عاشقانه های فاطیما
785 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
آخرین روزهای اسفند است
از سر شاخ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
می‌زند نغمه ،

نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانه‌های بهار ؟

#شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
آخرین روزهای اسفند است
از سر شاخ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
می‌زند نغمه ،

نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانه‌های بهار ؟

#شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن ...

#شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
تمام دل خوشی‌ام شور عاشقانه‌ی توست
دو چشم منتظرم تاهمیشه خانه‌ی توست

به کنج خلوت خود، همچو ابر می‌بارم
سرم درون خیالم به روی شانه‌ی توست.

#شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
مُردم از درد و به گوشِ تو
فغانم نرسید ... !
جان ز کف رفت و
به لب راز نهانم نرسید
گرچه افروختم و
سوختم و
دود شدم
شکوه از دست تو هرگز
به زبانم نرسید ...

#شفیعی_کدکنی


@asheghanehaye_fatima
اگر عشق نمی‌بود
علف‌های بهاری در آن سردِ سحرگاه
سر از خاک نمی‌زد
اگرعشق نمی‌بود
ز سنگ سیـه، آن چشمه ی جوشان
گریبانِ زمین‌ را به جنون چاک نمی‌زد
اگر عشق نمی‌بود
بر آن شاخه ی انجیر تک افتاده
چکاوک، چنین پرده عشاق، طربناک نمی‌زد

اگرعشق نمی‌بود
اگر عشق نمی‌بود

#شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
می‌شناسمت
چشم‌هایِ تو
میزبان آفتاب صبحِ سبزِ باغ‌هاست...

#شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima
مرا جواب می‌کند
سکوتِ چشم‌های تو

و باز
تنگیِ نفس و
باز هم  هوای تو


دوباره
می‌زند به این سَرِ جنون‌گرفته‌ام

دوباره  انقلابِ من

         دوباره  کودتای تو ...







           #شفیعی_کدکنی




@asheghanehaye_fatima
.

در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشه های مهاجر زیباست.
در نیم روز روشن اسفند ،
وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد در اطلس شمیم بهاران با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبه های کوچک چوبی در گوشه خیابان می آورند ،
جوی هزار زمزمه در من می جوشد ،
ای کاش . . . !
ای کاش . . . !
آدمی وطنش را مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست .
در روشنای باران در آفتاب پاک.

#شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
دست به دست مدعی شانه‌به‌شانه می‌روی
آه! که با رقیب من جانب خانه می‌روی

بی‌خبر از کنار من، ای نفس سپیده‌دم
گرم‌تر از شرارهٔ آه شبانه می‌روی

من به زبان اشک خود می‌دهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه می‌روی

در نگه نیاز من موج امیدها تویی
وه که چه مست و بی‌خبر سوی کرانه می‌روی

گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می‌روی

حال که داستان من بهر تو شد فسانه‌ای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می‌روی؟



#شفیعی‌_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
گر چشم بامداد به خورشید روشن است
ما را دل از خیال تو جاوید روشن است

 آوارگی‌ست طالعِ ما روشنانِ عشق
 وین مدّعا ز گردش خورشید روشن است

 در این شبی که روزنه‌ها تیرگی گرفت
ما را هنوز دیدهٔ امّید روشن است

 در قلب من دریچه به خورشیدها تویی
وقتی که شب ز روزن ناهید روشن است

 فرجام هر چراغی و شمعی‌ست خامشی
عشق است و بزم عشق که جاوید روشن است.

#شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام


 @asheghanehaye_fatima
.
می‌شناسمت!

چشم های تو میزبانِ آفتابِ صبحِ سبزِ باغ هاست

می شناسمت...


#شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
خوشا پرنده
که بی واژه شعر می گوید
گذر به سوی تو کردن
ز کوچه کلمات
به راستی
که چه صعب است و مایه آفات
چه دیر و دور و دریغ



#شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
من می‌روم زِ کوی تو و دل نمی‌رود!

#شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
میشناسمت
چشم‌های تو
میزبانِ آفتابِ صبحِ سبزِ باغ‌هاست.
میشناسمت
واژه‌های تو کلیدِ قفل‌هایِ ماست.
میشناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دست‌های تو
پلی به رؤیت خداست...


#شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
آخرین روزهای اسفند است
از سر این شاخ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه؟
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانه های بهار؟

#شفیعی_کدکنی

درودهای فراوان
واپسین روز امسالتان باشکوه و دل انگیز
پیشاپیش نوروزتان‌گل افروزو سال نو فرخنده

@asheghanehaye_fatima

‍ ‍ اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد

اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمهٔ جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد

اگر عشق نمی بود
بر آن شاخهٔ انجیر تک افتاده، چکاوک
چنین پرده عشاق، طربناک، نمی زد

اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود


#شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
مستیم و دل به چشمِ تو و جام داده ایم
سامانِ دل، به جرعه ی فرجام داده ایم

محرم تری ز مردمکِ دیدگان نبود
زان، با نگاه، سوی تو پیغام داده ایم

چون شمع اگر به محفل تو ره نیافتیم
مهتاب وار، بوسه بر آن بام داده ایم

دور از تو با سیاهیِ شب های غم گذشت
این مُردنی که زندگی اش نام داده ایم

با یادِ نرگسِ تو چو باران به هر سحر
صد بوسه بر شکوفه ی بادام داده ایم

وز موج خیز فتنه، دلِ بی شکیب را
در ساحلِ خیالِ تو، آرام داده ایم


#شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
دريايم و نيست باكم از طوفان
دريا همه عمر خوابش آشفته است


#شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
.

به نام تو امروز آواز دادم
سحر را
به نام تو خواندم
درخٺ و پل و باد و نیلوفر صبحدم را

تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید . . .



#شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima