عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




همانطور که می گویند
"پرونده بسته شد"
و قایق عشق
بر صخره روزمره زندگی شکست
با زندگی بی حساب شدم
بی جهت
دردها را
فاجعه ها را
دوره نکنید
و یا آزار ها را.
شاد باشید.

«ولادمیر مایاکوفسکی»
ترجمه: م _ کاشیگر

#مایاکوفسکی

اخرین شعر مایاکوفسکی قبل از مرگش
@asheghanehaye_fatima



عزیزم
عمرم
شکنجه جانم
عشقم
لیلی
اشعارم را بپذیر
شاید دیگر
هیچ‌گاه
هیچ‌چیز
نسرودم....

«مایاکوفسکی»
ترجمه: مدیا کاشیگر

#مایاکوفسکی
#شعر
@asheghanehaye_fatima



دست‌تان را بدهید
این قفسه‌ی سینه است
گوش کنید
دیگر طپشی در آن نیست
همه آه است...

«مایاکوفسکی»
ترجمه : حمیدرضا آتش‌برآب

#مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima




بيا
جوانى را از نو با من تجربه كن
بيا
به تن ات سهمى ده از شادى تن ام
كه جز دود سيگارم تن پوشى برايت باقى نميگذارم.
اما چه سود؟
وقتى ناتوانم از ربودنِ تو
وقتى نمى آيى با من.
در بهم خورد
آمد، مَردت
انگار نهيبى بود كه دوپاره ام كرد
فرياد زدم: ميروم!
پيشكش خودت
بالهايش شرم پرواز دارد، اسير كن بالهايش را
زنت است!
آويز گردن اش كن مرواريدهاى سنگين را
مبادا خيالِ پرواز كند،
بگريزد از چنگالت.
چه شبى!
ميكشيدم ريسمان يأس ام را
تنگتر و تنگتر
از گريه هايم
از خنده هايم ..
اى كاش
اى كاش
اى كاش چهره ات را ربوده بودم!

■ولاديمير ماياكوفسكى

#مایاکوفسکی
Forwarded from اتچ بات
اگر حوصله نداشتید همه ی کتاب #ابر_شلوار_پوش #مایاکوفسکی را بخوانید، لااقل شعر بلند "ماریا" ( صفحه ی 28 الی 36 ) را از دست ندهید. با ترجمه ی خوب زنده یاد #مدیا_کاشیگر


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




اما برای شادمانی
سیاره ی ما
چندان آماده نیست
خوشی را باید
از چنگ روزهای آینده
بیرون کشید
در این زندگی
مردن
دشوار نیست
ساختن زندگی
بسیار دشوارتر است.

#مایاکوفسکی
قدمم
در خیابان
مسافت را لگدمال می‌کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟

#مایاکوفسکی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را...

مایاکوفسکی
■ترجمه: مدیا کاشیگر

#مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima



می‌ترسم نام تو را فراموش کنم
مثل شاعری که می‌ترسد
کلماتی را فراموش کند
که نیمه شب‌ها به رنج زاده است
و شکوه خدایان را دارند

تن تو را گرامی می‌دارم
مثل جنگجویی که در جنگ
پای خود را از دست داده
اما آن را نگه می‌دارد
پایی که برای دیگران
هیچ ارزشی ندارد.....



#مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima

مادر
پسرت بیماری باشکوهی دارد
قلبش
اتش گرفته است ..

#مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima



خیال می‌کنی از پا درمی‌آیم؟
چه باک !
ببین
آرامم
آرام‌تر از نبض یک مُرده..




#مایاکوفسکی
@asheghanehaye_fatima



ماریا! ماریا! ماریا!
راهم بده ماریا!
تاب کوچه را ندارم
راهم نمی‌دهی ؟
می‌خواهی
گونه‌هایم گود
مزه از دست داده
چشیده‌ی خاص و عام
بیایم پیشت؟
با صدایی بی‌دندان بگویم به تو:
اینک شده‌ام مردی قابل اعتماد؟
ماریا
نگاهم کن
پشتم خمیده شد
در کوچه
مردم
چشم تنگ می‌کنند
چشم‌هایی از چهل سال ولگردی فرسوده
مردم
چربی چربی گواتر چهار طبقه‌شان را سوراخ می‌کنند
بر نان کپک زده‌ی نوازش هنوز بر جای مانده دندان‌هایم
می‌خندد
هق هق باران بر پیاده روها
پیاده روهای وگرد
ولگردانی در محاصره آب
ولگردانی خیس
که می‌لیسند
جنازه‌های فرو رفته در سنگفرش کوچه‌ها
بر مژه‌های خاکستری
آری
بر مژه‌ی تکه‌های یخ ِ سرما
جاری است
اشک
آری
پوزه‌ی باران
می‌مکد
عابران
با چشمان بسته‌ی لوله‌های آب
در درشکه‌ها
برق می‌زنند
پهلوانان
از پُرخوری
می‌ترکند
مردم
می‌چکد
از لای شکاف‌ها
پیه تنشان
جاری می‌شوند
در آب کدر
درشکه‌ها
نان‌های مکیده
شامی‌های دندان گزیده
ماریا
آیا می‌شود
در گوش فربه
حرف محبت زد؟
پرنده گرسنه است
پرنده پرصداست
پرنده به آواز زنده است
من
ماریا
من
مردم
مردی سایه
مرد که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیفِ خیابان ِ پرسنایا
من همینم که ولم داری ؟
ماریا
راهم بده!
می بینی
انگشتانم
متشنج
می‌فشرند
خرخره‌ی آهنی ِ زنگِ درت
ماریا!
کوچه
جنگل جانوران وحشی است
ببین
بر گلویم
نه جای انگشت
جای زخم است
در را باز کن
درد دارم
می‌بینی
فرورفته است
در چشمم
سنجاق سر
در را باز کرد
خوشگل من
قشنگم
از من نترس
نخواهی یافت
برگردن گوآسایم
مانند کوهی مرطوب
اجتماع شکم ِ عرق کرده‌ی زنان را
می‌دانی ؟
زندگی من
غرق است
در هزاران عشق بزرگ پاک
هزاران
عشق کوچک ناپاک
نترس
در این روزگار سیاهِ خیانت
از کف داده‌ام هزار چهره‌ام را
لشکر معشوقه‌های مایاکوفسکی را
اما باور کن
در قلب من دیوانه
معشوقه‌نایم
خاندانی پرسلاله‌اند
خاندانی همه شهبانو
ماریا!
با برهنگی ِ آزرم کریزت
با لرزه‌ی پر دلهره‌ات
بیا
نزدیکم شو
بده
به من
معصومیت ِ لبانت را
من و دلم هرگز نبوده‌ام با هم تا یک بهار
و در زندگی ِ من
نبوده است
جز یک صد نوبهار
ماریا
تیان
مراد شاعران است
ما
من
جسمم
من
سر تا پا
مَردَم
نمی‌خواهم
جز جسمت
در طلب جسمت
مسیحی وار می‌گویم
خدایا
برسان روزی‌ام را
قوتِ لایموتم را
ماریا
مال من شو !
ماریا
می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می‌نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را
ماریا
مرا نمی‌خواهی ؟
مرا نمی‌خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آن‌سان که سگی
باز می‌کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار
من
با همه‌ی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گل‌های خاکی که چسبیده است به آن
باز می‌گردم
به جاده...

ماریا
#مایاکوفسکی
ترجمه:مدیا کاشیگر
@asheghanehaye_fatima

می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را...




#مایاکوفسکی
■ترجمه: مدیا کاشیگر
@asheghanehaye_fatima



براے فراموش ڪردن تو
شاید
ورق بازے ڪردم
شاید لبی تر نمودم و
ڪَلوے خستہ از آه جان‌سوزم را
با شراب التیام بخشیدم ،
و یا شاید
تمام ڪوچہ‌هاے شهر را
بہ‌یاد تو قدم زدم
وجب بہ وجب
قدم بہ قدم ؛

اما بڪَو
چڪَونہ فرو بنشانم
این جهنمی را ڪہ
در درونم زبانہ می‌ڪشد
چاره چیست؟

انڪَار وقت آن رسیده است ڪہ
با استخوان‌هایم
نی‌لبڪ بنوازم‌ ..‌!!



#مایاکوفسکی_ولادیمی
‍ خیال می‌کنی از پا در می‌آیم؟
چه باک !
ببین
آرامم...
آرام‌ تر از نبض ِ یک مُرده... !!!

#مایاکوفسکی



@asheghanehaye_fatima
من
هر آنجایم که درد آنجاست
زیرا
من
بر هر دانه‌ی اشک مصلوب شده‌ام
من گناهم یکسر نابخشودنی است
زیرا من
در جان خود سوزانده‌ام
محبت نه!
کشتزارهای محبت را.


#مایاکوفسکی

@asheghanehaye_fatima
اما برای شادمانی
سیاره‌ی ما چندان آماده نیست!
خوشی را باید
از چنگِ روزهای آینده بیرون کشید
در این زندگی،
مردن دشوار نیست
ساختنِ زندگی بسیار دشوار است.

#مایاکوفسکی

@asheghanehaye_fatima
ما جهان کهن را
دیوانه‌وار درهم خواهیم کوبید
ما اسطوره‌ی نوینی را بر سراسر جهان
طنین افکن خواهیم کرد
ما حصار زمان را زیر پای خود
لگد کوب خواهیم گرد
ما از رنگین کمان
گام موسیقی خواهیم ساخت
گل‌های سرخ و رویاها
که به دست شاعران خوار و نژند شدند
در پرتو نوین
خواهند شگفت
برای شادی چشمان مان
چشمان کودکان بزرگ سال
ما گل‌های سرخ نوینی برخواهیم ساخت
پایتخت‌هایی از گل‌های سرخ
با میدان‌هایی از گلبرگ‌ها

#مایاکوفسکی
برگردان:نسترن موسوی

@asheghanehaye_fatima