@asheghanehaye_fatima
📚 بریده ای از کتاب
تنهایت میگذارد، تو میمانی و یک رد پا؛ گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی و پس از مدتی به تنهایی عادت میکنی...
تا اینکه لعنتیای با آتشی در دستهایش میآید، گرمت میکند و باعث میشود تنهایی را فراموش کنی، ولی او هم نمیماند.
و دوباره باز همه چیز تکرار می شود، گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی...
اما این بار لبخندی گوشه لبانت میشکند، دیگر منتظر هیچ لعنتیای نیستی، به دنبال آتش نمیگردی، با یخ زدن کنار آمدهای، و تنهایی را هم دوست داری!
#روزبه_معین
کتاب #عطر_چشمان_او
📚 بریده ای از کتاب
تنهایت میگذارد، تو میمانی و یک رد پا؛ گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی و پس از مدتی به تنهایی عادت میکنی...
تا اینکه لعنتیای با آتشی در دستهایش میآید، گرمت میکند و باعث میشود تنهایی را فراموش کنی، ولی او هم نمیماند.
و دوباره باز همه چیز تکرار می شود، گرمای دستهایت میرود، سردت میشود، یخ میزنی...
اما این بار لبخندی گوشه لبانت میشکند، دیگر منتظر هیچ لعنتیای نیستی، به دنبال آتش نمیگردی، با یخ زدن کنار آمدهای، و تنهایی را هم دوست داری!
#روزبه_معین
کتاب #عطر_چشمان_او