@asheghanehaye_fatima
#قتل_ناجي_من
جوان بود و فريبا اما نه زيبا! دوستش داشتم. انگشتانم را كه بريد، به پايش افتادم؛ گريخت.
دست به دامنش شدم؛ دست هايم را بريد!
زود بود براي اين اتفاق. بايد به بند مي كشيدم أش. بهترين دفاع، حمله بود وقتي كنار پنجره مرا تهديد به پرواز مي كرد. گرفتم أش. لبش را به نيش كشيدم. با سلاح سردي سينه اش را شكافت. پرده رام مكر زن شد و من نيز هم!
.
.
.
زني كه موهايش را كوتاه مي كند و دامن را به باد داده، تا غيرت مردي را براي دريدن پيراهنش، بجنباند، مثله مي كند زنده ي تو را!... قاتل نيست؟!
#امير_معصومي/ آمونياك
دهم دي ماه نودوپنج.
#قتل_ناجي_من
جوان بود و فريبا اما نه زيبا! دوستش داشتم. انگشتانم را كه بريد، به پايش افتادم؛ گريخت.
دست به دامنش شدم؛ دست هايم را بريد!
زود بود براي اين اتفاق. بايد به بند مي كشيدم أش. بهترين دفاع، حمله بود وقتي كنار پنجره مرا تهديد به پرواز مي كرد. گرفتم أش. لبش را به نيش كشيدم. با سلاح سردي سينه اش را شكافت. پرده رام مكر زن شد و من نيز هم!
.
.
.
زني كه موهايش را كوتاه مي كند و دامن را به باد داده، تا غيرت مردي را براي دريدن پيراهنش، بجنباند، مثله مي كند زنده ي تو را!... قاتل نيست؟!
#امير_معصومي/ آمونياك
دهم دي ماه نودوپنج.
هميشه كه نبايد
من باشم و
اتفاق چشمان تو
به جان خواب هاي من بيافتد !
گاهی هم باید
فاجعه ي لبان من
به جان هوست بيافتد !
#امير_معصومي/آمونياك
@asheghanehaye_fatima
من باشم و
اتفاق چشمان تو
به جان خواب هاي من بيافتد !
گاهی هم باید
فاجعه ي لبان من
به جان هوست بيافتد !
#امير_معصومي/آمونياك
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
جور دیگری هم می شود با تو عاشقی کرد، بی آنکه آب در دل آن شارلاتانی که قاپ تو را دزدید، تکان بخورد؛ مثلا وقتی باران می بارد، من شوهرت را پای یک قرار کاری بکشم تا جنون پیاده روی در هوای دو نفره تو را مستأصل کند و به من فکر کنی!
من این قابلیت را دارم که زیر پوست تو بخزم، درست وقتی که از عشق بازی های مکررت با آن پفیوز بی پدر و مادر، ارضا نمی شوی، شیشه ی ادکلنم را پشت پنجره ای که تماشای تان میکنم، خالی کنم تا تو را وادار کنم که به من فکر کنی؛ در حالی که پاورچین، سراغ گاوصندوق می روی تا کلت کمری آن دزد ناموس را، کش بروی.
من آنقدر مرموز تو را دوست دارم که وقت چکاندن ماشه هم نمی دانی چرا به قتل فکر کرده ای؟!
حالا که جنازه ات بر زمین مانده است و کسی حاضر نیست یک اشراف زاده ی خائن را، که ضمن هم آغوشی با عکس های معشوقه اش، خود کشی کرده است، به خاک بسپارد؛ من آنقدر نجیبانه دوست ت دارم که آخرین نامه های ارسالیت را بسوزانم و به مجلات نفروشم و از عشق تو، پولی به جیب نزنم.
می بینی؟!می شود تو را جور دیگر هم دوست داشت!!!
#امير_معصومي /آمونياك
جور دیگری هم می شود با تو عاشقی کرد، بی آنکه آب در دل آن شارلاتانی که قاپ تو را دزدید، تکان بخورد؛ مثلا وقتی باران می بارد، من شوهرت را پای یک قرار کاری بکشم تا جنون پیاده روی در هوای دو نفره تو را مستأصل کند و به من فکر کنی!
من این قابلیت را دارم که زیر پوست تو بخزم، درست وقتی که از عشق بازی های مکررت با آن پفیوز بی پدر و مادر، ارضا نمی شوی، شیشه ی ادکلنم را پشت پنجره ای که تماشای تان میکنم، خالی کنم تا تو را وادار کنم که به من فکر کنی؛ در حالی که پاورچین، سراغ گاوصندوق می روی تا کلت کمری آن دزد ناموس را، کش بروی.
من آنقدر مرموز تو را دوست دارم که وقت چکاندن ماشه هم نمی دانی چرا به قتل فکر کرده ای؟!
حالا که جنازه ات بر زمین مانده است و کسی حاضر نیست یک اشراف زاده ی خائن را، که ضمن هم آغوشی با عکس های معشوقه اش، خود کشی کرده است، به خاک بسپارد؛ من آنقدر نجیبانه دوست ت دارم که آخرین نامه های ارسالیت را بسوزانم و به مجلات نفروشم و از عشق تو، پولی به جیب نزنم.
می بینی؟!می شود تو را جور دیگر هم دوست داشت!!!
#امير_معصومي /آمونياك
@asheghanehaye_fatima
يك جرعه زندگي در كنارت
يك لقمه نفس با رقص ت
يك بغل خستگي از تماشايت
يك مشاجره لفظي با لبت
يك دورهمي با پيرهنت
يك ميهماني با دامنت
يك قهر ابدي با دير آمدنت
يك عهد ازلي با نرفتنت
يك، دو دو زدن براي چشمهايت
يك، سه سه كردنت با نازهايت
يك چهار پايه انتظار نشستن
يك پنج دري داشتن
يك شش و هشت خواندن
يك هفت تير خريدن
يك هشتي پنهان شدن
يك نه ماه صبوري كردن
يك ده
يك دهن
يك از دهن
يك كلام ختم كلام
يك از دهن افتادنِ نامت
بس است براي فراموش كردنت بانو!
#امير_معصومي/آمونياك
يك جرعه زندگي در كنارت
يك لقمه نفس با رقص ت
يك بغل خستگي از تماشايت
يك مشاجره لفظي با لبت
يك دورهمي با پيرهنت
يك ميهماني با دامنت
يك قهر ابدي با دير آمدنت
يك عهد ازلي با نرفتنت
يك، دو دو زدن براي چشمهايت
يك، سه سه كردنت با نازهايت
يك چهار پايه انتظار نشستن
يك پنج دري داشتن
يك شش و هشت خواندن
يك هفت تير خريدن
يك هشتي پنهان شدن
يك نه ماه صبوري كردن
يك ده
يك دهن
يك از دهن
يك كلام ختم كلام
يك از دهن افتادنِ نامت
بس است براي فراموش كردنت بانو!
#امير_معصومي/آمونياك
نسيم روسري اش را مي برد، شب مي ريزد ميان آسمان جان
باد دامنش را... خورشيد مي پاشد از پياده /روهاي نازكش!
شبانه/ روزم شده، به احتساب دو ساق و يك قوس و دو ساعد! -گردنش جزو عمرم حساب نمي شود!-
ديري است
يك ساعد مانده به گردنم تا نازِ ساقِ خورشيد فامش را
در شب گيسوانش سحر كنم.
#امير_معصومي/ آمونياك
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
باد دامنش را... خورشيد مي پاشد از پياده /روهاي نازكش!
شبانه/ روزم شده، به احتساب دو ساق و يك قوس و دو ساعد! -گردنش جزو عمرم حساب نمي شود!-
ديري است
يك ساعد مانده به گردنم تا نازِ ساقِ خورشيد فامش را
در شب گيسوانش سحر كنم.
#امير_معصومي/ آمونياك
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima