عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Forwarded from دستیار
.

عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست
گرچه با پایان زندگی
فرداهایی جریان دارند
آنگاه که دیگر
نمی توانم به انتظار تو بمانم
و تو ناگهان
تمام عیار فرا می رسی
و سرک می کشی به همه ی جاهای تاریک
آنجا که برشیشه ها بوران برف برخورد می کند
آنجا که انتظاری یک ساله، یک قرن می شود
آنجا که من و دوستانم گرمایی نداریم
و تو به دنبال حرارت می گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه ای نخواهم داشت
چنین صبری برازنده ی تو نیست
ما سه انسان ماشین زده ایم
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز
می خزد میان تراموآ، مترو
و به چیزی دیگر و از قبل نمی اندیشد
و بوران در مسیر رفت و برگشت
به شیشه ها اصابت می کند
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می آیند
و برای خانه ای که دیگر
غمگین و ساکت خواهد ماند
و سروصداها
و سر و صداهای کتاب ها از شمار می افتند
جایی که تو پشت در آن
شکوه هایت را شروع می کنی
از سیر تا پیاز می گویی و
فرصتی به من نخواهی داد
و برای این ممکن است
همه چیز را از دست بدهی
و قبل از همه ی آن ها
من را و همه ی باور ها را
و دیگر دشوار است برای من
که تو شکیبایی نداری
و همه ی روز ها
از لابه لای در عزیمت می کنند.

#ورونیکا_توشنوا
شاعر روسی

@asheghanehaye_fatima
🍂
🍂

عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آن‌گاه که دیگر 
نمی‌توانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام عیار فرا می‌رسی.
و سرک می‌کشی به همه‌ی جاهای تاریک
آن‌جا که برشیشه‌ها بوران برف برخورد می‌کند 
آن‌جا که انتظاری یک ساله، یک قرن می‌شود 
آن‌جا که من و دوستان‌ام گرمایی نداریم 
و تو به دنبال حرارت می‌گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه‌ای نخواهم داشت 
چنین صبری برازنده‌ی تو نیست 
ما سه انسان ماشین زده‌ایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
می‌خزد میان تراموآ، مترو 
و به چیزی دیگر و از قبل نمی‌اندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت 
به شیشه‌ها اصابت می‌کند 
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می‌آیند.
و برای خانه‌ای که دیگر 
غم‌گین و ساکت خواهد ماند 
و سر ‌و ‌صداها 
و سر و صداهای کتاب‌ها از شمار می‌افتند 
جایی که تو پشت درب آن
شکوه‌های‌ات را شروع می‌کنی 
از سیر تا پیاز می‌گویی و 
فرصتی به من نخواهی داد 
و برای این ممکن است 
همه‌چیز را از دست بدهی 
و قبل از همه‌ی آن‌ها 
من را و همه‌ی باورها را 
و دیگر دشوار است برای من 
که تو شکیبایی نداری 
و همه‌ی روزها
از لابه‌لای در عزیمت می‌کنند.

‌ ☆☆☆☆☆

Не отрекаются любя 
Не отрекаются любя. 
Ведь жизнь кончается не завтра. 
Я перестану ждать тебя, 
а ты придешь совсем внезапно. 
А ты придешь, когда темно, 
когда в стекло ударит вьюга, 
когда припомнишь, как давно 
не согревали мы друг друга. 
И так захочешь теплоты, 
не полюбившейся когда-то, 
что переждать не сможешь ты 
трех человек у автомата. 
И будет, как назло, ползти 
трамвай, метро, не знаю что там. 
И вьюга заметет пути 
на дальних подступах к воротам… 
А в доме будет грусть и тишь, 
хрип счетчика и шорох книжки, 
когда ты в двери постучишь, 
взбежав наверх без передышки. 
За это можно все отдать, 
и до того я в это верю, 
что трудно мне тебя не ждать, 
весь день не отходя от двери.


●□●شاعر: #ورونیکا_توشنوا

●□●برگردان: #ابوذر_کردی

🔺«ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا» (Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва ) شاعر اهل روسیه (زاده‌ی ۲۷ مارس ۱۹۱۱ -- درگذشت ۷ ژولای ۱۹۶۵ ) است.

@asheghanehaye_fatima

عشق، انکار شدنی نیست
عشق، انکارشدنی نیست.
گرچه با پایان زندگی،
فرداهایی جریان دارند.
آن‌گاه که دیگر 
نمی‌توانم به انتظار تو بمانم،
و تو ناگهان،
تمام‌عیار فرامی‌رسی.
و سرک می‌کشی به همه‌ی جاهای تاریک
آن‌جا که برشیشه‌ها بوران برف برخورد می‌کند 
آن‌جا که انتظاری یک ساله، یک قرن می‌شود 
آن‌جا که من و دوستان‌ام گرمایی نداریم 
و تو به دنبال حرارت می‌گردی
زین پس دیگر به جایی علاقه‌ای نخواهم داشت 
چنین صبری برازنده‌ی تو نیست 
ما سه انسان ماشین‌زده‌ایم.
و باز خواهد ماند، به رغم همه چیز،
می‌خزد میان تراموآ، مترو 
و به چیزی دیگر و از قبل نمی‌اندیشد.
و بوران در مسیر رفت و برگشت 
به شیشه‌ها اصابت می‌کند 
و بر مسیرهای دوردست
که به تعقیب ما می‌آیند.
و برای خانه‌ای که دیگر 
غم‌گین و ساکت خواهد ماند 
و سر ‌و ‌صداها 
و سر و صداهای کتاب‌ها از شمار می‌افتند 
جایی که تو پشت درب آن
شکوه‌های‌ات را شروع می‌کنی 
از سیر تا پیاز می‌گویی و 
فرصتی به من نخواهی داد 
و برای این ممکن است 
همه چیز را از دست بدهی 
و قبل از همه‌ی آن‌ها 
من را و همه‌ی باورها را 
و دیگر دشوار است برای من 
که تو شکیبایی نداری 
و همه‌ی روزها
از لابه‌لای در عزیمت می‌کنند.

■●شاعر: #ورونیکا_توشنوا | ورونیکا میخائیلُونا توشنُوا | Верони́ка Миха́йловна Тушно́ва | روسیه، ۱۹۶۵-۱۹۱۱ |

■●برگردان:
#ابوذر_کردی

@asheghanehaye_fatima