عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



فکر می‌کردم برای اینجور دوست داشتن ساخته نشده‌ام. ابراز عشق، بی‌خوابی، شور و هیجان ویرانگر… این‌ها همه مفت چنگ آدم‌های دیگر. اصلا کلمه‌ی «شور و هیجان» به نظرم مسخره می‌آمد. شور و هیجان، شور و هیجان! برایم چیزی بود بین هیپنوتیزم و خرافات. برای من که واژه‌ی غلط اندازی بود. و بعد، درست زمانی که منتظرش نبودم، بر سرم هوار شد…

#آنا_گاوالدا
کتاب #دوستش_داشتم
ترجمه #ناهید_فروغان
#نشر_ماهی
@asheghanehaye_fatima



گفت: "راستش در واقع برای تو نمی‌نویسم. دارم کارهایی را یادداشت می‌کنم که دلم می‌خواهد با تو انجام دهم."

کاغذها همه‌جا پخش و پلا بود. دور و برش،‌ پایین پاهایش، حتی روی تخت. یکی از آن ها را همین‌طوری برداشتم:
"پیک‌نیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازه‌ها، کباب درست کردن روی زغال،‌ سرک کشیدن به روزنامه‌ای داری می‌خوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخن‌هایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریش‌ات، بازی با موهایت، گوش دادن حرف‌هایت، گرفتن دست‌هایت‌، احساس امنیت کردن، پرسیدن این‌که هنوز دوستم داری یا نه... بچه."

تمام ورق ها را جمع‌ کردم و لبه‌ی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند می‌زدم. اما در واقع  آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.

#آنا_گاوالدا 
رمان #دوستش_داشتم
ترجمه #ناهید_فروغان
#نشر_ماهی
📌




گفت: "راستش در واقع برای تو نمی‌نویسم. دارم کارهایی را یادداشت می‌کنم که دلم می‌خواهد با تو انجام دهم."

کاغذها همه‌جا پخش و پلا بود. دور و برش،‌ پایین پاهایش، حتی روی تخت. یکی از آن ها را همین‌طوری برداشتم:
"پیک‌نیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازه‌ها، کباب درست کردن روی زغال،‌ سرک کشیدن به روزنامه‌ای داری می‌خوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخن‌هایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریش‌ات، بازی با موهایت، گوش دادن حرف‌هایت، گرفتن دست‌هایت‌، احساس امنیت کردن، پرسیدن این‌که هنوز دوستم داری یا نه... بچه."

تمام ورق ها را جمع‌ کردم و لبه‌ی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند می‌زدم. اما در واقع  آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.






#آنا_گاوالدا 
رمان #دوستش_داشتم
ترجمه #ناهید_فروغان
#نشر_ماهی