عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
شب‌ها تو را به گوشه‌ی تنهایی
در یاد آشنای تو می‌جویم...

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ،
در فاصلهٔ رخوتناک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی
بی معنی می گوید (صبح بخیر)

زندگی شاید آن لحظهٔ مسدودیست
که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود
را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهاییست
دل من
که به اندازهٔ یک عشقست
به بهانه های سادهٔ خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانه مان
کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازهٔ یک پنجره می خوانند

من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک
بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
در ...
ببندید و....
بگویید که من...
جز از او از همه کس بگسستم ...
كس اگر گفت چرا ؟ باکم نیست...
فاش گویید که عاشق هستم... !


#فروغ_فرخزاد

.
@asheghanehaye_fatima
🔵تصمیم گرفته‌ام شما را فراموش کنم
و مطمئن باشید فراموش خواهم کرد. به عقیده و فکر شما بی‌اندازه اهمیت می‌دادم ولی بی‌ثباتی آن بر من ثابت شد. دنیا خیلی بزرگ است، من اگر شما را که صورت آرزوها و امیال باطنم بودید از دست داده‌ام مسلماً در این دنیای بزرگ کسی را پیدا خواهم کرد که به عواطف و احساسات من بی‌اعتنا نباشد و قدر مرا بداند و به‌علاوه، اگر من شما را از دست داده‌ام، شما هم در عوض دلی را از دست داده‌اید که تپش‌های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت.


اولین تپش‌های عاشقانه‌ی قلبم
بخشی از #نامه‌ی #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
_

تا لبی بر لب من می‌لغزد
می‌کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می‌بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود

#فروغ_فرخزاد


@asheghanehaye_fatima
***

هیچ‌وقت این طوری نشده بودم. اینقدر تلخ و بیهوده. یک چیزی را از من گرفته‌اند. نمی‌دانم چه‌کسی و کجا و چرا؟ شاید اصلا پیش از تولدم آن را از من گرفته باشند. شاید که من اصلا بی‌سامان به دنیا آمده باشم. و همه‌ی عشق من به تو چیزی جز جست‌وجوی قرارگاهی بر روی خاک نباشد. نمی‌دانم.


#نامه‌ی #فروغ_فرخزاد به"ابراهیم گلستان"

@asheghanehaye_fatima
من پشیمان نیستم
من به این تسلیم می‎اندیشم، این تسلیم دردآلود
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز تپه‌های قتلگاه خویش بوسیدم.

در خیابان‌های سرد شب
جفت‌ها پیوسته با تردید
یکدگر را ترک می‌گویند.

در خیابان‌های سرد شب
جز خداحافظ، خداحافظ، صدائی نیست.

من پشیمان نیستم
قلب من گوئی در آن‌سوی زمان جاری‌ست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه‌های باد می‌راند
او مرا تکرار خواهد کرد.

آه، می‌بینی
که چگونه پوست من می‌درد از هم؟
که چگونه شیر در رگ‌های آبی پستان‌های سرد من
مایه می‌بندد؟
که چگونه خون
رویش غضروفیش را در کمرگاه صبور من
می‌کند آغاز؟

من تو هستم تو
و کسی که دوست می‌دارد
و کسی که در درون خود
ناگهان پیوند گنگی باز می‌یابد
با هزاران چیز غربت‌بار نامعلوم
و تمام شهوت تند زمین هستم
که تمام آب‌ها را می‌کشد در خویش
تا تمام دشت‌ها را بارور سازد.

گوش کن
به صداهای دور دست من
در مه سنگین اوراد سحرگاهی
و مرا در ساکت آئینه‌ها بنگر
که چگونه باز، با ته‌مانده‌های دست‌هایم
عمق تاریک تمام خواب‌ها را لمس می‌سازم
و دلم را خالکوبی می‌کنم چون لکه‌ای خونین
بر سعادت‌های معصومانۀ هستی.

من پشیمان نیستم
با من ای محبوب من، از یک من دیگر
که تو او را در خیابان‌های سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت
گفتگو کن
و بیاد آور مرا در بوسۀ اندوگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت...


#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
متن نامهٔ تازه‌ منتشرشدهٔ #ابراهیم_گلستان به #صادق_چوبک
در سوگ فقدان فروغ (در چهار صفحه)

تاریخ #نامه: نوامبر ۱۹۶۷، یعنی آذر ۱۳۴۶، ۱۱ ماه پس از مرگ #فروغ_فرخزاد است.

@asheghanehaye_fatima
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر 
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود 
سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ 
خامش، بر آستانه محراب عشق بود

من همچو موج ابر سپیدی کنار تو 
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید 
هر لحظه می‌چکید ز مژگان نازکم 
بر برگ دست‌های تو، آن شبنم سپید

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
قربان مردمک‌های سرگردان چشم‌هایت بروم
قربان غم و شادی‌ات بروم
تو چه هستی که جز در تو
آرام نمی‌گیرم...

#فروغ_فرخزاد


@asheghanehaye_fatima
شعری چاپ نشده از #فروغ_فرخزاد



...در ارتباط دو شاعر بزرگ معاصر از دیداری می توان یاد کرد که در آن زنده یاد فروغ فرخزاد با زنده یاد سیاوش کسرایی برای دیدن زندانی های سیاسی رفتند .
حاصل این دیدار برای شاعرِ تولّدی دیگر ، شعری است که در مجموعه  آثارش دیده نمی شود و تا کنون نیز اشاره ای بدان نشده است. این شعر را که از روی یک دستنوشته نقل می‌شود، در مردادماه ۱۳۳۷ خورشیدی سروده شده است

▫️کاوه گوهرین




افسوس من چه کور بوده‌ام از عشق
افسوس من چه دور بوده‌ام از درد
افسوس بر ستارهء خاموش
افسوس بر جرقهء دل سرد

در پشت میله‌ها
دیدم که آفتاب به زنجیر بسته بود
فریاد داشت زندگی، از رنج زیستن
امّا لبانِ پنجره، خاموش و خسته بود
چیزی در آن میان
درهم شکسته بود

دریای چشم‌ها
آوای چشم‌ها
چشمانِ آشنا شده با خارهای مرگ
محصور در سیاهیِ دیوارهای مرگ
در پشت میله‌ها

افسوس من چه بوده‌ام در باغِ دوستی
تک‌شاخه‌ای نداده به کس، تاجِ بار و برگ
تندیس‌وار، با خود و بیگانه از همه
استاده در گذرگهِ رگباری از تگرگ

در پشتِ میله‌ها
چون آتشی که در برِ خورشید می‌نهند
پا تا به سر ز شرمِ حقارت گداختم
آری در آن دقایقِ کوتاه
من عشق را و دردِ بشر را شناختم

بدرود با ستارهء خاموش
بدرود با جرقّهء دل‌سرد
امّید بر دریچهء آتش
امّید بر ترانهء شبگرد!


#فروغ_فرخزاد


@asheghanehaye_fatima
من چه می‌دانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من



#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیَم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیَم زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایهٔ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در ِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ِ ظلمتِ تردید ها
با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست


این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟


ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
آه ، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره ، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را آب ، تو
بستر رگهام را سیلاب ، تو
در جهانی این چنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه


ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه ، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم
آه ، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه ، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این ، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
آه ، می خواهم که بشکافم ز هم
شادیَم یکدم بیالاید به غم
آه ، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای


این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان ، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟


ای نگاهت لای لایی سِحربار
گاهوار ِ کودکان بی قرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من


ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لا جرم شعرم به آتش سوختی

#فروغ_فرخزاد
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
( ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبایی
ای نگاهت باده ای در جام مینایی
آه ، بشتاب ای لبت همرنگ خون لالهٔ خوشرنگ صحرایی
ره ، بسی دور است
لیک در پایان این ره ... قصر پر نور است . )
می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
می خزم در سایهٔ آن سینه و آغوش
می شوم مدهوش .

#فروغ_فرخزاد
#عزیز_روزهام

.@asheghanehaye_fatima

چرا بیهوده می‌کوشی که بگریزی زِ آغوشم ؟
از این سوزنده‌تر هرگز نخواهی یافت آغوشی

#فروغ_فرخزاد
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
•••

هربار که اسمت را می‌نویسم تنم مشوش می‌شود و می‌لرزد. اسمت مثل خبر مبارکی است که به گوش جانم می‌رسد و همه‌ی امیدها و آرزوهایم را برمی‌انگیزد و بیدار می‌کند.


#فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان

@asheghanehaye_fatima
انگار من از جای بریده‌‌ی زخمی در تنِ تو روییده‌ام
آخ
دوستت دارم...

#فروغ_فرخزاد
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
هیچ چیز راحتم نمی‌کند.
نه دریا، نه آفتاب و نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام.
نمیدانم چه‌کار کنم!
بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم.
نمی‌دانم.

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima

بیش از اینها آه آری
بیش از اینها می‌توان خاموش ماند
می‌توان ساعاتِ طولانی
با نگاهی چون نگاه مُردگانِ ثابت،
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان

#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima