عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


تو را درود، ای شادمانی!
والاترین امیدواری ام
نخستین سرخی پگاهان!
آه، همواره
برایم راه و شب
می‌درخشید...
همه‌ی زندگی، اما
بی‌مقصد و منفور!

دوباره سرِ زیستن دارم،
اینک در چشمانت
می‌نگرم
درخشش پگاه و پیروزی را،
تو ای محبوب‌ترین ایزد بانو!

بر تو درود، ای شادمانی،
دژنشینْ بانویِ سرنوشتم
طلیعه‌ی پیروزی دورم!
بسا شومی، درد و اَلم،
و دشمنی تلخ که در پسِ روزهای نیامده است!


#فردریش_نیچه
برگردان: #ابوذر_کردی
@asheghanehaye_fatima



به خاطر ِ تو روییده ام ..
بر بادم دِه ..

اقاقیای من
سرشار از تمنای پرپر شدن در دستهای توست ..
به خاطر ِ تو گل داده ام ..

مرا بچین ..
غنچه ی سوسن ِ من
مردد بود میان ِ شمع شدن و شکفتن ..
به خاطر ِ تو جاری شده ام ..

مرا بنوش ..
بلور
رشک می برد به زلال ِ چشمه سار ِ من ..

به خاطر ِ تو بال درآورده ام ..
شکارم کن ..
پروانه ی شبم
پر می زند بر گِرد ِ شعله ی بی شکیب ِ تو ..
به خاطر ِ تو رنج خواهم برد ..
متبرک باد زخم ِ عشق ِ تو
متبرک باد تبر و تیشه ، کمند و دام
و ستوده باد صلیب و عظش ..
در خون ِ خود خواهم غلطید..

کدام گل سینه ی زیبا
کدام گوهر ِ گوهر ِ گرانبها
زیباتر و گرانبهاتر از
تیغ ِ خون چکان ِ عشق ِ تو ؟

#خووانا_د_ایباربورو
ترجمه:
#ابوذر_کردی
🍂
🍂

عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آن‌گاه که دیگر 
نمی‌توانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام عیار فرا می‌رسی.
و سرک می‌کشی به همه‌ی جاهای تاریک
آن‌جا که برشیشه‌ها بوران برف برخورد می‌کند 
آن‌جا که انتظاری یک ساله، یک قرن می‌شود 
آن‌جا که من و دوستان‌ام گرمایی نداریم 
و تو به دنبال حرارت می‌گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه‌ای نخواهم داشت 
چنین صبری برازنده‌ی تو نیست 
ما سه انسان ماشین زده‌ایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
می‌خزد میان تراموآ، مترو 
و به چیزی دیگر و از قبل نمی‌اندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت 
به شیشه‌ها اصابت می‌کند 
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می‌آیند.
و برای خانه‌ای که دیگر 
غم‌گین و ساکت خواهد ماند 
و سر ‌و ‌صداها 
و سر و صداهای کتاب‌ها از شمار می‌افتند 
جایی که تو پشت درب آن
شکوه‌های‌ات را شروع می‌کنی 
از سیر تا پیاز می‌گویی و 
فرصتی به من نخواهی داد 
و برای این ممکن است 
همه‌چیز را از دست بدهی 
و قبل از همه‌ی آن‌ها 
من را و همه‌ی باورها را 
و دیگر دشوار است برای من 
که تو شکیبایی نداری 
و همه‌ی روزها
از لابه‌لای در عزیمت می‌کنند.

‌ ☆☆☆☆☆

Не отрекаются любя 
Не отрекаются любя. 
Ведь жизнь кончается не завтра. 
Я перестану ждать тебя, 
а ты придешь совсем внезапно. 
А ты придешь, когда темно, 
когда в стекло ударит вьюга, 
когда припомнишь, как давно 
не согревали мы друг друга. 
И так захочешь теплоты, 
не полюбившейся когда-то, 
что переждать не сможешь ты 
трех человек у автомата. 
И будет, как назло, ползти 
трамвай, метро, не знаю что там. 
И вьюга заметет пути 
на дальних подступах к воротам… 
А в доме будет грусть и тишь, 
хрип счетчика и шорох книжки, 
когда ты в двери постучишь, 
взбежав наверх без передышки. 
За это можно все отдать, 
и до того я в это верю, 
что трудно мне тебя не ждать, 
весь день не отходя от двери.


●□●شاعر: #ورونیکا_توشنوا

●□●برگردان: #ابوذر_کردی

🔺«ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا» (Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва ) شاعر اهل روسیه (زاده‌ی ۲۷ مارس ۱۹۱۱ -- درگذشت ۷ ژولای ۱۹۶۵ ) است.

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


به خاطر ِ تو روییده ام ..
بر بادم دِه ..

اقاقیای من
سرشار از تمنای پرپر شدن در دستهای توست ..
به خاطر ِ تو گل داده ام ..

مرا بچین ..
غنچه ی سوسن ِ من
مردد بود میان ِ شمع شدن و شکفتن ..
به خاطر ِ تو جاری شده ام ..

مرا بنوش ..
بلور
رشک می برد به زلال ِ چشمه سار ِ من ..

به خاطر ِ تو بال درآورده ام ..
شکارم کن ..
پروانه ی شبم
پر می زند بر گِرد ِ شعله ی بی شکیب ِ تو ..
به خاطر ِ تو رنج خواهم برد ..
متبرک باد زخم ِ عشق ِ تو
متبرک باد تبر و تیشه ، کمند و دام
و ستوده باد صلیب و عظش ..
در خون ِ خود خواهم غلطید..

کدام گل سینه ی زیبا
کدام گوهر ِ گوهر ِ گرانبها
زیباتر و گرانبهاتر از
تیغ ِ خون چکان ِ عشق ِ تو ؟

ُووانا_دِ_ایباربورو
ترجمه:
#ابوذر_کردی

عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آن‌گاه که دیگر 
نمی‌توانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام‌عیار فرامی‌رسی.
و سرک می‌کشی به همه‌ی جاهای تاریک
آن‌جا که برشیشه‌ها بوران برف برخورد می‌کند 
آن‌جا که انتظاری یک ساله، یک قرن می‌شود 
آن‌جا که من و دوستان‌ام گرمایی نداریم 
و تو به دنبال حرارت می‌گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه‌ای نخواهم داشت 
چنین صبری برازنده‌ی تو نیست 
ما سه انسان ماشین‌زده‌ایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
می‌خزد میان تراموآ، مترو 
و به چیزی دیگر و از قبل نمی‌اندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت 
به شیشه‌ها اصابت می‌کند 
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می‌آیند.
و برای خانه‌ای که دیگر 
غم‌گین و ساکت خواهد ماند 
و سر ‌و ‌صداها 
و سر و صداهای کتاب‌ها از شمار می‌افتند 
جایی که تو پشت درب آن
شکوه‌های‌ات را شروع می‌کنی 
از سیر تا پیاز می‌گویی و 
فرصتی به من نخواهی داد 
و برای این ممکن است 
همه چیز را از دست بدهی 
و قبل از همه‌ی آن‌ها 
من را و همه‌ی باورها را 
و دیگر دشوار است برای من 
که تو شکیبایی نداری 
و همه‌ی روزها
از لابه‌لای در عزیمت می‌کنند.

■●شاعر: #ورونیکا_توشنوا | ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا | Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва | روسیه، ۱۹۶۵-۱۹۱۱ |

■●برگردان:
#ابوذر_کردی

@asheghanehaye_fatima