عاشقانه های فاطیما
806 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



سردم است. مثل بچه‌ها گریه می‌کنم. دلم می‌خواهد هرجایی جز این‌جا باشم. از خودم می‌پرسم با چه حالی برگردم خانه.
رو به آسمان می‌کنم‌؛ حتی یک ستاره هم در آسمان نیست.
گریه‌ام بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود.
امیدم از همه جا ناامید شده.
کاش کسی جایی منتظرم باشد...
این آرزوی زیادی است؟

#آنا_گاوالدا
کتاب #کاش_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه #ناهید_فروغان
@asheghanehaye_fatima



فکر می‌کردم برای اینجور دوست داشتن ساخته نشده‌ام. ابراز عشق، بی‌خوابی، شور و هیجان ویرانگر… این‌ها همه مفت چنگ آدم‌های دیگر. اصلا کلمه‌ی «شور و هیجان» به نظرم مسخره می‌آمد. شور و هیجان، شور و هیجان! برایم چیزی بود بین هیپنوتیزم و خرافات. برای من که واژه‌ی غلط اندازی بود. و بعد، درست زمانی که منتظرش نبودم، بر سرم هوار شد…

#آنا_گاوالدا
کتاب #دوستش_داشتم
ترجمه #ناهید_فروغان
#نشر_ماهی
@asheghanehaye_fatima




دست در دست هم پاریس را زیر پا گذاشتیم. از تروکادرو تا جزیره ی سیته در امتداد رود سن رفتیم. عصر فوق العاده ای بود. هوا گرم بود و نور ملایم. خورشید خیال غروب کردن نداشت. مثل دو توریست بودیم: بی خیال، شگفت زده. کت ها روی شانه و انگشت ها گره خورده در یکدیگر. شهرم را دوباره کشف می کردم. همه چیز رنگی از خیال داشت. نه این زندگی زندگی واقعی بود و نه آن جا پاریس واقعی. تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد...



🖊 نوشته ی پشت کتاب "دوستش داشتم"، اثر " #آنا_گاوالدا"، ترجمه ی " #ناهید_فروغان"، نشر ماهی
@asheghanehaye_fatima



گفت: "راستش در واقع برای تو نمی‌نویسم. دارم کارهایی را یادداشت می‌کنم که دلم می‌خواهد با تو انجام دهم."

کاغذها همه‌جا پخش و پلا بود. دور و برش،‌ پایین پاهایش، حتی روی تخت. یکی از آن ها را همین‌طوری برداشتم:
"پیک‌نیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازه‌ها، کباب درست کردن روی زغال،‌ سرک کشیدن به روزنامه‌ای داری می‌خوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخن‌هایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریش‌ات، بازی با موهایت، گوش دادن حرف‌هایت، گرفتن دست‌هایت‌، احساس امنیت کردن، پرسیدن این‌که هنوز دوستم داری یا نه... بچه."

تمام ورق ها را جمع‌ کردم و لبه‌ی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند می‌زدم. اما در واقع  آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.

#آنا_گاوالدا 
رمان #دوستش_داشتم
ترجمه #ناهید_فروغان
#نشر_ماهی
📌




گفت: "راستش در واقع برای تو نمی‌نویسم. دارم کارهایی را یادداشت می‌کنم که دلم می‌خواهد با تو انجام دهم."

کاغذها همه‌جا پخش و پلا بود. دور و برش،‌ پایین پاهایش، حتی روی تخت. یکی از آن ها را همین‌طوری برداشتم:
"پیک‌نیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازه‌ها، کباب درست کردن روی زغال،‌ سرک کشیدن به روزنامه‌ای داری می‌خوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخن‌هایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریش‌ات، بازی با موهایت، گوش دادن حرف‌هایت، گرفتن دست‌هایت‌، احساس امنیت کردن، پرسیدن این‌که هنوز دوستم داری یا نه... بچه."

تمام ورق ها را جمع‌ کردم و لبه‌ی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند می‌زدم. اما در واقع  آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.






#آنا_گاوالدا 
رمان #دوستش_داشتم
ترجمه #ناهید_فروغان
#نشر_ماهی