@asheghanehaye_fatima
■راه نرفته
در جنگلی خزانزده راهی دو از هم سوا میشدند
و دریغا که هر دو را رفتن میسر نبود،
زیرا رهگذری تنها و یگانه بودم.
زمانی دراز، پای از پای برنداشتم وُ
یکی از دو راه را تا دوردستِ نگاه چشم انداختم،
تا آنجا که
لابهلای درختچهها و پاجوشها رخ در نقاب میکشید؛
پس راه دیگر را پیگرفتم
که چیزی از دیگری کم نداشت
و ای بسا که نیکوتر چیزی هم به توبره داشت.
چرا که پانخورده راهی سبز و بکر بود وُ
بساط تمنا گسترده بود.
هر چند که گامهای رهگذران
هر دو راه را همسان و یکسان فرسوده بود
آفتاب طالع به یکحد بر هر دو راه میتابید
و رَدی از هیچ گامی بر سبزهها ننشسته بود.
حسرتا، که راه نخست را به روزی دیگر وانهادم!
و از آنجا که میدانم
هر راه را راهی دیگر در پی است
گمان ندارم که به انجام،
راه بازگشت را بیابم.
پس در آیندهای بس دور وُ
در جایی دوردست،
هر زمان آه برکشم و گویم:
«به جنگلی
راهی دو از هم سوا میشدند و من...
آری من آن راهِ کمتر پا خورده را پیمودم
و این سرنوشت مرا دیگر نوشت.»
#رابرت_فراست | آمریکا ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost |
برگردان: #کامبیز_جعفرینژاد
■راه نرفته
در جنگلی خزانزده راهی دو از هم سوا میشدند
و دریغا که هر دو را رفتن میسر نبود،
زیرا رهگذری تنها و یگانه بودم.
زمانی دراز، پای از پای برنداشتم وُ
یکی از دو راه را تا دوردستِ نگاه چشم انداختم،
تا آنجا که
لابهلای درختچهها و پاجوشها رخ در نقاب میکشید؛
پس راه دیگر را پیگرفتم
که چیزی از دیگری کم نداشت
و ای بسا که نیکوتر چیزی هم به توبره داشت.
چرا که پانخورده راهی سبز و بکر بود وُ
بساط تمنا گسترده بود.
هر چند که گامهای رهگذران
هر دو راه را همسان و یکسان فرسوده بود
آفتاب طالع به یکحد بر هر دو راه میتابید
و رَدی از هیچ گامی بر سبزهها ننشسته بود.
حسرتا، که راه نخست را به روزی دیگر وانهادم!
و از آنجا که میدانم
هر راه را راهی دیگر در پی است
گمان ندارم که به انجام،
راه بازگشت را بیابم.
پس در آیندهای بس دور وُ
در جایی دوردست،
هر زمان آه برکشم و گویم:
«به جنگلی
راهی دو از هم سوا میشدند و من...
آری من آن راهِ کمتر پا خورده را پیمودم
و این سرنوشت مرا دیگر نوشت.»
#رابرت_فراست | آمریکا ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost |
برگردان: #کامبیز_جعفرینژاد
@asheghanehaye_fatima
"آذر و هَسَر"
یکی میگوید
آتش، فرجامِ دنیا را رقم میزند
دیگری میگوید یخبندان
از آنجا که من
شور و عطش را دوست میدارم
من هم میگویم آتش
ولی اگر قرار بود
دوبار همهچیز نابود شود
فکر میکنم
آنقدر طبعِ سردِ نفرت را بشناسم
که بگویم
آن هم میتواند اندوهی عظیم
بر جای بگذارد.
رابرت فراست - شاعر آمریکایی
برگردان: فرهاد رستمی
"Fire and Ice"
Some say the world will end in fire,
Some say in ice.
From what I’ve tasted of desire
I hold with those who favor fire.
But if it had to perish twice,
I think I know enough of hate
To say that for destruction ice
Is also great
And would suffice.
#Robert_Frost
#رابرت_فراست
#فرهاد_رستمی
"آذر و هَسَر"
یکی میگوید
آتش، فرجامِ دنیا را رقم میزند
دیگری میگوید یخبندان
از آنجا که من
شور و عطش را دوست میدارم
من هم میگویم آتش
ولی اگر قرار بود
دوبار همهچیز نابود شود
فکر میکنم
آنقدر طبعِ سردِ نفرت را بشناسم
که بگویم
آن هم میتواند اندوهی عظیم
بر جای بگذارد.
رابرت فراست - شاعر آمریکایی
برگردان: فرهاد رستمی
"Fire and Ice"
Some say the world will end in fire,
Some say in ice.
From what I’ve tasted of desire
I hold with those who favor fire.
But if it had to perish twice,
I think I know enough of hate
To say that for destruction ice
Is also great
And would suffice.
#Robert_Frost
#رابرت_فراست
#فرهاد_رستمی
دو جاده در جنگلی زرد از هم دور میشدند،
و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم
و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم
و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم
تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛
پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده،
شاید چیزی بهتر را طلب میکردم
زیرا که پوشیده از علف بود، اما نیازمند تنپوش،
هرچند با گذشتن از آنجا
آن عبور را بهراستی به تن کرده بود،
و هر دو جاده در آن صبحدم دراز کشیده بودند
در لابهلای برگها و هیچ جای پایی سیاهشان نکرده بود
آه، من جادهی نخستین را برای روزی دگر نگاه داشتم!
همچنان میدانستم که راه به راهی میانجامد
که من تردید داشتم که آیا هرگز باید از آن برگردم.
باید این حرفها را با آهی حسرتبار بگویم
جایی در میانهی سالها و سالها:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند
و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveller,long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth
Then took the other, as just as fair, and giving
Perhaps the better claim,Because it was grassy and
Wanted wear, Though as for that the passing there
Had worn them really about the same, And both that
Morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh,I kept the first for another day! Yet knowing how
Way leads on to way,
I doubted if I should ever com back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence :
To roads diverged in a wood
and I, I took the one less travelled by and that has
made all the difference.
#رابرت_فراست
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم
و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم
و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم
تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛
پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده،
شاید چیزی بهتر را طلب میکردم
زیرا که پوشیده از علف بود، اما نیازمند تنپوش،
هرچند با گذشتن از آنجا
آن عبور را بهراستی به تن کرده بود،
و هر دو جاده در آن صبحدم دراز کشیده بودند
در لابهلای برگها و هیچ جای پایی سیاهشان نکرده بود
آه، من جادهی نخستین را برای روزی دگر نگاه داشتم!
همچنان میدانستم که راه به راهی میانجامد
که من تردید داشتم که آیا هرگز باید از آن برگردم.
باید این حرفها را با آهی حسرتبار بگویم
جایی در میانهی سالها و سالها:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند
و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveller,long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth
Then took the other, as just as fair, and giving
Perhaps the better claim,Because it was grassy and
Wanted wear, Though as for that the passing there
Had worn them really about the same, And both that
Morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh,I kept the first for another day! Yet knowing how
Way leads on to way,
I doubted if I should ever com back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence :
To roads diverged in a wood
and I, I took the one less travelled by and that has
made all the difference.
#رابرت_فراست
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
.
در سه کلمه میتوانم همهی چیزهایی که در موردِ
زندگی آموختهام را خلاصه کنم:
زندگی ادامه دارد.
#رابرت_فراست [ آمریکا، ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost ]
@asheghanehaye_fatima
در سه کلمه میتوانم همهی چیزهایی که در موردِ
زندگی آموختهام را خلاصه کنم:
زندگی ادامه دارد.
#رابرت_فراست [ آمریکا، ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost ]
@asheghanehaye_fatima
.
■نیست هیچ طلایی پایدار
نخستین سبزِ طبیعت طلایی است
و درخششِ چنین رنگی را نگاه داشتن
دشوارترینِ کارها است.
برگهای نورسته گل میشوند
گلی که تا ساعتی دیگر نمیپاید
سپس نوبرگها به شکلِ برگها نزول میکنند
و اینگونه است
که در باغِ عدن جز غم نمیبینیم،
چرا که سحر فرومینشیند
روز برمیخیزد
و طلاییها دیری نمیپایند.
■شاعر: #رابرت_فراست [ آمریکا، ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost ]
■برگردان: #کامبیز_جعفرینژاد
@asheghanehaye_fatima
■نیست هیچ طلایی پایدار
نخستین سبزِ طبیعت طلایی است
و درخششِ چنین رنگی را نگاه داشتن
دشوارترینِ کارها است.
برگهای نورسته گل میشوند
گلی که تا ساعتی دیگر نمیپاید
سپس نوبرگها به شکلِ برگها نزول میکنند
و اینگونه است
که در باغِ عدن جز غم نمیبینیم،
چرا که سحر فرومینشیند
روز برمیخیزد
و طلاییها دیری نمیپایند.
■شاعر: #رابرت_فراست [ آمریکا، ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost ]
■برگردان: #کامبیز_جعفرینژاد
@asheghanehaye_fatima