@asheghanehaye_fatima☘
همین...که گاهی
در طلوع رازقی های یاد
می آیی
و مرا
در صفوف طلایی نگاهت
عاشقانه می خوانی...
همین...که بی پروا
لمس آغوش دلت
شعری می شود
در واژگان پرواز
و نفس در نفس
آنگونه سیراب میسازی
هوای دلم را
که تنها...با تو
جاری تر از اشک می شوم
همین...برای بودنم
کافی ست
که تو...زیباترین بهانه
در لمس روزگار احساسی
ای نگاهت
رویای نیلوفرانه ی پرواز.......
#سمیه_خلج
همین...که گاهی
در طلوع رازقی های یاد
می آیی
و مرا
در صفوف طلایی نگاهت
عاشقانه می خوانی...
همین...که بی پروا
لمس آغوش دلت
شعری می شود
در واژگان پرواز
و نفس در نفس
آنگونه سیراب میسازی
هوای دلم را
که تنها...با تو
جاری تر از اشک می شوم
همین...برای بودنم
کافی ست
که تو...زیباترین بهانه
در لمس روزگار احساسی
ای نگاهت
رویای نیلوفرانه ی پرواز.......
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
روزی...به یاد خواهی آورد
زمزمه ی دلتنگی هایم را
آنگونه که در فصلهای باران
ردی از سلام نگاهم
بشوید
غبار بی امان نبودنم را...
بغضی غریب
بر لبالب حرفهای ناگفته ام
مسیر رفتنم را
بی تابانه می سوزاند
و تو
در غربت نگاه
میخوانی
آه به دل نشسته ای
در وسعت انتظار را....
روزی...مرا خواهی خواند
خواهی سرود
و گاه
در پشت حصار اشک
مرا بر چک چک غریبانه ی بغضهایت
به یاد خواهی آورد
افسوس
آن روز
کوچ کبوتران اشک
مرا به مرزهای سکوت
نشانده است
و تو می مانی
با دفتری از حجمی غریب
در وسعت دلتنگی هایت...
آن روز
سلامم را
به اشکهای باران خورده برسان
که عمری چشم انتظارشان بودم
در بغضهای سکوت........
#سمیه_خلج
روزی...به یاد خواهی آورد
زمزمه ی دلتنگی هایم را
آنگونه که در فصلهای باران
ردی از سلام نگاهم
بشوید
غبار بی امان نبودنم را...
بغضی غریب
بر لبالب حرفهای ناگفته ام
مسیر رفتنم را
بی تابانه می سوزاند
و تو
در غربت نگاه
میخوانی
آه به دل نشسته ای
در وسعت انتظار را....
روزی...مرا خواهی خواند
خواهی سرود
و گاه
در پشت حصار اشک
مرا بر چک چک غریبانه ی بغضهایت
به یاد خواهی آورد
افسوس
آن روز
کوچ کبوتران اشک
مرا به مرزهای سکوت
نشانده است
و تو می مانی
با دفتری از حجمی غریب
در وسعت دلتنگی هایت...
آن روز
سلامم را
به اشکهای باران خورده برسان
که عمری چشم انتظارشان بودم
در بغضهای سکوت........
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
بیا جمعه ها را
شعر بخوانیم....
آسمان را
نفس کشیم
بر حضور نمناک آبی عشق
و طراوت شبنم گونه ی دستانمان را
پیوند زنیم
بر شمعدانی های حیاط احساس...
قالیچه ای از جنس نسیم
پیوند زنیم
بر ایوان خاطرات چشمهایمان....
و بر غروب آدینه های نیاز
بسراییم
آبی ترین ترانه ی پرواز را
بر هوای سبزینگی جمعه های دیدار...
بیا جمعه هارا
تنها....با عشق
شعر بخوانیم....
#سمیه_خلج
بیا جمعه ها را
شعر بخوانیم....
آسمان را
نفس کشیم
بر حضور نمناک آبی عشق
و طراوت شبنم گونه ی دستانمان را
پیوند زنیم
بر شمعدانی های حیاط احساس...
قالیچه ای از جنس نسیم
پیوند زنیم
بر ایوان خاطرات چشمهایمان....
و بر غروب آدینه های نیاز
بسراییم
آبی ترین ترانه ی پرواز را
بر هوای سبزینگی جمعه های دیدار...
بیا جمعه هارا
تنها....با عشق
شعر بخوانیم....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
صبح
طلوع یادی ست
بر باور چشمان تو...
و آواز بیقرار گنجشکان
که بر طنین دلنواز عشق
زمزمه می کنند
تو را...
تنها به شوق عبوری
از کوچه های نمناک احساس....
#سمیه_خلج
صبح بخير😊💐
صبح
طلوع یادی ست
بر باور چشمان تو...
و آواز بیقرار گنجشکان
که بر طنین دلنواز عشق
زمزمه می کنند
تو را...
تنها به شوق عبوری
از کوچه های نمناک احساس....
#سمیه_خلج
صبح بخير😊💐
@asheghanehaye_fatima
عادتم شده است
روزها به شوق آمدنت
پیراهنی از جنس باران را
بپوشانم
بر وسعت انتظار... .
.
و شبها
رویای چشمهایت را
ببافم
بر یادواره ی نمناک احساس... .
.
من
در دوگانگی بودن و نبودنت
اینگونه ام...
آسمانی شده ام
که به دنبال تو
فصلهایم را گم کرده ام .
.
می بینی...
دیگر تمام فصلهایم
بی تو...بارانی ست....... .
.
#سمیه_خلج
از مجموعه ی:
#بی_تو_تمام_فصل_هایم_بارانی_ست
انتشارات: #کوله_پشتی
عادتم شده است
روزها به شوق آمدنت
پیراهنی از جنس باران را
بپوشانم
بر وسعت انتظار... .
.
و شبها
رویای چشمهایت را
ببافم
بر یادواره ی نمناک احساس... .
.
من
در دوگانگی بودن و نبودنت
اینگونه ام...
آسمانی شده ام
که به دنبال تو
فصلهایم را گم کرده ام .
.
می بینی...
دیگر تمام فصلهایم
بی تو...بارانی ست....... .
.
#سمیه_خلج
از مجموعه ی:
#بی_تو_تمام_فصل_هایم_بارانی_ست
انتشارات: #کوله_پشتی
@asheghanehaye_fatima☘
آسمان هم که باشی
لبریز می شوم
از نم نم حادثه ی عشق
و پرواز...بر کران تو را
میبوسم
به شوق آغوش چشمانت...
من...تو را
آنچنان می ستایم
که دیگر
واژگان هم
به ستوه آمده اند
و آنقدر بر اوج چشمانم
می تابی
که از درخشش تو
خورشید به تنگ می آید...
و من...میسرایمت
بر،برگ برگ دل
آنقدر که آسمان احساسم
سرشار شود
از خلوت چشمانت...
اینجا
تنها...من
باورت را نقش می زنم
بر آسمان نمناک دلدادگی ها.....
#سمیه_خلج
آسمان هم که باشی
لبریز می شوم
از نم نم حادثه ی عشق
و پرواز...بر کران تو را
میبوسم
به شوق آغوش چشمانت...
من...تو را
آنچنان می ستایم
که دیگر
واژگان هم
به ستوه آمده اند
و آنقدر بر اوج چشمانم
می تابی
که از درخشش تو
خورشید به تنگ می آید...
و من...میسرایمت
بر،برگ برگ دل
آنقدر که آسمان احساسم
سرشار شود
از خلوت چشمانت...
اینجا
تنها...من
باورت را نقش می زنم
بر آسمان نمناک دلدادگی ها.....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima☘
می توان شعری سرود
هرچند کوتاه
و بر طلوع عظمت زندگی
سلام عشق را
فریاد زد
بر بیت های آبی نور....
مهربانی
فرصت پروانگی دل
بر سکوت روزگار است...
بشکنیم قفل بی صدایی ها را
و عاشقانه
مهربان باشیم.......
#سمیه_خلج
می توان شعری سرود
هرچند کوتاه
و بر طلوع عظمت زندگی
سلام عشق را
فریاد زد
بر بیت های آبی نور....
مهربانی
فرصت پروانگی دل
بر سکوت روزگار است...
بشکنیم قفل بی صدایی ها را
و عاشقانه
مهربان باشیم.......
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
🌾
گاهی باید رفت
از وسعت ابدیت نداشتن ها...
و کوله بار خستگی های باران را
رها کرد
بر رود روان روزگار...
گاهی باید سکوت کرد
در بغضهای نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونه های بیقرار باران...
و راهی شد،بی چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلواره های باران...
و اینچنین هجرت کرد
بر فصلهای بی امان اشک...
تا دیگر خطی از سلام آشنایی ها
بیدار نکند...روح تشنه از دیدار...
#سمیه_خلج
🌾
گاهی باید رفت
از وسعت ابدیت نداشتن ها...
و کوله بار خستگی های باران را
رها کرد
بر رود روان روزگار...
گاهی باید سکوت کرد
در بغضهای نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونه های بیقرار باران...
و راهی شد،بی چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلواره های باران...
و اینچنین هجرت کرد
بر فصلهای بی امان اشک...
تا دیگر خطی از سلام آشنایی ها
بیدار نکند...روح تشنه از دیدار...
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
جاری می شوی هر صبح
در باور چشمهایم...
نفس میکشم عطر دلنواز دستانت را
و بر طلوع عشق میسرایم تو را
تا آنسوی فصلهای عبور...
صبح باور توست
در تک تک نفسهایم
که اینچنین بی بهانه زاده میشوی
در پیچک طلایی احساس....
#سمیه_خلج
جاری می شوی هر صبح
در باور چشمهایم...
نفس میکشم عطر دلنواز دستانت را
و بر طلوع عشق میسرایم تو را
تا آنسوی فصلهای عبور...
صبح باور توست
در تک تک نفسهایم
که اینچنین بی بهانه زاده میشوی
در پیچک طلایی احساس....
#سمیه_خلج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی نوازش دستانت
چگونه می توان
زمزمه ی خیال را
بر ترانگی باران
روانه ساخت؟؟
آنگونه در من
روییده ای
که در حجمی غریب
چشمهایم
چتر نگاهت را
بی تابانه
انتظار می کشند....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
چگونه می توان
زمزمه ی خیال را
بر ترانگی باران
روانه ساخت؟؟
آنگونه در من
روییده ای
که در حجمی غریب
چشمهایم
چتر نگاهت را
بی تابانه
انتظار می کشند....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
بگذار....فراموشمان شود
هر آنچه زبان باران را
در این برهوت بی نام و نشان
به نام عشق
می خوانَد
و در خاموشی چشمانمان
خطی از مرثیه ی تنهایی
باور به گِل نشسته ی دلهایمان را
رو به ویرانگی خیال
بسراید...
بگذار چشم در چشم مهتاب
بیراه بگوییم
بی نام بمانیم
و گاه
از پس پنجره ای خالی
غربتی بی نشان
ما را
به ازدحام نفس گیر فصل ها
برساند....
بگذار سر به اندوه دردها
بساییم
و زخم هایمان
در شوره زار روزگار
آنگونه تلخ بماند
که گمگشته ای شویم
در هیچستان سکوت
و هرگز
یارای پیدا شدنمان
در میان آوارگی قلبها
نباشد...
ما که سالهاست
اینگونه خالی
اینگونه بی نشان
اینگونه بی پروا
دل به ویرانگی دریا
سپرده ایم
از چه رو
می توان پرواز را
در وسعتی زلال
به تعبیر پروانگی ها سپرد؟؟
ما که عمری
در عصر وارونگی آدمیت
دل به پشیزی خالی
بسته ایم
و پای احساسمان
در لجنزاری غریب
وامانده است
و دستانمان
در گُرز گران روزگار
تزویری سیاه گون را
آموخته است
چگونه می توان
دل را
در یگانگی آسمان
به اوج رسانید؟؟؟
که از قساوت وجودمان
گمنام گشته است
مسیر باران زده ی خیال....
بگذار
اینگونه غریبانه
زنده بودن را
بیاموزیم...
شاید روزگاری
ما را
به نام آدمیانی
بخوانند
که در عصر جهالت خویش
عمری...بی صدا شکستیم
و در قعر خفقانی سرد
زندگی را
اینگونه ناباورانه
باختیم......
بگذار
اینگونه سخت
بیاموزیم
بمانیم
و در اندوه خویش
وسعت دردهایمان را
در گورستان متروک زمان
به آغوشی بی نشان
بسپاریم......
#سمیه_خلج
#روزگار_غریبی_ست_نازنین....
@asheghanehaye_fatima
هر آنچه زبان باران را
در این برهوت بی نام و نشان
به نام عشق
می خوانَد
و در خاموشی چشمانمان
خطی از مرثیه ی تنهایی
باور به گِل نشسته ی دلهایمان را
رو به ویرانگی خیال
بسراید...
بگذار چشم در چشم مهتاب
بیراه بگوییم
بی نام بمانیم
و گاه
از پس پنجره ای خالی
غربتی بی نشان
ما را
به ازدحام نفس گیر فصل ها
برساند....
بگذار سر به اندوه دردها
بساییم
و زخم هایمان
در شوره زار روزگار
آنگونه تلخ بماند
که گمگشته ای شویم
در هیچستان سکوت
و هرگز
یارای پیدا شدنمان
در میان آوارگی قلبها
نباشد...
ما که سالهاست
اینگونه خالی
اینگونه بی نشان
اینگونه بی پروا
دل به ویرانگی دریا
سپرده ایم
از چه رو
می توان پرواز را
در وسعتی زلال
به تعبیر پروانگی ها سپرد؟؟
ما که عمری
در عصر وارونگی آدمیت
دل به پشیزی خالی
بسته ایم
و پای احساسمان
در لجنزاری غریب
وامانده است
و دستانمان
در گُرز گران روزگار
تزویری سیاه گون را
آموخته است
چگونه می توان
دل را
در یگانگی آسمان
به اوج رسانید؟؟؟
که از قساوت وجودمان
گمنام گشته است
مسیر باران زده ی خیال....
بگذار
اینگونه غریبانه
زنده بودن را
بیاموزیم...
شاید روزگاری
ما را
به نام آدمیانی
بخوانند
که در عصر جهالت خویش
عمری...بی صدا شکستیم
و در قعر خفقانی سرد
زندگی را
اینگونه ناباورانه
باختیم......
بگذار
اینگونه سخت
بیاموزیم
بمانیم
و در اندوه خویش
وسعت دردهایمان را
در گورستان متروک زمان
به آغوشی بی نشان
بسپاریم......
#سمیه_خلج
#روزگار_غریبی_ست_نازنین....
@asheghanehaye_fatima
هر صبح
شاپرکی
از حوالی نور
سلام سپید نگاهت را
میبوسد
بر وسعت دیدگانم...
و در افق های طلایی یاد
عطر شورانگیز حضورت
زنده می کند...مرا
به شوق بودنت
در مزارع خیس احساس.......
#سمیه_خلج
سلااااام صبحتون بخیرونیکی
یادمون نره
این قویترین یا باهوشترین گونهها نیستند که بقا مییابند، بلکه موجودی باقی میماند که بیشتر از همه با «تغییر» سازگار است!
#چارلز_داروین
@asheghanehaye_fatima
#صبح
شاپرکی
از حوالی نور
سلام سپید نگاهت را
میبوسد
بر وسعت دیدگانم...
و در افق های طلایی یاد
عطر شورانگیز حضورت
زنده می کند...مرا
به شوق بودنت
در مزارع خیس احساس.......
#سمیه_خلج
سلااااام صبحتون بخیرونیکی
یادمون نره
این قویترین یا باهوشترین گونهها نیستند که بقا مییابند، بلکه موجودی باقی میماند که بیشتر از همه با «تغییر» سازگار است!
#چارلز_داروین
@asheghanehaye_fatima
#صبح
عادتم شده است
روزها به شوق آمدنت
پیراهنی از جنس باران را
بپوشانم
بر وسعت انتظار...
و شبها
رویای چشمهایت را
ببافم
بر یادواره ی نمناک احساس...
من
در دوگانگی بودن و نبودنت
اینگونه ام...
آسمانی شده ام
که به دنبال تو
فصلهایم را گم کرده ام
می بینی...
دیگر تمام فصلهایم
بی تو...بارانی ست.......
#سمیه_خلج
از مجموعه ی:
#بی_تو_تمام_فصل_هایم_بارانی_ست
@asheghanehaye_fatima
روزها به شوق آمدنت
پیراهنی از جنس باران را
بپوشانم
بر وسعت انتظار...
و شبها
رویای چشمهایت را
ببافم
بر یادواره ی نمناک احساس...
من
در دوگانگی بودن و نبودنت
اینگونه ام...
آسمانی شده ام
که به دنبال تو
فصلهایم را گم کرده ام
می بینی...
دیگر تمام فصلهایم
بی تو...بارانی ست.......
#سمیه_خلج
از مجموعه ی:
#بی_تو_تمام_فصل_هایم_بارانی_ست
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
آنقدر دور شده ام
که نامت را به فراموشی سپرده ام
راستی!
از کدامین مسیر می آمدی؟؟؟
با کدامین خیال می بوسیدمت؟؟؟
در پس کدامین طلوع لبخند می زدی؟؟؟
حالا میان این همه تردید
کسی تو را نخواهد خواند
کسی مرا نخواهد خواند
و هرگز... کسی ما را
در روشنای پرواز و آسمان
نخواهد سرود
حالا... هر چه بود
به فراموشی سپرده ام
حالا هر چه هست
به ویرانی نشانده ام
و نمی دانم
از کدامین سو به بیراهه ای متروک رسیده ام...
وقتی که گمگشتگی
از حدّ بگذرد
صبوری ات را
به دریا می سپاری
ویرانی ات را به روزگار
و دوست داشتنت را
به آنسوی بی نشان ها.....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
که نامت را به فراموشی سپرده ام
راستی!
از کدامین مسیر می آمدی؟؟؟
با کدامین خیال می بوسیدمت؟؟؟
در پس کدامین طلوع لبخند می زدی؟؟؟
حالا میان این همه تردید
کسی تو را نخواهد خواند
کسی مرا نخواهد خواند
و هرگز... کسی ما را
در روشنای پرواز و آسمان
نخواهد سرود
حالا... هر چه بود
به فراموشی سپرده ام
حالا هر چه هست
به ویرانی نشانده ام
و نمی دانم
از کدامین سو به بیراهه ای متروک رسیده ام...
وقتی که گمگشتگی
از حدّ بگذرد
صبوری ات را
به دریا می سپاری
ویرانی ات را به روزگار
و دوست داشتنت را
به آنسوی بی نشان ها.....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
نه به باران می اندیشم
و نه به چتری که شانه به شانه ی تنهاییم
هوای بی هوای حوصله ام را
لبریز سازد
حالا نگاهم را
بر گمنامی خاطرات نمیگشایم
و لبخندی تلخ
مرا از حادثه ی دوست داشتن ها
به سکوتی بی پایان می رسانَد...
به درختی میمانم
که در انحطاط خویش
نه به پاییز می اندیشد
نه به جاودانگی بهار
که در او فصلی ست بی نشان
از شاخه های تکیده ی احساس.....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
و نه به چتری که شانه به شانه ی تنهاییم
هوای بی هوای حوصله ام را
لبریز سازد
حالا نگاهم را
بر گمنامی خاطرات نمیگشایم
و لبخندی تلخ
مرا از حادثه ی دوست داشتن ها
به سکوتی بی پایان می رسانَد...
به درختی میمانم
که در انحطاط خویش
نه به پاییز می اندیشد
نه به جاودانگی بهار
که در او فصلی ست بی نشان
از شاخه های تکیده ی احساس.....
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
جایی در گذشته جامانده ام
در حوالی روزهایی
که آسمانش به تکرار نمی بارید
فصل هایش رنگ باران داشت
و سقف خاطراتش بر آوار دلتنگی ها
فرو نمی پاشید
همانجا که کوچههایش از هیاهوی کودکان
لبریز بود
و قدم هایم در امتداد جاده ای
مسیری روشن را می پیمود
هنوز عطر هوایش را به یاد می آورم
سادگی نگاهم را
و رقص دلبرانه ی برگ ها
در امتداد بهاری که روحم را
به عطر بهار نارنج و بابونه می رسانید....
می خواهم تقویم بودنم را به گذشته ها ورق بزنم
به روزهایی روشن
همانجا که زمینش از تب و تاب ماندن لبریز بود
و رویش جوانه ها باور زندگی را
در من به تماشا می نشست
دلم کمی هوای ماندن می خواهد
و رهایی از بی تفاوتی روزهایی خالی...
کسی در من فریاد می زند
باید مسیر بودنم را به گذشته ها
قدم بزنم......
#سمیه_خلج
#بازگشت
#شما_فرستادید
جایی در گذشته جامانده ام
در حوالی روزهایی
که آسمانش به تکرار نمی بارید
فصل هایش رنگ باران داشت
و سقف خاطراتش بر آوار دلتنگی ها
فرو نمی پاشید
همانجا که کوچههایش از هیاهوی کودکان
لبریز بود
و قدم هایم در امتداد جاده ای
مسیری روشن را می پیمود
هنوز عطر هوایش را به یاد می آورم
سادگی نگاهم را
و رقص دلبرانه ی برگ ها
در امتداد بهاری که روحم را
به عطر بهار نارنج و بابونه می رسانید....
می خواهم تقویم بودنم را به گذشته ها ورق بزنم
به روزهایی روشن
همانجا که زمینش از تب و تاب ماندن لبریز بود
و رویش جوانه ها باور زندگی را
در من به تماشا می نشست
دلم کمی هوای ماندن می خواهد
و رهایی از بی تفاوتی روزهایی خالی...
کسی در من فریاد می زند
باید مسیر بودنم را به گذشته ها
قدم بزنم......
#سمیه_خلج
#بازگشت
#شما_فرستادید
حسی شبیه تو
هر صبح
جان میبخشد
نبض شمعدانیهای دل را
و مسیری در روشنای حضورت
آنگونه مرا
سیراب می سازد
که قاصد نوازش دستانت
آغازی ست بی پایان
طلوع تو
تلالو جاودانگی عشق را
به نقش میکشد
تا با نسیم دلربای حضورت
بیدار شود
اوج پروانگی احساس...
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
هر صبح
جان میبخشد
نبض شمعدانیهای دل را
و مسیری در روشنای حضورت
آنگونه مرا
سیراب می سازد
که قاصد نوازش دستانت
آغازی ست بی پایان
طلوع تو
تلالو جاودانگی عشق را
به نقش میکشد
تا با نسیم دلربای حضورت
بیدار شود
اوج پروانگی احساس...
#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
حسی شبیه تو هر صبح
جان می بخشد
نبض شمعدانیَهای دل را
و مسیری در روشنای حضورت
آنگونه مرا سیراب میسازد
که قاصد نوازش دستانت
آغازیست بی پایان
طلوع تو
تلالو جاودانگی عشق را
به نقش میکشد
تا با نسیم دلربای حضورت
بیدار شود
اوج پروانگی احساس...
#سمیه_خلج
...🚶♂...
حسی شبیه تو هر صبح
جان می بخشد
نبض شمعدانیَهای دل را
و مسیری در روشنای حضورت
آنگونه مرا سیراب میسازد
که قاصد نوازش دستانت
آغازیست بی پایان
طلوع تو
تلالو جاودانگی عشق را
به نقش میکشد
تا با نسیم دلربای حضورت
بیدار شود
اوج پروانگی احساس...
#سمیه_خلج
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
چیزی در ما متوقف شده است
زمان در بی حوصلگی روزها
ورق می خورد
و شب
تصویر پوشالی ماه را
به کابوسی پرتکرار میسپارد
اندوه میبارد
در سرزمینی که به جرم زنده بودن
در خویش می پوسد
درختان و کوه ها ایستاده اند
دریاها جاری می شوند
و فصل ها می گذرند
و ما نیز
میان حجمی از نمیدانم ها
سخت مانده ایم
و به ناگاه پیر می شویم........
#سمیه_خلج
چیزی در ما متوقف شده است
زمان در بی حوصلگی روزها
ورق می خورد
و شب
تصویر پوشالی ماه را
به کابوسی پرتکرار میسپارد
اندوه میبارد
در سرزمینی که به جرم زنده بودن
در خویش می پوسد
درختان و کوه ها ایستاده اند
دریاها جاری می شوند
و فصل ها می گذرند
و ما نیز
میان حجمی از نمیدانم ها
سخت مانده ایم
و به ناگاه پیر می شویم........
#سمیه_خلج
مینشانمت به دل
میسرایمت به غزل
میخوانمت به باران
باورت میکنم به عشق
تکرارت میکنم به مهر
یادت میکنم به مهتاب
راستی تو مرا چگونه در دلت صرف میکنی؟
#سمیه_خلج
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
میسرایمت به غزل
میخوانمت به باران
باورت میکنم به عشق
تکرارت میکنم به مهر
یادت میکنم به مهتاب
راستی تو مرا چگونه در دلت صرف میکنی؟
#سمیه_خلج
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima