عاشقانه های فاطیما
809 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram

■می‌خواهی بروی

می‌خو
اهی بروی،
بی‌بهانه برو
بيدار نكن خاطره‌های خواب‌آلود را.
صدای‌ات همان صدا
نگاه‌ات ناتنی؛
می‌روی اگر
بگذار بيگانه بماند صدای‌ات هم.

تو گل رها شده در آغوش دريایی
فرا خواهند گرفت تو را موج‌ها.
و گرفتارت خواهد ساخت روزی
محبت ساختگی‌ات
چون سندی جعلی.

پهن شوم به سان راه‌ها بر گام‌های‌ات
و التماس‌ات كنم؟
اين، ممكن نيست!
شكستنی نيست وقارم همانند قلب‌ام
پستی و آن‌گاه زندگی، روزگار خوشی نيست!

نمی‌گويم تو كوه سرفرازی، خم شو
نمی‌گويم درمان‌ام در دستان توست.
نه محبت پول خردی‌ست در دستان تو
و نه من گدایی دست‌گشوده فراروی تو.

می‌خواهی بروی...
اين راه، اين هم تو...
تنها يک جفت چشم بدرقه‌ات خواهد كرد.
اگر رفتی
بدان، هرگاه خواستی برگردی
بسترت بالشی خاردار خواهد بود.

می‌خواهی بروی
نه حرف بزن، نه چيزی بگو!
نيست شو چون غريبه‌ها در مه و ابر و دود
دل‌بسته‌ی چه چيزم بودی
كه نتوانستی بگويی
و اكنون در پی ديدن هزار عيب منی.

می‌خواهی بروی؛
بی‌بهانه برو؛
بيدار نكن خاطره‌های خواب‌آلود را.
صدای‌ات همان صدا
نگاه‌ات ناتنی؛
می‌روی اگر
بگذار بيگانه بماند صدای‌ات هم.

■●شاعر: #نصرت_کسمنلی | Nüsrət Kəsəmənli | جمهوری آذربایجان، ۲۰۰۳-۱۹۴۵ |

■●برگردان:
#مرتضا_مجدفر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



آخر، چرا آمدی
تو را که صدا نزده بودم
خودت آمده بودی
هم‌چون عشقی سیاه در کشت‌زار قلب‌ام
مثل گندمی که از دهان گنجشکی افتاده باشد
کاش سبز نمی‌شدی
اگر قرار بود با حسرت‌ات به سر ببرم
مثل مجسمه‌ای چشم به راه، یخ‌زده بمانم
کاش هیچ نمی‌آمدی
سنگی به برکه‌ی زلالی پراندی
گفتم که گل‌آلودش نکن
دیگر سنی از من گذشته
آن‌قدر مرا سرگردان نکن
کاش امیدم را
مثل یک قاتل نمی‌کشتی
آخرین شعله‌ی شمع را
کاش خاموش نمی‌کردی
شبیه آشیانه‌ی یک پرنده
قلب‌ام خالی مانده
چه کسی می تواند بر تو ببخشاید
این گناهی که تحمل‌اش نتوان کرد؟!
آخر، چرا آمدی...




#نصرت_کسمنلی | Nüsrət Kəsəmənli | جمهوری آذربایجان، ۲۰۰۳-۱۹۴۵ |

برگردان: #سینا_عباسی_هولاسو
حالا که مثل پاییز می‌روی،
مثل دُرناها
دوباره به این‌جا برنگرد.
برو و مثل برف
در قله‌ها زندگی کن.
اما به باران و سیل
بدل نشو که برگردی
بی‌هوده سال‌ها با تو زیستم
رفتی و این سیم‌ها بدون نغمه ماندند

نمی‌گویم که زندگی‌ام تباه شد
دیگر به این سیم‌های غم‌انگیز برنگرد
تو مثل مه بودی در زندگی‌ام
و حالا سفیدی موهایم شده‌ای
لااقل بیا مثل من زندگی کن
و برنگرد
به طرف گلی که آن را بوییده، دور انداخته‌ای.

#نصرت_کسمنلی
برگردان: #رسول_یونان
@asheghanehaye_fatima