@asheghanehaye_fatima
در انتهای رنج هایم
دری بود. مرا
بشنوید :
آنچه شمایان مرگ می نامید را من
به یاد می آورم
فَرازنا : رِفتافت ِ نوفه ها، شاخه های كاج
سپس آنگاه هیچ. خورشیدِ بی رمق
بر سطح خشک سوسو زد
مخوف است ادامه ی بودن
به آگاهی
مدفون، درون خاک سیاه
سپس تمام شد: آنچه شمایان بیمناکش بودید
جان_ واره ای شدن، ناتوان از گفتار،
یكباره سر آمدن،
خمیدن ملایم خاك سفت_ و آنچه می پنداشتم
مرغانند، نیز
به بوته های كوتاه
فرو شدند.
ای كه به یاد نمی آوری
گذر از جهان دیگر را
برای تو نقل می كنم:
هرآنچه باز می گردد از فراموشی
برای جستن آوایی باز می گردد
از دل هستی ام، جوشید
چشمه ای، سایه های آبی ی ژرف
روی آب لاژوردی یِ دریا
#لوییز_گلوک
#شاعر_آمریکا
ترجمه:
#رضا_پرهیزگار
#مسعود_طوفان
در انتهای رنج هایم
دری بود. مرا
بشنوید :
آنچه شمایان مرگ می نامید را من
به یاد می آورم
فَرازنا : رِفتافت ِ نوفه ها، شاخه های كاج
سپس آنگاه هیچ. خورشیدِ بی رمق
بر سطح خشک سوسو زد
مخوف است ادامه ی بودن
به آگاهی
مدفون، درون خاک سیاه
سپس تمام شد: آنچه شمایان بیمناکش بودید
جان_ واره ای شدن، ناتوان از گفتار،
یكباره سر آمدن،
خمیدن ملایم خاك سفت_ و آنچه می پنداشتم
مرغانند، نیز
به بوته های كوتاه
فرو شدند.
ای كه به یاد نمی آوری
گذر از جهان دیگر را
برای تو نقل می كنم:
هرآنچه باز می گردد از فراموشی
برای جستن آوایی باز می گردد
از دل هستی ام، جوشید
چشمه ای، سایه های آبی ی ژرف
روی آب لاژوردی یِ دریا
#لوییز_گلوک
#شاعر_آمریکا
ترجمه:
#رضا_پرهیزگار
#مسعود_طوفان