عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima





چه بهاری بود با توخندیدن
و چنگ زدن به زنگ‌های نگاه تو
شهوانی و آرام چون اناری عریان
نگاه تو اشارت نیمروز است
در تقاطع پاییز
در دریاهای پیرامون نگاه تو
پرندگان چون تیرهای مسموم به پرواز در می‌آیند
تابستان چشم بسته در پای دیوار ایستاده ‌است

چه به جا مانده از نگاه تو
جز سایه‌ای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
براده‌های رنگ‌های یک بهار؟
پرنده‌ها چگونه به فقدان یک آسمان عادت می‌کنند؟
آه، من از شناختن باران جا مانده‌ام
به اناری عریان می‌مانم، مغلوب و رنجیده
نگاه قدیمی تو چون پاییزی زنگ خورده
با طنین زنگ‌ها ترکم می کند.

#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#صابر_مقدمی
:
...پنهان کن مرا
در نهانخانه دل‌ات

بسان گلخانه‌ای که از حریق تو سوخت.

#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه
ترجمه :
#صابر_مقدمی


@asheghanehaye_fatima 🌱
@asheghanehaye_fatima



بدان که این دیوارها برای جدا کردن ما کافی نیست
این میله ها
این دروازه های آهنی
این هوا
باور کن.

بعضی اوقات مانند مشتی سنگین قدرتمند می شوم
بعضی اوقات مانند گنجشکی ضعیف
بی دلیل نیست
تا وقتی که این عشق در وجود انسان زبانه می کشد
بر کدام سختی فاتح نشده است؟

دلدار من
روزهای زیبا از ایستگاه سختی ها می گذرد
انسان قطره قطره جمع می شود
قطره قطره دلدار من.

روزی در دل زندگی جاری خواهیم شد
بدان که دیوارها فرو خواهد ریخت
تمام دروازه ها گشوده خواهد شد
اینک قلب من تویی
تو را می تپد
و دوباره قطره قطره در دلم جمع می شوی...

#یلماز_گونی
■ترجمه : #صابر_مقدمی

#شعر
@asheghanehaye_fatima



"قبل از زمانِ صفر"

بیا
پیدا کن مرا
در لحظه‌ی غایبی که
به جستجوی کسی،
به یاد کسی نبوده‌ای

مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا
در جنگلی تاریک گم کن
و بی‌درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر...

بگذار تا در تاریکی خیسِ گره‌های کور
یا در بوی شفافیتِ منتشرشده
از گلِ زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیده‌ی تو را باز کنم...

مسافرِ من باش
تا پرتگاهِ خلأ بسته شود
رنگِ سرعت را تسلی بده
در شبِ آتش‌فام
به‌سانِ گل داودی همیشه‌بهار
گلی را
که از دیوِ شب ربوده شده است،
گلِ تاریکی را،
گلی را که در سایه‌ی خویش
از سرما می‌لرزد
مانند وعده‌های فراموش شده
به من هدیه کن...

مرا در آزادی اسارت
در ریشه‌های صلادهنده‌ی آن گیاهِ باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماسِ قلبِ من بدرخشند؛
بعد از زمانِ همیشه....

آیتن موتلو | شاعر ترکیه‌ای
برگردان: صابر مقدمی

#آیتن_موتلو
#صابر_مقدمی
چه بهاری بود
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگ‌های نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمی‌آیند
تابستان،
چشم‌‌ْ‌بسته
در پای دیوار ایستاده‌ است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایه‌ای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
براده‌های رنگ‌های یک بهار؟
پرنده‌ها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت می‌کنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا مانده‌ام
به اناری عریان می‌مانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگ‌ها ترکم می‌کند... 

آیتن موتلو | شاعر ترکیه‌ای
برگردان: صابر مقدمی

#آیتن_موتلو
#صابر_مقدمی


@asheghanehaye_fatima