Forwarded from دستیار
.
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست
گرچه با پایان زندگی
فرداهایی جریان دارند
آنگاه که دیگر
نمی توانم به انتظار تو بمانم
و تو ناگهان
تمام عیار فرا می رسی
و سرک می کشی به همه ی جاهای تاریک
آنجا که برشیشه ها بوران برف برخورد می کند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن می شود
آنجا که من و دوستانم گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت می گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه ای نخواهم داشت
چنین صبری برازنده ی تو نیست
ما سه انسان ماشین زده ایم
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز
می خزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمی اندیشد
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشه ها اصابت می کند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می آیند
و برای خانه ای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سروصداها
و سر و صداهای کتاب ها از شمار می افتند
جایی که تو پشت در آن
شکوه هایت را شروع می کنی
از سیر تا پیاز می گویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همه چیز را از دست بدهی
و قبل از همه ی آن ها
من را و همه ی باور ها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همه ی روز ها
از لابه لای در عزیمت می کنند.
#ورونیکا_توشنوا
شاعر روسی
@asheghanehaye_fatima
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست
گرچه با پایان زندگی
فرداهایی جریان دارند
آنگاه که دیگر
نمی توانم به انتظار تو بمانم
و تو ناگهان
تمام عیار فرا می رسی
و سرک می کشی به همه ی جاهای تاریک
آنجا که برشیشه ها بوران برف برخورد می کند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن می شود
آنجا که من و دوستانم گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت می گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه ای نخواهم داشت
چنین صبری برازنده ی تو نیست
ما سه انسان ماشین زده ایم
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز
می خزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمی اندیشد
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشه ها اصابت می کند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می آیند
و برای خانه ای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سروصداها
و سر و صداهای کتاب ها از شمار می افتند
جایی که تو پشت در آن
شکوه هایت را شروع می کنی
از سیر تا پیاز می گویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همه چیز را از دست بدهی
و قبل از همه ی آن ها
من را و همه ی باور ها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همه ی روز ها
از لابه لای در عزیمت می کنند.
#ورونیکا_توشنوا
شاعر روسی
@asheghanehaye_fatima
〇🍂
🍂
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آنگاه که دیگر
نمیتوانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام عیار فرا میرسی.
و سرک میکشی به همهی جاهای تاریک
آنجا که برشیشهها بوران برف برخورد میکند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن میشود
آنجا که من و دوستانام گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت میگردی
زین پس دیگر به جایی علاقهای نخواهم داشت
چنین صبری برازندهی تو نیست
ما سه انسان ماشین زدهایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
میخزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمیاندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشهها اصابت میکند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما میآیند.
و برای خانهای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سر و صداها
و سر و صداهای کتابها از شمار میافتند
جایی که تو پشت درب آن
شکوههایات را شروع میکنی
از سیر تا پیاز میگویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همهچیز را از دست بدهی
و قبل از همهی آنها
من را و همهی باورها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همهی روزها
از لابهلای در عزیمت میکنند.
☆☆☆☆☆
Не отрекаются любя
Не отрекаются любя.
Ведь жизнь кончается не завтра.
Я перестану ждать тебя,
а ты придешь совсем внезапно.
А ты придешь, когда темно,
когда в стекло ударит вьюга,
когда припомнишь, как давно
не согревали мы друг друга.
И так захочешь теплоты,
не полюбившейся когда-то,
что переждать не сможешь ты
трех человек у автомата.
И будет, как назло, ползти
трамвай, метро, не знаю что там.
И вьюга заметет пути
на дальних подступах к воротам…
А в доме будет грусть и тишь,
хрип счетчика и шорох книжки,
когда ты в двери постучишь,
взбежав наверх без передышки.
За это можно все отдать,
и до того я в это верю,
что трудно мне тебя не ждать,
весь день не отходя от двери.
●□●شاعر: #ورونیکا_توشنوا
●□●برگردان: #ابوذر_کردی
🔺«ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا» (Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва ) شاعر اهل روسیه (زادهی ۲۷ مارس ۱۹۱۱ -- درگذشت ۷ ژولای ۱۹۶۵ ) است.
@asheghanehaye_fatima
🍂
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آنگاه که دیگر
نمیتوانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام عیار فرا میرسی.
و سرک میکشی به همهی جاهای تاریک
آنجا که برشیشهها بوران برف برخورد میکند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن میشود
آنجا که من و دوستانام گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت میگردی
زین پس دیگر به جایی علاقهای نخواهم داشت
چنین صبری برازندهی تو نیست
ما سه انسان ماشین زدهایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
میخزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمیاندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشهها اصابت میکند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما میآیند.
و برای خانهای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سر و صداها
و سر و صداهای کتابها از شمار میافتند
جایی که تو پشت درب آن
شکوههایات را شروع میکنی
از سیر تا پیاز میگویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همهچیز را از دست بدهی
و قبل از همهی آنها
من را و همهی باورها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همهی روزها
از لابهلای در عزیمت میکنند.
☆☆☆☆☆
Не отрекаются любя
Не отрекаются любя.
Ведь жизнь кончается не завтра.
Я перестану ждать тебя,
а ты придешь совсем внезапно.
А ты придешь, когда темно,
когда в стекло ударит вьюга,
когда припомнишь, как давно
не согревали мы друг друга.
И так захочешь теплоты,
не полюбившейся когда-то,
что переждать не сможешь ты
трех человек у автомата.
И будет, как назло, ползти
трамвай, метро, не знаю что там.
И вьюга заметет пути
на дальних подступах к воротам…
А в доме будет грусть и тишь,
хрип счетчика и шорох книжки,
когда ты в двери постучишь,
взбежав наверх без передышки.
За это можно все отдать,
и до того я в это верю,
что трудно мне тебя не ждать,
весь день не отходя от двери.
●□●شاعر: #ورونیکا_توشنوا
●□●برگردان: #ابوذر_کردی
🔺«ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا» (Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва ) شاعر اهل روسیه (زادهی ۲۷ مارس ۱۹۱۱ -- درگذشت ۷ ژولای ۱۹۶۵ ) است.
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آنگاه که دیگر
نمیتوانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمامعیار فرامیرسی.
و سرک میکشی به همهی جاهای تاریک
آنجا که برشیشهها بوران برف برخورد میکند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن میشود
آنجا که من و دوستانام گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت میگردی
زین پس دیگر به جایی علاقهای نخواهم داشت
چنین صبری برازندهی تو نیست
ما سه انسان ماشینزدهایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
میخزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمیاندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشهها اصابت میکند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما میآیند.
و برای خانهای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سر و صداها
و سر و صداهای کتابها از شمار میافتند
جایی که تو پشت درب آن
شکوههایات را شروع میکنی
از سیر تا پیاز میگویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همه چیز را از دست بدهی
و قبل از همهی آنها
من را و همهی باورها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همهی روزها
از لابهلای در عزیمت میکنند.
■●شاعر: #ورونیکا_توشنوا | ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا | Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва | روسیه، ۱۹۶۵-۱۹۱۱ |
■●برگردان: #ابوذر_کردی
@asheghanehaye_fatima
عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آنگاه که دیگر
نمیتوانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمامعیار فرامیرسی.
و سرک میکشی به همهی جاهای تاریک
آنجا که برشیشهها بوران برف برخورد میکند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن میشود
آنجا که من و دوستانام گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت میگردی
زین پس دیگر به جایی علاقهای نخواهم داشت
چنین صبری برازندهی تو نیست
ما سه انسان ماشینزدهایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
میخزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمیاندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشهها اصابت میکند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما میآیند.
و برای خانهای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سر و صداها
و سر و صداهای کتابها از شمار میافتند
جایی که تو پشت درب آن
شکوههایات را شروع میکنی
از سیر تا پیاز میگویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همه چیز را از دست بدهی
و قبل از همهی آنها
من را و همهی باورها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همهی روزها
از لابهلای در عزیمت میکنند.
■●شاعر: #ورونیکا_توشنوا | ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا | Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва | روسیه، ۱۹۶۵-۱۹۱۱ |
■●برگردان: #ابوذر_کردی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎