@asheghanehaye_fatima
اگر که بگویم از میانِ وقتها شبی از شبهای آوریل است
و نشاطآورترینِ بادها از تو میوزد
و آبیترینِ دریاها را در تو تماشا میکنم
و خلوتترین نقطهی جنگل را در تو گردش میکنم
و ناپژمردنیترینِ گلها را در تو میچینم
و پربرکتترینِ خاکها را در تو پیش میروم
و میوهها را - به تمامی - در تو میچشم
اگر که بگویم تو برای من
مانند هوا، لازم
مانند نان، متبرک
مانند آب، عزیزی
نعمتی... نعمتی
اگر که بگویم...
مرا باور کن - ای محبوب من! - باور کن
تو در خانهی من جشن و
در باغ من بهار و
در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
بگذار که من به همراهِ باد و
به همراهِ رودها و
به همراهِ پرندهها
زیباییات را بازگو کنم
شاید که روزی از پسِ این روزها
نتوانی بینِ صدای من با صدای بادها و
صدای رودها و
صدای پرندهها تمایزی حس کنی
پس بدان که من مُردهام
ولی باز هم نه غمگین که آسوده باش
که من در قبر
به حشرات اینچنین میگویم که زیباییات را به حافظه بسپارند
و بعد از مدتی نامعلوم
روزی که صدای مرا بارِ دیگر از این گنبدِ کبود بشنوی
بهیاد بیاور که روز قیامت است
و من در همین حوالی به دنبال تو میگردم●
🔘شاعر: #جاهیت_سیتکی_تارانجی
🔘برگردان: #ابوالفضل_پاشا
اگر که بگویم از میانِ وقتها شبی از شبهای آوریل است
و نشاطآورترینِ بادها از تو میوزد
و آبیترینِ دریاها را در تو تماشا میکنم
و خلوتترین نقطهی جنگل را در تو گردش میکنم
و ناپژمردنیترینِ گلها را در تو میچینم
و پربرکتترینِ خاکها را در تو پیش میروم
و میوهها را - به تمامی - در تو میچشم
اگر که بگویم تو برای من
مانند هوا، لازم
مانند نان، متبرک
مانند آب، عزیزی
نعمتی... نعمتی
اگر که بگویم...
مرا باور کن - ای محبوب من! - باور کن
تو در خانهی من جشن و
در باغ من بهار و
در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
بگذار که من به همراهِ باد و
به همراهِ رودها و
به همراهِ پرندهها
زیباییات را بازگو کنم
شاید که روزی از پسِ این روزها
نتوانی بینِ صدای من با صدای بادها و
صدای رودها و
صدای پرندهها تمایزی حس کنی
پس بدان که من مُردهام
ولی باز هم نه غمگین که آسوده باش
که من در قبر
به حشرات اینچنین میگویم که زیباییات را به حافظه بسپارند
و بعد از مدتی نامعلوم
روزی که صدای مرا بارِ دیگر از این گنبدِ کبود بشنوی
بهیاد بیاور که روز قیامت است
و من در همین حوالی به دنبال تو میگردم●
🔘شاعر: #جاهیت_سیتکی_تارانجی
🔘برگردان: #ابوالفضل_پاشا
@asheghanehaye_fatima
دیروز
زنی زیبا
از نزدیکی قبرم گذر کرد.
یک دلِ سیر
ساق پاهایش را تماشا کردم،
گنجینهای از روشناییِ روز بود
که شبم را زیرورو کرد.
اگر بگویم، باور نمیکنید:
برخاستم
تا دستمالش که بر زمین افتاده بود را بدهم
مردنم را فراموش کرده بودم...
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
دیروز
زنی زیبا
از نزدیکی قبرم گذر کرد.
یک دلِ سیر
ساق پاهایش را تماشا کردم،
گنجینهای از روشناییِ روز بود
که شبم را زیرورو کرد.
اگر بگویم، باور نمیکنید:
برخاستم
تا دستمالش که بر زمین افتاده بود را بدهم
مردنم را فراموش کرده بودم...
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
@asheghanehaye_fatima
نه قادرم به آفتابی که طلوع میکند فرمان برانم
نه کسی بیدار میشود که حالِ مرا درک کند
مردن از اندیشهام میگذرد
و بعد هم این پرنده
این باغ
و این نور از اندیشهام میگذرد
و دلم با خدا چنین میگوید:
از اندوهی که به من سپردهای نمیترسم
همین کافیست که آفتاب از پنجرهام کم نشود
که من هر رنج و محنتی را میپذیرم.
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
نه قادرم به آفتابی که طلوع میکند فرمان برانم
نه کسی بیدار میشود که حالِ مرا درک کند
مردن از اندیشهام میگذرد
و بعد هم این پرنده
این باغ
و این نور از اندیشهام میگذرد
و دلم با خدا چنین میگوید:
از اندوهی که به من سپردهای نمیترسم
همین کافیست که آفتاب از پنجرهام کم نشود
که من هر رنج و محنتی را میپذیرم.
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
■«خاطرهها»
ای خاطرهها
نمیدانم به محض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
ای خاطرههای قدیمی
این بالبالزدن برای چیست؟
از ضربهزدن به شیشه چه حاصل؟
فکر نکنید گلها باز میشوند
اینکه میخواند بلبل نیست
این باد که میوزد باد دیگری است
ای خاطرهها
نمیدانم بهمحض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
☆☆☆☆☆
■"HatıraLar"
Bilmem ki hâtıralar,
Ne istersiniz benden,
Gelir gelmez sonbahar?
Bu kanad çırpış neden?
Cama vuracak ne var
Ey eski hâtıralar
Sanmayın güller açar,
Bülbül değildir öten;
Bu rüzgâr başka rüzgâr.
Ne istersiniz benden,
Bilmem ki hâtıralar,
Gelir gelmez sonbahar?
■شاعر: #جاهیت_سیتکی_تارانجی | Cahit Sıtkı Tarancı | ترکیه، ۱۹۵۶-۱۹۱۰ |
■●برگردان: #نادر_چگینی
@asheghanehaye_fatima
ای خاطرهها
نمیدانم به محض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
ای خاطرههای قدیمی
این بالبالزدن برای چیست؟
از ضربهزدن به شیشه چه حاصل؟
فکر نکنید گلها باز میشوند
اینکه میخواند بلبل نیست
این باد که میوزد باد دیگری است
ای خاطرهها
نمیدانم بهمحض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
☆☆☆☆☆
■"HatıraLar"
Bilmem ki hâtıralar,
Ne istersiniz benden,
Gelir gelmez sonbahar?
Bu kanad çırpış neden?
Cama vuracak ne var
Ey eski hâtıralar
Sanmayın güller açar,
Bülbül değildir öten;
Bu rüzgâr başka rüzgâr.
Ne istersiniz benden,
Bilmem ki hâtıralar,
Gelir gelmez sonbahar?
■شاعر: #جاهیت_سیتکی_تارانجی | Cahit Sıtkı Tarancı | ترکیه، ۱۹۵۶-۱۹۱۰ |
■●برگردان: #نادر_چگینی
@asheghanehaye_fatima
■خاطرهها
ای خاطرهها
نمیدانم بهمحض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
ای خاطرههای قدیمی
این بالبالزدن برای چیست؟
از ضربهزدن به شیشه چه حاصل؟
فکر نکنید گلها باز میشوند
اینکه میخواند بلبل نیست
این باد که میوزد باد دیگریست
ای خاطرهها
نمیدانم بهمحض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
■شاعر: #جاهیت_سیتکی_تارانجی
| #جاهد_صدقی_تارانجی | Cahit Sıtkı Taranci | ترکیه، ۱۹۵۶-۱۹۱۰ |
■برگردان: #نادر_چگینی
@asheghanehaye_fatima
ای خاطرهها
نمیدانم بهمحض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
ای خاطرههای قدیمی
این بالبالزدن برای چیست؟
از ضربهزدن به شیشه چه حاصل؟
فکر نکنید گلها باز میشوند
اینکه میخواند بلبل نیست
این باد که میوزد باد دیگریست
ای خاطرهها
نمیدانم بهمحض آمدن پاییز
از من چه میخواهید؟
■شاعر: #جاهیت_سیتکی_تارانجی
| #جاهد_صدقی_تارانجی | Cahit Sıtkı Taranci | ترکیه، ۱۹۵۶-۱۹۱۰ |
■برگردان: #نادر_چگینی
@asheghanehaye_fatima
اگر که بگویم تو برای من مانند هوا، لازم
مانند نان، متبرک،مانند آب، عزیزی
نعمتی، نعمتی..
مرا باور کن - ای محبوب من! - باور کن
تو در خانهی من جشن و در باغ من بهار
و در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مانند نان، متبرک،مانند آب، عزیزی
نعمتی، نعمتی..
مرا باور کن - ای محبوب من! - باور کن
تو در خانهی من جشن و در باغ من بهار
و در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
اگر که بگویم؛
تو برای من مانند هوا، لازم
مانند نان، متبرک
مانند آب، عزیزی
نعمتی، نعمتی...
مرا باور کن -ای محبوب من-
باور کن
تو در خانهی من جشن
و در باغ من بهار
و در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
@asheghanehaye_fatima
تو برای من مانند هوا، لازم
مانند نان، متبرک
مانند آب، عزیزی
نعمتی، نعمتی...
مرا باور کن -ای محبوب من-
باور کن
تو در خانهی من جشن
و در باغ من بهار
و در سفرهی من کهنهترین شرابی
من در تو زندگی میکنم
و تو در من حکم میرانی
#جاهیت_سیتکی_تارانجی
@asheghanehaye_fatima
من اگر روزی از دیارِ غربت بیایم
حالوهوای مرا متوجه خواهی شد
پس نباید اصلن تعجب کنی
سَرم را روی زانوانت خواهم گذاشت
و به جای تمامیِ انسانها
چه بسیار و بسیار گریه خواهم کرد
■شاعر: #جاهد_صدقی_تارانجی | #جاهیت_سیتکی_تارانجی
📕●از کتابِ: #سایه_سار_روز_یک_شنبه |
حالوهوای مرا متوجه خواهی شد
پس نباید اصلن تعجب کنی
سَرم را روی زانوانت خواهم گذاشت
و به جای تمامیِ انسانها
چه بسیار و بسیار گریه خواهم کرد
■شاعر: #جاهد_صدقی_تارانجی | #جاهیت_سیتکی_تارانجی
📕●از کتابِ: #سایه_سار_روز_یک_شنبه |