@asheghanehaye_fatima
♠️برای بیدار کردن تو
شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم
به شهر خلوتی رفتم که هرگز نرفته بودی
شعرهایی در گوش سکوت نجوا کردم که نخواندهای
برای بیدار کردن تو
تمام گذشتهات را از نو نوشتم
گلی بر یقه تنهاییات چسباندم
فراموش کردم آنچه را که فراموش نکرده بودی
تنهاییات را با رایحهای فرار پوشاندم
تنات چون شب کوهستان ترسید
راه درازی طلب کردم از نفسهایت به نفسهایم
برای بیدار کردن تو
گیسوان پژمرده پیشانیات را تماشا کردم
ابدیت را از لابلای انگشتان تو صدا زدم
وقتی که قلبم چون شهابی ثاقب میمرد
#آیتن_موتلو
♠️برای بیدار کردن تو
شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم
به شهر خلوتی رفتم که هرگز نرفته بودی
شعرهایی در گوش سکوت نجوا کردم که نخواندهای
برای بیدار کردن تو
تمام گذشتهات را از نو نوشتم
گلی بر یقه تنهاییات چسباندم
فراموش کردم آنچه را که فراموش نکرده بودی
تنهاییات را با رایحهای فرار پوشاندم
تنات چون شب کوهستان ترسید
راه درازی طلب کردم از نفسهایت به نفسهایم
برای بیدار کردن تو
گیسوان پژمرده پیشانیات را تماشا کردم
ابدیت را از لابلای انگشتان تو صدا زدم
وقتی که قلبم چون شهابی ثاقب میمرد
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای
مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبق روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریکی را
گلی را که در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه.
#آیتن_موتلو
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای
مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبق روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریکی را
گلی را که در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
چه بهاری بود با توخندیدن
و چنگ زدن به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام چون اناری عریان
نگاه تو اشارت نیمروز است
در تقاطع پاییز
در دریاهای پیرامون نگاه تو
پرندگان چون تیرهای مسموم به پرواز در میآیند
تابستان چشم بسته در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاه تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه به فقدان یک آسمان عادت میکنند؟
آه، من از شناختن باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم، مغلوب و رنجیده
نگاه قدیمی تو چون پاییزی زنگ خورده
با طنین زنگها ترکم می کند.
#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#صابر_مقدمی
چه بهاری بود با توخندیدن
و چنگ زدن به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام چون اناری عریان
نگاه تو اشارت نیمروز است
در تقاطع پاییز
در دریاهای پیرامون نگاه تو
پرندگان چون تیرهای مسموم به پرواز در میآیند
تابستان چشم بسته در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاه تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه به فقدان یک آسمان عادت میکنند؟
آه، من از شناختن باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم، مغلوب و رنجیده
نگاه قدیمی تو چون پاییزی زنگ خورده
با طنین زنگها ترکم می کند.
#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه 🇹🇷
ترجمه:
#صابر_مقدمی
:
...پنهان کن مرا
در نهانخانه دلات
بسان گلخانهای که از حریق تو سوخت.
#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه
ترجمه :
#صابر_مقدمی
@asheghanehaye_fatima 🌱
...پنهان کن مرا
در نهانخانه دلات
بسان گلخانهای که از حریق تو سوخت.
#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه
ترجمه :
#صابر_مقدمی
@asheghanehaye_fatima 🌱
@asheghanehaye_fatima
...اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه
...اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
#شاعر_ترکیه
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی همه عشقهای ناگفتهات
به سراغ همه ی دروغهای گفته شدهات باز آیند ،
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند ،
عشق ترمیم میکند ...
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد ..
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود ،
عشق ترمیم میکند ...
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است
که چنگی به دل مهمانانش نمیزند ..
اگر از سایه ی میخکوب شده ات بیرون نمیتوانی شد ..
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای ، پوسیده است ،
عشق ترمیم میکند ...
#آیتن_موتلو
اگر روزی همه عشقهای ناگفتهات
به سراغ همه ی دروغهای گفته شدهات باز آیند ،
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند ،
عشق ترمیم میکند ...
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد ..
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود ،
عشق ترمیم میکند ...
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است
که چنگی به دل مهمانانش نمیزند ..
اگر از سایه ی میخکوب شده ات بیرون نمیتوانی شد ..
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای ، پوسیده است ،
عشق ترمیم میکند ...
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
برای بیدار کردن تو
برای بیدار کردن تو
شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم
به شهر خلوتی رفتم که هرگز نرفته بودی
شعرهایی در گوش سکوت نجوا کردم که نخواندهای
در سواحل آرامش نسیمها
حکایت تو را از شنهای خیس شنیدم
دریا در روی پاهای تو به خواب رفته بود
آنگاه که زمان چون تار مویی بین ما پرواز میکرد
از لا به لای پردههای خلاء
صداهای تنهای ماه را که بر صورت تو میافتاد نوازش کردم
از عرشه کشتی بادبانی گمشده در اقیانوس
بر آبها خم شده و سایهات را بوسیدم
با انگشتان ظریف کودکان آواره
آینه شکسته خوابهایت را لمس کردم
از میان خطوط کمرنگ نقاشیهای باستانی
دستهای تو را در غارها تماشا کردم
برای بیدار کردن تو
تمام گذشتهات را از نو نوشتم
گلی بر یقه تنهاییات چسباندم
فراموش کردم آنچه را که فراموش نکرده بودی
تنهاییات را با رایحهای فرار پوشاندم
تنات چون شب کوهستان ترسید
راه درازی طلب کردم از نفسهایت به نفسهایم
برای بیدار کردن تو
گیسوان پژمرده پیشانیات را تماشا کردم
ابدیت را از لابلای انگشتان تو صدا زدم
وقتی که قلبم چون شهابی ثاقب میمرد.
#آیتن_موتلو
صابر_مقدمی
برای بیدار کردن تو
برای بیدار کردن تو
شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم
به شهر خلوتی رفتم که هرگز نرفته بودی
شعرهایی در گوش سکوت نجوا کردم که نخواندهای
در سواحل آرامش نسیمها
حکایت تو را از شنهای خیس شنیدم
دریا در روی پاهای تو به خواب رفته بود
آنگاه که زمان چون تار مویی بین ما پرواز میکرد
از لا به لای پردههای خلاء
صداهای تنهای ماه را که بر صورت تو میافتاد نوازش کردم
از عرشه کشتی بادبانی گمشده در اقیانوس
بر آبها خم شده و سایهات را بوسیدم
با انگشتان ظریف کودکان آواره
آینه شکسته خوابهایت را لمس کردم
از میان خطوط کمرنگ نقاشیهای باستانی
دستهای تو را در غارها تماشا کردم
برای بیدار کردن تو
تمام گذشتهات را از نو نوشتم
گلی بر یقه تنهاییات چسباندم
فراموش کردم آنچه را که فراموش نکرده بودی
تنهاییات را با رایحهای فرار پوشاندم
تنات چون شب کوهستان ترسید
راه درازی طلب کردم از نفسهایت به نفسهایم
برای بیدار کردن تو
گیسوان پژمرده پیشانیات را تماشا کردم
ابدیت را از لابلای انگشتان تو صدا زدم
وقتی که قلبم چون شهابی ثاقب میمرد.
#آیتن_موتلو
صابر_مقدمی
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
#آیتن_موتلو
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
#آیتن_موتلو
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
اگر برف بر همه کوهها ببارد
اگر بوران قلهها را بپوشاند
و اگر توفان همه روشناییها را ببلعد
صبر کن
ای عشق آتشین من
ای عشق تو میراث فرداها
صبر کن
اینک
حتی اگر از سرما خاکستر شوم
حتی اگر از تشویش بلرزم
وقت در آغوش کشیدن امید است
امید با عشق فریاد میزند
و دل است هماورد عشق
و بالاندن عشق
کار پر مهابتی است.
رنج هزاران ساله را
و حرص آینده را
این گلیم پر نقش و نگار را
یعنی زحماتم را
یعنی قلبم را
به تو هدیه میکنم
ای عشق آتشین من
ای عشق تو میراث فرداها
بی درنگ
بی پروا
صبر کن.
#آیتن_موتلو
اگر برف بر همه کوهها ببارد
اگر بوران قلهها را بپوشاند
و اگر توفان همه روشناییها را ببلعد
صبر کن
ای عشق آتشین من
ای عشق تو میراث فرداها
صبر کن
اینک
حتی اگر از سرما خاکستر شوم
حتی اگر از تشویش بلرزم
وقت در آغوش کشیدن امید است
امید با عشق فریاد میزند
و دل است هماورد عشق
و بالاندن عشق
کار پر مهابتی است.
رنج هزاران ساله را
و حرص آینده را
این گلیم پر نقش و نگار را
یعنی زحماتم را
یعنی قلبم را
به تو هدیه میکنم
ای عشق آتشین من
ای عشق تو میراث فرداها
بی درنگ
بی پروا
صبر کن.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
#آیتن_موتلو
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
"قبل از زمانِ صفر"
بیا
پیدا کن مرا
در لحظهی غایبی که
به جستجوی کسی،
به یاد کسی نبودهای
مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا
در جنگلی تاریک گم کن
و بیدرنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر...
بگذار تا در تاریکی خیسِ گرههای کور
یا در بوی شفافیتِ منتشرشده
از گلِ زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیدهی تو را باز کنم...
مسافرِ من باش
تا پرتگاهِ خلأ بسته شود
رنگِ سرعت را تسلی بده
در شبِ آتشفام
بهسانِ گل داودی همیشهبهار
گلی را
که از دیوِ شب ربوده شده است،
گلِ تاریکی را،
گلی را که در سایهی خویش
از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن...
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلادهندهی آن گیاهِ باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماسِ قلبِ من بدرخشند؛
بعد از زمانِ همیشه....
آیتن موتلو | شاعر ترکیهای
برگردان: صابر مقدمی
#آیتن_موتلو
#صابر_مقدمی
"قبل از زمانِ صفر"
بیا
پیدا کن مرا
در لحظهی غایبی که
به جستجوی کسی،
به یاد کسی نبودهای
مرا در خویش رها کن
وآنگاه مرا
در جنگلی تاریک گم کن
و بیدرنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر...
بگذار تا در تاریکی خیسِ گرههای کور
یا در بوی شفافیتِ منتشرشده
از گلِ زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیدهی تو را باز کنم...
مسافرِ من باش
تا پرتگاهِ خلأ بسته شود
رنگِ سرعت را تسلی بده
در شبِ آتشفام
بهسانِ گل داودی همیشهبهار
گلی را
که از دیوِ شب ربوده شده است،
گلِ تاریکی را،
گلی را که در سایهی خویش
از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن...
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلادهندهی آن گیاهِ باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماسِ قلبِ من بدرخشند؛
بعد از زمانِ همیشه....
آیتن موتلو | شاعر ترکیهای
برگردان: صابر مقدمی
#آیتن_موتلو
#صابر_مقدمی
چه بهاری بود
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمیآیند
تابستان،
چشمْبسته
در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت میکنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگها ترکم میکند...
آیتن موتلو | شاعر ترکیهای
برگردان: صابر مقدمی
#آیتن_موتلو
#صابر_مقدمی
@asheghanehaye_fatima
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمیآیند
تابستان،
چشمْبسته
در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت میکنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگها ترکم میکند...
آیتن موتلو | شاعر ترکیهای
برگردان: صابر مقدمی
#آیتن_موتلو
#صابر_مقدمی
@asheghanehaye_fatima
چه بهاری بود
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمیآیند
تابستان،
چشمْبسته
در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت میکنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگها ترکم میکند...
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
با تو خندیدن
و چنگ زدن
به زنگهای نگاه تو
شهوانی و آرام
چون اناری عریان.
نگاهِ تو اشارتِ نیمروز است
در تقاطع پاییز.
در دریاهای پیرامونِ نگاهِ تو
پرندگان،
چون تیرهای مسموم
به پرواز درمیآیند
تابستان،
چشمْبسته
در پای دیوار ایستاده است
چه به جا مانده از نگاهِ تو
جز سایهای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
برادههای رنگهای یک بهار؟
پرندهها چگونه
به فقدانِ یک آسمان عادت میکنند؟
آه،
من از شناختنِ باران جا ماندهام
به اناری عریان میمانم؛
مغلوب و رنجیده
نگاهِ قدیمی تو
چون پاییزی زنگ خورده
با طنینِ زنگها ترکم میکند...
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
صبح میشود
با من بیدار میشوی
پرندهها صدای تو را بر بالهایشان نقاشی میکنند
باران شبانه قطع میشود
کوچهها به مهمانی روز میروند.
تو میخندی
بازار در چشمان تو بنا میشود
طفلی مادرش را گم میکند
در سیمای تو پیدا میکند.
سخن میگوییم
به مقصد میرسند مسافران
چراغهای کشتیها روشن میشود
ماه به مهمانی دریاها میرود
ماهیها سفرههای حقیرانه پهن میکنند.
صورت تو را لمس میکنم
چشمانم پر از اشک میشود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازهای آغاز میکنند.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
صبح میشود
با من بیدار میشوی
پرندهها صدای تو را بر بالهایشان نقاشی میکنند
باران شبانه قطع میشود
کوچهها به مهمانی روز میروند.
تو میخندی
بازار در چشمان تو بنا میشود
طفلی مادرش را گم میکند
در سیمای تو پیدا میکند.
سخن میگوییم
به مقصد میرسند مسافران
چراغهای کشتیها روشن میشود
ماه به مهمانی دریاها میرود
ماهیها سفرههای حقیرانه پهن میکنند.
صورت تو را لمس میکنم
چشمانم پر از اشک میشود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازهای آغاز میکنند.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی همه عشقهای ناگفتهات
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی همه عشقهای ناگفتهات
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
به سراغ همه دروغهای گفته شدهات باز آیند
اگر خوابهایی که به آینده تبعید کردهای
مانند شاخههای ظریفی بشکند
عشق ترمیم میکند
اگر برج ناقوس روزهای قلب تو
از هجوم توفان دروغ فرو بریزد
اگر خون زمان مانند ریگهای بر باد رفته
از دستهای تو جاری شود
عشق ترمیم میکند
اگر تنهاییات مانند اتاق هتلی است که چنگی به دل مهمانانش نمیزند
اگر از سایه میخکوب شدهات بیرون نمیتوانی شد
اگر کلید لحظههایی که بدان پناه آوردهای پوسیده است
عشق ترمیم میکند
اگر همه پرنیان مهتاب جادههای عبور تو
ترانه روح منزوی تو را زمزمه کنند
و حیات مانند تصویر وداعی ناگهانی
از آلبومهای پاره شده بیرون بیاید
عشق ترمیم میکند
اگر شعلههای خون تو چراغ تنت را نمیافروزد
اگر رنگ شبهای شرابی را فراموش کردهای
اگر الماس معاشقه دیگر برق نمیزند
اگر قدح لمس در دست تو شکسته است
عشق ترمیم میکند
اگر چهره دیوانه وجودت
به چهرهای که در آینهها رها کردهای شباهت دارد
اگر رفتن تو منزل رجعت توست
آن راههای نرفته را
آن دیوانه زخمی را
عشق ترمیم میکند
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
ترجمه صابر _مقدمی
@asheghanehaye_fatima
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
ترجمه صابر _مقدمی
@asheghanehaye_fatima
از دستهای تو میبارید
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
از زیباترین دروغ دنیا
برفهایی که در تن من میلرزیدند.
گفته بودی
کدام معاشقه از وداع طولانی تر است؟
چرا در روزگار ما عشق و سلام یکی نیستند؟
آنگاه که عشق مانند رخوت زمستان از میان ما عبور میکرد.
سلامی برای گرم کردن خورشید کافی بود.
مانند آن ستاره نقرهای که شب
بر گوهر فراموشی مرمرین دفن کرده بود
صدای برف را
به ترحم زمستان یخ بسته قلب تو بخشیدم
دریای درون خشکید
خورشید غروب کرد
فصلی چشمانش را رها کرد و گذشت
وقتی که نسیم آغشته به بوی برف را از صندوقچهاش بیرون آورد
گویی سلامی خود را از نقشه کشورهای روحم پاک کرد
مانند آن ستاره نقرهای که در شب دفن شده است
چنان عاشق شدم که عشق را از یاد بردم
دیگر هیچ خاطرهای مرا نخواهد بخشید.
#آیتن_موتلو
@asheghanehaye_fatima
.
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای.
مرا در خویش رها کن
و آنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر.
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم.
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریکی را
گلی را که در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن.
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه...
#آیتن_موتلو|ترجمه: صابر مقدمی
@asheghanehaye_fatima
بیا
پیدا کن مرا
در لحظه غایبی که به جستجوی کسی
به یاد کسی نبودهای.
مرا در خویش رها کن
و آنگاه مرا در جنگلی تاریک گم کن
و بی درنگ پیدا کن
قبل از آن زمان صفر.
بگذار تا در تاریکی خیس گرههای کور
یا در بوی شفافیت منتشر شده از گل زنبقِ روشنایی
گره روزهای رنجیده تو را باز کنم.
مسافر من باش تا پرتگاه خلاء بسته شود
رنگ سرعت را تسلی بده در شب آتشفام
بسان گل داودی همیشه بهار
گلی را که از دیو شب ربوده شده است
گل تاریکی را
گلی را که در سایه خویش از سرما میلرزد
مانند وعدههای فراموش شده
به من هدیه کن.
مرا در آزادی اسارت
در ریشههای صلا دهنده آن گیاه باستانی
مرا در جادوی زمان دفن کن
تا خاکسترها در الماس قلب من بدرخشند
بعد از زمان همیشه...
#آیتن_موتلو|ترجمه: صابر مقدمی
@asheghanehaye_fatima