عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
3ژوئن 1924.
#فرانتس_کافکا، این هنرمندترین فیلسوفِ قرن بیستم می‌میرد.


(گاهشمارِ زندگیِ فرانتس کافکا)
1883 فرانتس کافکا در ٣ ژوئیه در پراگ زاده می‌شود، پسرِ هرمان کافکا و ژولی لووی.
1889 ورود به دبستانِ آلمانی در فلایشمارکت. زبانِ خانواده آلمانی بود، هر چند پدر در اصل به زبانِ چک نیز سخن می‌گفت. تولدِ خواهرش اِلی. دو برادرِ فرانتس در خردسالی مرده بودند.
1890 تولدِ خواهرش والی
1892تولدِ خواهرش اُتلا.
1893-1901 دورانِ تحصیل در دبیرستانِ آلمانی، پراگ؛ دوستی با اُسکار پولاک.
1899-1900 کارهای #اسپینوزا، #داروین و #نیچه را می‌خواند. دوستی با هوگو برگمان.
1899-1903 نوشته‌های آغازین(#نابود_شده‌اند)
1901-1906 تحصیل ادبیاتِ آلمانی، سپس حقوق در دانشگاهِ آلمانی، پراگ.
1902 آشنائی و دوستی با ماکس برود، فلیکس وِلچ، و اسکار بائوم. حشر و نشر با محافلِ ادبی.
1903 روی رمانِ کودک و شهر کار می‌کند(گم شده است).
1904 #وصف_یک_پیکار.
1905 ماجرای عاشقانه با زنی نام برده نشده.
1906 در دفترِ حقوقی در پراگ، کار می‌کند. از دانشگاهِ آلمانی پراگ دکترای حقوق می‌گیرد.
1907 #تدارک_عروسی_در_روستا. اکتبر: کار در شرکتِ بیمهٔ ایتالیایی.
1908 در زمینهٔ بیمه مقاله‌ای می‌نویسد به نامِ "دربارهٔ بیمهٔ اجباری در صنعتِ ساختمان."
1909 انتشارِ هشت قطعهٔ منثور در مجلهٔ ادبیِ هیپریون.
1910 آغازِ نوشتنِ دفترِ خاطراتِ روزانه - #یادداشت‌ها
1911 قصد می‌کند با برود رمانی بنویسد، نامش: ریشارد و زاموئل. رویِ رمانِ #آمریکا کار می‌کند.
1912 در خانهٔ پدرِ ماکس برود در پراگ با دوشیزه #فلیسه باوئر اهلِ برلین آشنا می‌شود. 14 اوت: دستنوشتِ تأملات را به ناشر می‌سپارد. 20سپتامبر: آغازِ مکاتبه با #فلیسه. #داوری را می‌نویسد. اکتبر: #سوخت‌انداز را می‌نویسد که بعداً نخستین فصلِ #آمریکا گردید. نوامبر: #مسخ را می‌نویسد.
1913 ژانویه: انتشارِ تأملات. شکاف در فرآوریِ ادبی. عیدِ پاک: نخستین دیدار از #فلیسه باوئر در برلین. بهار: انتشارِ #داوری. مه: انتشارِ #سوخت‌انداز. سپتامبر: سفر به وین، ونیز و ریوا. در ریوا، دوستی با دخترِ سوئیسی. نوامبر: آشنائی با #گرته_بلوخ.(گرته پسری از کافکا به دنیا آورد که پیش از هفت سالگی مُرد و کافکا هیچ‌گاه از وجودش آگاه نشد.)
1914 آوریل: نامزدی با #فلیسه باوئر در برلین. 12ژوئیه: نامزدی را برهم می‌زند. اکتبر: #کیفرگاه را می‌نویسد. پائیز: آغازِ به نوشتنِ #محاکمه می‌کند. زمستان: #جلوی_قانون (جزئی از محاکمه) را می‌نویسد.
1915ژانویه: دیدارِ #فلیسه را از سر می‌گیرد. به کار کردن روی #محاکمه ادامه می‌دهد. جایزهٔ فونتانه را از بهرِ #سوخت‌انداز می‌گیرد. نوامبر: انتشارِ #مسخ. دسامبر:#آموزگار_دهکده را می‌نویسد.
1916 فهرستی تنظیم می‌کند از دلائلِ موافق و مخالفِ ازدواج. داستانهایی می‌نویسد که بعداً در مجموعهٔ #پزشک_دهکده گردآورده می‌شوند.
1917 نیمهٔ نخست: #گراکوس_شکارچی را می‌نویسد. بهار: #دیوار_بزرگ_چین را می‌نویسد. ژوئیه: دومین نامزدی با #فلیسه. اوت: خون سرفه کردن کافکا آغاز می‌شود. پزشکان تشخیص #سل در او می‌دهند. پایانِ دسامبر: دومین نامزدی‌اش را با #فلیسه برهم می‌زند. گزین‌گفته‌ها را می‌نویسد.
1918 گزین‌گفته‌ها را ادامه می‌دهد. طرحی برای انجمنِ کارگرانِ فقیر، می‌دهد.
1919 #فلیسه شوهر می‌کند. انتشارِ #کیفرگاه. انتشارِ مجموعهٔ داستانهایی که عنوانِ #پزشک_دهکده را دارند. #نامه_به_پدر را می‌نویسد. مجموعهٔ گزین‌گفته‌هایی را تحتِ عنوانِ #او می‌نویسد.
1920 مرخصی استعلاجی از موسسهٔ بیمهٔ سوانحِ کارگران. با #گوستاو_یانوش آشنا می‌شود. با #میلنا_یزنسکا - پولاک، بانوی نویسندهٔ چک،آشنا می‌شود. مکاتبه با او. دسامبر: عزیمت به آسایشگاهِ بیماریهای ریوی در کوه‌های تاترا.
1921 یادداشتی در دفترِ خاطرات که کافکا همهٔ خاطراتِ روزانه‌اش را به #میلنا داده است. پسرِ کافکا از #گرته_بلوخ در مونیخ می‌میرد. داستانهای نوشته شده را در مجموعه‌ای گرد می‌آورد که عنوانِ #هنرمند_گرسنگی را بر خود دارند.
1922 #قصر را می‌نویسد. #هنرمند_گرسنگی را می‌نویسد. واپسین دیدار با #میلنا. #پژوهش‌های_یک_سگ را می‌نویسد.
1923 با دوشیزه #دورا_دیمانت (دیامانت) آشنا می‌شود. در فرهنگستانِ برلین، سرِ درسهای مطالعاتِ یهودی می‌رود. #نقب را می‌نویسد. #هنرمند_گرسنگی را به ناشر می‌سپارد.
1924 #یوزفینه_آوازخوان یا #مردم_موش را می‌نویسد. او را در وضعِ بیماری از برلین به پراگ می‌آورند. آوریل به آسایشگاه وینر والد می‌رود؛ آنگاه به کلینیکِ پروفسور هایک در وین. سپس به آسایشگاهی در کی‌یرلینگ، نزدیکِ وین می‌رود. 3 ژوئن: در کی‌یرلینگ #می‌میرد. در 11 ژوئن، در گورستانِ یهودیان در پراگ - اشتراشنیتس به خاک سپرده می‌شود. انتشارِ #هنرمند_گرسنگی.
1942 مرگ اُتلا خواهرِ کافکا در اردوگاهِ مرگ آؤشویتس، لهستان. دو خواهرِ دیگرش نیز در اردوگاه‌های مرگِ آلمانِ نازی جان باختند.
1944 مرگِ #گرته_بلوخ به دستِ یک سربازِ نازی. مرگِ #میلنا در اردوگاهِ مرگِ راوِنسبروک، در آلمانِ نازی.
1953 مرگِ #دورا_دیمانت در لندن.
1960 مرگِ #فلیسه_باوئر.
«برایم بازگو کن که تا این حد مورد عشق و علاقه بودن چه مزه‌ای دارد. تمام آرزویم این است که دست‌هایت را در دست داشته باشم و نزدیک‌بودن به تو را احساس کنم.»

بخشی از نامه‌ی #کافکا به #فلیسه


@asheghanehaye_fatima


@asheghanehaye_fatima

مردم معمولاً فقط ادایِ خوشحالی را در می‌آورند و گوششان را از پنبهٔ خوشی پُر می‌کنند. مثلاً من. من تظاهر به شادی می‌کنم تا بتوانم در پسِ آن محو شوم. «خندهٔ من دیوار سیمانی است.»
- پرسیدم : علیه چه کسی؟
- معلوم است. علیه خودم.
- گفتم: ولی رویِ دیوار معمولاً به طرفِ دنیای خارج است. دیوار، وسیلهٔ دفاعی است علیه دنیایِ خارج.
کافکا بلافاصله به طورِ قاطع با این عقیده مخالفت کرد:
مسئله همین است. هردفاعی، حکم عقب‌نشینی را دارد، حکم کناره‌گیری را. به این جهت، ضربه‌ای که به جهان می‌زنی، در واقع ضربه است به درون. و دیوار سیمانی، چیزی نیست جز توهمی که دیر یا زود فرو می‌ریزد، چون درون و بیرون به هم آمیخته‌اند. اگر از هم جداشان کنی، با دو چهرهٔ گمراه کنندهٔ مسئله‌ای روبرو می‌شوی که فقط می‌شود تحملش کرد، نه حل.


گفتگو با #فرانتس_کافکا
گوستاو یانوش
ترجمه: فرامرز بهزاد

•••


پس چرا ازدواج نکردم؟ اینجا و آنجا موانعی در پیش بود، همانطور که همیشه هست؛ ولی مگر زندگی چیزی جز روبه‌رو شدن با این نوع موانع است؟ اما مانعِ عمده، که متأسفانه جدا از این یا آن مورد است، عبارت بود از این که من از نظرِ روحی ظاهراً قادر به ازدواج کردن نیستم. نشانه‌ش این است که من، از همان لحظه‌ای که تصمیم به ازدواج می.گیرم، دیگر نمی‌توانم بخوابم، سرم شب و روز داغ می‌شود، دیگر زندگیِ درستی ندارم، مستأصل به این طرف و آن طرف می‌روم. باعثِ این حالت‌ها، نگرانی‌های مختلف نیست؛ درست است که با طبیعتِ کند و وسواسی که من دارم یک کرور نگرانی هم به سراغم می‌آیند، ولی اینها نقشِ عمده‌ای ندارند، اینها حکمِ کرمی را دارند که کارِ جنازه را به آخر می‌رسانند، اما ضربهٔ اصلی را من از جای دیگر خورده‌ام. و این، همان فشارِ روحی ناشی از ترس و ضعف و حقیرمنشی من است.


نامه به پدر
#فرانتس_کافکا
ترجمه:فرامرز بهزاد
•••


به کُلی نااُمید هستم. من چه‌طور می‌توانم بدونِ امید زندگی کنم؟ اما مانعِ مهمی نیست که جلویِ نوشتنِ تو را بگیرد. چرا گهگاه خبری از تو دریافت نمی‌کنم؟ از من دلخور هستی؟ من چه می‌توانم بکنم؟ می‌دانم که حتی صدایِ واقعیِ فرشته‌ای آسمانی هم نمی‌تواند مرا سرحال بیاورد؛ تا به این حد در اندوه فرو رفته‌ام.


نامه به #فلیسه
#فرانتس_کافکا
ترجمه:مرتضی افتخاری
‌‌
یکی از زیباترین #نامه‌های #کافکا به #فلیسه است که صدوده سال قبل نوشته شده. دنیا چقدر عشق و حسرت و دلتنگی را در خود داشته و دارد. متن [تقریبا] کامل نامه را بخوانید:


عزیزترین، عزیزترینم... تو را عذاب می‌دهم. خواهش می‌کنم عزیزم مرا ببخش! یک گل رز برایم بفرست تا بدانم مرا بخشیده‌ای. من در واقع خسته نیستم ولی بی‌حس و سنگینم و نمی‌توانم کلماتِ مناسب را پیدا کنم. آنچه می‌توانم بگویم این است که: در کنارم بمان و تنهایم نگذار... زندگی خیلی دشوار و غم‌انگیز است. چطور آدم می‌تواند امیدوار باشد که خواهد توانست کسی را با «نوشته» برای خودش نگه دارد؟ نگه داشتن کار دست است. ولی این دست من، دست تو را که برای زندگی‌ام حیاتی شده، فقط در سه لحظه لمس کرده و نگه داشته: وقتی وارد اتاق شدم، هنگامی که قول سفر فلسطین را به من دادی، و وقتی من، با حماقتی که دارم، گذاشتم وارد آسانسور شوی.
با چنین وضعی آیا بوسیدنِ تو امکان پذیر است؟ آیا کاغذِ ناقابل را ببوسم؟ اگر اینطور باشد که می‌توانم پنجره را باز کنم و هوای شب را ببوسم.
عزیز دلم، از دست من عصبانی نباش! این تنها چیزی است که از تو درخواست دارم.


ترجمه‌ی اسلامیه و افتخاری‌
@asheghanehaye_fatima