام نمیشود این خواستن
یک تکرارِ بههم پیچیدهی ساده
شبیه خواهشِ موج بر دلِ تنگِ ساحل ،
هرلحظه هزاربار به سینهات ،
خواستنم را موج میشوم
دریا میشوم
تو ساحلی و ،
دوباره باز میخواهمت
#مرجان_پورشريفى
#مرجان_شریفی
@asheghanehaye_fatima
که تمام نمیشود این خواستن
یک تکرارِ بههم پیچیدهی ساده
شبیه خواهشِ موج بر دلِ تنگِ ساحل ،
هرلحظه هزاربار به سینهات ،
خواستنم را موج میشوم
دریا میشوم
تو ساحلی و ،
دوباره باز میخواهمت
#مرجان_پورشريفى
#مرجان_شریفی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو انگار بازگشتهای ،
که هیچ ابری در آسمانِ نگاهم باردار نیست
که هیچ بارانی نمیبارد
انگار آمدهای که دیگر هیچ رعدی ،
به بغضِ گلویم برق نمیزند
آفتابیست پهن ،
سرتاسرِ این بیدِ به مجنون رسیدهاش
سایه چهکاره است ؟
وقتی تو خودِ خورشیدی و
به جنون میرساندَم حرارتت !
ایکاش چشمِ اولین بوسه را ،
ما به دنیا باز میکردیم و ،
دیگر نمیبستیم لبانِ شیرینِ آرزو را !
تو که دستت بند و ،
من اندامم لمسِ بوسهها شده است
چه میماند جز لب ،
اگر دستانت بندِ دل باشد و
من باغِ لبانم ،
در انتظارِ چیدنِ اولین گل باشد
تو ناچار باشی ،
با لبانت گلی از باغ بچینی !
و چه اجبارِ زیباییست ،
لب به لبانت گذاشتنم تا آخر !
تو نشانهای از خدایی ،
تو نهایتِ این صدایی !
به خدا گفتم روزی :
تو چگونه آنجایی ،
که درختِ انار را چه به بهشت ؟
که خشکید در این دردگاهِ سرنوشت !
گفتمش کجایی پروردگارم !
به من بده لااقل جوابی !
که درختِ انار به شکوفه نشست
که ابرها رفتند
که بارانِ رحمتش بارید !
که تو آمدی و ،
دلم بیشتر از لبانم ،
خندیـــد
@asheghanehaye_fatima
#مرجان_پورشریفی
#مرجان_شریفی
#بهشتم_خانه_ای_ست_با_تو
تو انگار بازگشتهای ،
که هیچ ابری در آسمانِ نگاهم باردار نیست
که هیچ بارانی نمیبارد
انگار آمدهای که دیگر هیچ رعدی ،
به بغضِ گلویم برق نمیزند
آفتابیست پهن ،
سرتاسرِ این بیدِ به مجنون رسیدهاش
سایه چهکاره است ؟
وقتی تو خودِ خورشیدی و
به جنون میرساندَم حرارتت !
ایکاش چشمِ اولین بوسه را ،
ما به دنیا باز میکردیم و ،
دیگر نمیبستیم لبانِ شیرینِ آرزو را !
تو که دستت بند و ،
من اندامم لمسِ بوسهها شده است
چه میماند جز لب ،
اگر دستانت بندِ دل باشد و
من باغِ لبانم ،
در انتظارِ چیدنِ اولین گل باشد
تو ناچار باشی ،
با لبانت گلی از باغ بچینی !
و چه اجبارِ زیباییست ،
لب به لبانت گذاشتنم تا آخر !
تو نشانهای از خدایی ،
تو نهایتِ این صدایی !
به خدا گفتم روزی :
تو چگونه آنجایی ،
که درختِ انار را چه به بهشت ؟
که خشکید در این دردگاهِ سرنوشت !
گفتمش کجایی پروردگارم !
به من بده لااقل جوابی !
که درختِ انار به شکوفه نشست
که ابرها رفتند
که بارانِ رحمتش بارید !
که تو آمدی و ،
دلم بیشتر از لبانم ،
خندیـــد
@asheghanehaye_fatima
#مرجان_پورشریفی
#مرجان_شریفی
#بهشتم_خانه_ای_ست_با_تو
@asheghanehaye_fatima
تمامِ روزهای نبودنت شب شدند وُ
صبحها بینگاهِ تو تمام !
تمامِ فصلها آمدند وُ تو هنوز نیامدی
راهِ برگشت بهسوی من است
به سمتِ آمدنت نگاه کن
گلهای پیراهنم خیابانِ بازگشتت را بوسیدهاند
اشکِ نگاهم ،
ختمِ دریا شدهاند
چگونه از جانم میگذری
وقتی به لب رسید وُ
نبودی جان از لبانم بگیری !
میدانم
میدانم
زنی با چشمانِ من هنوز ،
در خانهی متروکمان اشک میریزد
گلدانِ شمعدانی را دوست دارد
تُنگِ بیماهی را میبوسد
بالکنِ خانه را عاشقانه دوست دارد
زنی هرروز پنجره را به امواجِ دریا میبندد
تا نشنود ،
چگونه میکوبند جانشان را ،
به ساحلی که ما کنارش نمیخندیم
صدای ضجهی زنی در گوشم است
پیراهنِ بیگُل شدهام را پس کِی بپوشم ؟
پلههای خانه را کِی تا کوچه بدَوَم ؟
پس کِی بخندم وُ تو را در حلقهی نگاهم ببینم ؟
تمامِ روزهای خوبِ ما کجا رفتند ؟
چرا تمامَم را گرفتند وُ دیگر نمیدهند ؟
به بغل میگیرمَش
دوستش دارم
حالتِ چشمانش را چه خوب میفهمم
تمامِ وجودش میگِرید
زنی که هرصبح ،
به اشتباه ،
برای امیری که نیست ،
چای میریزد
#مرجان_شریفی
تمامِ روزهای نبودنت شب شدند وُ
صبحها بینگاهِ تو تمام !
تمامِ فصلها آمدند وُ تو هنوز نیامدی
راهِ برگشت بهسوی من است
به سمتِ آمدنت نگاه کن
گلهای پیراهنم خیابانِ بازگشتت را بوسیدهاند
اشکِ نگاهم ،
ختمِ دریا شدهاند
چگونه از جانم میگذری
وقتی به لب رسید وُ
نبودی جان از لبانم بگیری !
میدانم
میدانم
زنی با چشمانِ من هنوز ،
در خانهی متروکمان اشک میریزد
گلدانِ شمعدانی را دوست دارد
تُنگِ بیماهی را میبوسد
بالکنِ خانه را عاشقانه دوست دارد
زنی هرروز پنجره را به امواجِ دریا میبندد
تا نشنود ،
چگونه میکوبند جانشان را ،
به ساحلی که ما کنارش نمیخندیم
صدای ضجهی زنی در گوشم است
پیراهنِ بیگُل شدهام را پس کِی بپوشم ؟
پلههای خانه را کِی تا کوچه بدَوَم ؟
پس کِی بخندم وُ تو را در حلقهی نگاهم ببینم ؟
تمامِ روزهای خوبِ ما کجا رفتند ؟
چرا تمامَم را گرفتند وُ دیگر نمیدهند ؟
به بغل میگیرمَش
دوستش دارم
حالتِ چشمانش را چه خوب میفهمم
تمامِ وجودش میگِرید
زنی که هرصبح ،
به اشتباه ،
برای امیری که نیست ،
چای میریزد
#مرجان_شریفی
@asheghanehaye_fatima
آنقدر میخواهمت
که تمام نمیشود این خواستن!
یک تکرارِ بههم پیچیدهی ساده
شبیه خواهش موج بر دل تنگ ساحل
هرلحظه هزاربار به سینهات
خواستنم را موج میشوم
دریا میشوم، تو ساحلی
و دوباره باز میخواهمت..
#مرجان_شریفی
آنقدر میخواهمت
که تمام نمیشود این خواستن!
یک تکرارِ بههم پیچیدهی ساده
شبیه خواهش موج بر دل تنگ ساحل
هرلحظه هزاربار به سینهات
خواستنم را موج میشوم
دریا میشوم، تو ساحلی
و دوباره باز میخواهمت..
#مرجان_شریفی