■ویرانهها
آیا عشق تا کنون مستانی همچون ما دیده است؟
چه بناهایی که از خیال گِرد خود ساختیم!
و با هم در راهی مهتابی قدم زدیم،
که شادمانی، در آن راه پیشاپیش ما میدوید؛
و ما چون دو کودک،
خندهزنان، دویدیم
و از سایههای خود پیشی گرفتیم.
و هنگامی که اثر آن شهدِ سُکرآور زایل گشت
و هشیار شدیم -که ای کاش نمیشدیم-
بیداری، رؤیاهای خواب را به تاراج داد؛
و شب، آن یار [دیرین]، روی برتافت و رفت؛
و ناگاه نور سحرگاهی همچون انذاردهندهای دمید؛
و روشناییِ پگاه مثل آتش برآمد؛
و ناگهان دیدیم که دنیا، همان دنیای همیشگی است؛
و دوستان هم، هر یک به راهی میروند.
ای شبنشینی که به خواب میروی
و با یادآوری پیمان، دوباره هشیار میگردی!
هنگامی که زخمی التیام مییابد،
با یادآوری خاطرات گذشته، زخمی تازه پدید میشود. (یادِ گذشته باعث میشود زخمهای کهنه سر باز کنند.)
پس یاد بگیر که چگونه گذشته را از یاد ببری؛
و بیاموز که آن را از خاطر بزدایی.
محبوبام!
همه چیز به سرنوشت بستگی دارد؛
و این که ما بدبخت شدیم، دست خودمان نبود.
شاید -پس از آنکه دیدارهایمان کم شد-
روزی، دوباره
سرنوشتهایمان ما را گرد هم آورند.
پس
اگر دوستی، دوستاش را نشناخت؛
و ما مثل غریبهها با هم دیدار کردیم؛
و هر کس سراغ سرنوشت خود رفت؛
مگو که ما چنین خواستیم،
که این خواستهی بخت ما بود.
■الاطلال
هَل رَأَى ٱلْحُبُّ سُكَارَى مِثْلَنَا
كَمْ بَنَيْنَا مِنْ خَيَالٍ حَوْلَنَا
ومَشَيْنَا فِي طَرِيقٍ مُقْمِرٍ
تَثِبُ ٱلْفَرْحَةُ فِيهِ قَبْلَنَا
وضَحِكْنَا ضِحْكَ طِفْلَيْنِ مَعًا
وَعَدَوْنَا فَسَبَقْنَا ظِلَّنَا
وَٱنْتَبَهْنَا بَعْدَمَا زَالَ ٱلرَّحِيقْ
وأَفَقْنَا لَيْتَ أنَّا لَا نُفِيقْ
يَقْظَةٌ طَاحَتْ بِأَحْلَامِ ٱلْكَرَى
وَتَوَلَّى ٱللَّيْلُ وَٱللَّيْلُ صَدِيقْ
وَإِذَا ٱلنُّورُ نَذِيرٌ طَالِعٌ
وَإِذَا ٱلْفَجْرُ مُطِلٌّ كَٱلْحَرِيقْ
وَإِذَا ٱلدُّنْيَا كَمَا نَعْرِفُهَا
وَإِذَا ٱلْأَحْبَابُ كُلٌ فِي طَرِيقْ
أَيُّهَا ٱلسَّاهِرُ تَغْفُو
تَذْكُرُ ٱلْعَهْدَ وَتَصْحُو
وَإِذَا مَا ٱلْتَامَ جُرْحٌ
جَدَّ بِٱلتِّذْكَارِ جُرْحٌ
فَتَعَلَّمْ كَيْفَ تَنْسَى
وَتَعَلَّمْ كَيْفَ تَمْحُو
يَا حَبِيبِي كُلُّ شَيْءٍ بِقَضَاء
مَا بِأَيْدِينَا خُلِقْنَا تُعَسَاءْ
رُبَّمَا تَجْمَعُنَا أَقْدَارُنَا
ذَاتَ يَوْمٍ بَعْدَمَا عَزَّ ٱللِّقَاءْ
فَإِذَا أَنْكَرَ خِلٌّ خِلَّهُ
وَتَلَاقَيْنَا لِقَاءَ ٱلْغُرَبَاءْ
وَمَضَى كُلٌّ إِلَى غَايَتِهِ
لَا تَقُلْ شِئْنَا! فَإِنَّ ٱلْحَظَّ شَاءْ
شاعر: #ابراهیم_ناجی | مصر، ۱۹۵۲-۱۸۹۸ |
برگردان: #حسین_خسروی
آهنگساز: #ریاض_السنباطی
خواننده: #آمال_ماهر | کنسرت هلند، ۲۰۱۰ |
@asheghanehaye_fatima
■ویرانهها
آیا عشق تا کنون مستانی همچون ما دیده است؟
چه بناهایی که از خیال گِرد خود ساختیم!
و با هم در راهی مهتابی قدم زدیم،
که شادمانی، در آن راه پیشاپیش ما میدوید؛
و ما چون دو کودک،
خندهزنان، دویدیم
و از سایههای خود پیشی گرفتیم.
و هنگامی که اثر آن شهدِ سُکرآور زایل گشت
و هشیار شدیم -که ای کاش نمیشدیم-
بیداری، رؤیاهای خواب را به تاراج داد؛
و شب، آن یار [دیرین]، روی برتافت و رفت؛
و ناگاه نور سحرگاهی همچون انذاردهندهای دمید؛
و روشناییِ پگاه مثل آتش برآمد؛
و ناگهان دیدیم که دنیا، همان دنیای همیشگی است؛
و دوستان هم، هر یک به راهی میروند.
ای شبنشینی که به خواب میروی
و با یادآوری پیمان، دوباره هشیار میگردی!
هنگامی که زخمی التیام مییابد،
با یادآوری خاطرات گذشته، زخمی تازه پدید میشود. (یادِ گذشته باعث میشود زخمهای کهنه سر باز کنند.)
پس یاد بگیر که چگونه گذشته را از یاد ببری؛
و بیاموز که آن را از خاطر بزدایی.
محبوبام!
همه چیز به سرنوشت بستگی دارد؛
و این که ما بدبخت شدیم، دست خودمان نبود.
شاید -پس از آنکه دیدارهایمان کم شد-
روزی، دوباره
سرنوشتهایمان ما را گرد هم آورند.
پس
اگر دوستی، دوستاش را نشناخت؛
و ما مثل غریبهها با هم دیدار کردیم؛
و هر کس سراغ سرنوشت خود رفت؛
مگو که ما چنین خواستیم،
که این خواستهی بخت ما بود.
■الاطلال
هَل رَأَى ٱلْحُبُّ سُكَارَى مِثْلَنَا
كَمْ بَنَيْنَا مِنْ خَيَالٍ حَوْلَنَا
ومَشَيْنَا فِي طَرِيقٍ مُقْمِرٍ
تَثِبُ ٱلْفَرْحَةُ فِيهِ قَبْلَنَا
وضَحِكْنَا ضِحْكَ طِفْلَيْنِ مَعًا
وَعَدَوْنَا فَسَبَقْنَا ظِلَّنَا
وَٱنْتَبَهْنَا بَعْدَمَا زَالَ ٱلرَّحِيقْ
وأَفَقْنَا لَيْتَ أنَّا لَا نُفِيقْ
يَقْظَةٌ طَاحَتْ بِأَحْلَامِ ٱلْكَرَى
وَتَوَلَّى ٱللَّيْلُ وَٱللَّيْلُ صَدِيقْ
وَإِذَا ٱلنُّورُ نَذِيرٌ طَالِعٌ
وَإِذَا ٱلْفَجْرُ مُطِلٌّ كَٱلْحَرِيقْ
وَإِذَا ٱلدُّنْيَا كَمَا نَعْرِفُهَا
وَإِذَا ٱلْأَحْبَابُ كُلٌ فِي طَرِيقْ
أَيُّهَا ٱلسَّاهِرُ تَغْفُو
تَذْكُرُ ٱلْعَهْدَ وَتَصْحُو
وَإِذَا مَا ٱلْتَامَ جُرْحٌ
جَدَّ بِٱلتِّذْكَارِ جُرْحٌ
فَتَعَلَّمْ كَيْفَ تَنْسَى
وَتَعَلَّمْ كَيْفَ تَمْحُو
يَا حَبِيبِي كُلُّ شَيْءٍ بِقَضَاء
مَا بِأَيْدِينَا خُلِقْنَا تُعَسَاءْ
رُبَّمَا تَجْمَعُنَا أَقْدَارُنَا
ذَاتَ يَوْمٍ بَعْدَمَا عَزَّ ٱللِّقَاءْ
فَإِذَا أَنْكَرَ خِلٌّ خِلَّهُ
وَتَلَاقَيْنَا لِقَاءَ ٱلْغُرَبَاءْ
وَمَضَى كُلٌّ إِلَى غَايَتِهِ
لَا تَقُلْ شِئْنَا! فَإِنَّ ٱلْحَظَّ شَاءْ
شاعر: #ابراهیم_ناجی | مصر، ۱۹۵۲-۱۸۹۸ |
برگردان: #حسین_خسروی
آهنگساز: #ریاض_السنباطی
خواننده: #آمال_ماهر | کنسرت هلند، ۲۰۱۰ |
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎