@asheghanehaye_fatima
چشمانم
همه ی دارایی من است
تو
شرطت
را
دوست داشتن بگذار
مدیونم
اگر
نبازمشان
#اخوان_ثالث
چشمانم
همه ی دارایی من است
تو
شرطت
را
دوست داشتن بگذار
مدیونم
اگر
نبازمشان
#اخوان_ثالث
Forwarded from اتچ بات
تشنهام امشب اگر باز خیال لب تو
خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد...
#اخوان_ثالث
دیلمان
#ایرج_بسطامی
آهنگ:کیوان ساکت
@asheghanehaye_fatima...🚶...
خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد...
#اخوان_ثالث
دیلمان
#ایرج_بسطامی
آهنگ:کیوان ساکت
@asheghanehaye_fatima...🚶...
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
كاش از عمر،
شبی تا به سحر چون مهتاب
شبنمِ زُلفِ تو را
نوشم و خوابم نَبَرَد...
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
شبی تا به سحر چون مهتاب
شبنمِ زُلفِ تو را
نوشم و خوابم نَبَرَد...
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
بر گردِ آن دو نو گل پنهان به پیرهن
هر جا دلم بخواهد، آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
واندر دلم شکفته شود صد گل از غرور
چون ببینم آن دو گونهی گلگون ز شرم تو
#اخوان_ثالث
#عزیز_روزهام
هر جا دلم بخواهد، آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
واندر دلم شکفته شود صد گل از غرور
چون ببینم آن دو گونهی گلگون ز شرم تو
#اخوان_ثالث
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گزیدهای از شعر «ابری»
چه روزِ ابریِ زشتی
تُرُشرو، تنگ و تار، آنگه نه بارانی نه خورشیدی.
نه چشم انداز دلخواهی،
نه چشمی را توان و خواهشِ دیدی.
...
همان روز مبادایی که میگویند، امروز است.
و پاکیها و نیکیها به خاک نیستی مدفون،
بد و بیراه پیروز است.
...
نه امروز و نه فردایی
نه ایمان و نه امّیدی
چه روز استاین، تُرُشرو، تنگوتار، آنگاه
نه بارانی، نه خورشیدی.
به چشم اعتنا و مهر
خدایا کاش میدیدی.
تهران آذر ۱۳۶۵
#اخوان_ثالث
برگرفته از کتاب:
#سال_دیگر_ای_دوست_ای_همسایه
چاپ اول بهار ۱۳۹۳
#انتشارات_زمستان
صفحه ۴۵
گزیدهای از شعر «ابری»
چه روزِ ابریِ زشتی
تُرُشرو، تنگ و تار، آنگه نه بارانی نه خورشیدی.
نه چشم انداز دلخواهی،
نه چشمی را توان و خواهشِ دیدی.
...
همان روز مبادایی که میگویند، امروز است.
و پاکیها و نیکیها به خاک نیستی مدفون،
بد و بیراه پیروز است.
...
نه امروز و نه فردایی
نه ایمان و نه امّیدی
چه روز استاین، تُرُشرو، تنگوتار، آنگاه
نه بارانی، نه خورشیدی.
به چشم اعتنا و مهر
خدایا کاش میدیدی.
تهران آذر ۱۳۶۵
#اخوان_ثالث
برگرفته از کتاب:
#سال_دیگر_ای_دوست_ای_همسایه
چاپ اول بهار ۱۳۹۳
#انتشارات_زمستان
صفحه ۴۵
@asheghanehaye_fatima
|
دیوانه بودباید و مست و
خوش و خراب
گه می چرم چو آهوی مستی،
به دست و لب
در دشت گیسوی تو
که صاف است و بی شکن
گه می پرم چو بلبل سرگشته با نگاه
بر گرد آن دو نو گل پنهان به پیرهن
هر جا دلم بخواهد،آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
واندر دلم شکفته شود
صد گل از غرور
چون بینم آن دو گونه ی
گلگون ز شرم تو
تو خنده زن چو کبک ،
گریزنده چون غزال
من در پی ات
چو در پی آهو پلنگ مست ...
#اخوان_ثالث
|
دیوانه بودباید و مست و
خوش و خراب
گه می چرم چو آهوی مستی،
به دست و لب
در دشت گیسوی تو
که صاف است و بی شکن
گه می پرم چو بلبل سرگشته با نگاه
بر گرد آن دو نو گل پنهان به پیرهن
هر جا دلم بخواهد،آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
واندر دلم شکفته شود
صد گل از غرور
چون بینم آن دو گونه ی
گلگون ز شرم تو
تو خنده زن چو کبک ،
گریزنده چون غزال
من در پی ات
چو در پی آهو پلنگ مست ...
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
به دیدارم بیا هر شب؛
دلم تنگ است...
بیا اِی روشن، اِی روشنتر از لبخند!
شبم را روز کن
در زیر تنپوش سیاهیها...
#اخوان_ثالث
به دیدارم بیا هر شب؛
دلم تنگ است...
بیا اِی روشن، اِی روشنتر از لبخند!
شبم را روز کن
در زیر تنپوش سیاهیها...
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
در آن
پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست
#اخوان_ثالث
در آن
پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست
#اخوان_ثالث
💎
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل بــــرون گشت ولـــی ..
یاد تو با ماست هنوز .!
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل بــــرون گشت ولـــی ..
یاد تو با ماست هنوز .!
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
لطفی کن و
در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش ...
#اخوان_ثالث
لطفی کن و
در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش ...
#اخوان_ثالث
نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد!
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است...
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر...
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان...
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد!
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است...
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر...
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان...
#اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظههای
پر عصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پر شوکت من
ای با تو من گشته بسیار
در کوچههای بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فریبندهٔ استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچههای مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو میخواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاک منش پیش میراند
ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک
ای شط زیبای پر شوکت من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من
ای تکیه گاه و پناه
غمگینترین لحظههای کنون بی نگاهت تهی مانده از نور
در کوچه باغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچههای چه شبها که اکنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
که شب فروز تو خورشید پاره ست؟
#اخوان_ثالث
مهدی اخوان ثالث, آخر شاهنامه
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
زیباترین لحظههای
پر عصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پر شوکت من
ای با تو من گشته بسیار
در کوچههای بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فریبندهٔ استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچههای مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو میخواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاک منش پیش میراند
ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک
ای شط زیبای پر شوکت من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من
ای تکیه گاه و پناه
غمگینترین لحظههای کنون بی نگاهت تهی مانده از نور
در کوچه باغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچههای چه شبها که اکنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
که شب فروز تو خورشید پاره ست؟
#اخوان_ثالث
مهدی اخوان ثالث, آخر شاهنامه
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima