Forwarded from اتچ بات
〇🍂
به تو اندیشیدن
سکوت من است
عزیزترین، طولانیترین و طوفانیترین سکوت
تو در درونام هستی همیشه
همچون قلب نادیدهام
همچون قلبی که به درد میآورد
همچون زخمی که زندگی میبخشد●
🔘شاعر: #روبر_دسنوس(فرانسه) #زهرا_تعمیدی
@asheghanehaye_fatima
به تو اندیشیدن
سکوت من است
عزیزترین، طولانیترین و طوفانیترین سکوت
تو در درونام هستی همیشه
همچون قلب نادیدهام
همچون قلبی که به درد میآورد
همچون زخمی که زندگی میبخشد●
🔘شاعر: #روبر_دسنوس(فرانسه) #زهرا_تعمیدی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
Forwarded from پیوند نگار
〇🍂
آنقدر مدام خوابات را دیدهام
آنقدر راه رفتهام
آنقدر سخن گفتهام
آنقدر عشق ورزیدهام به سایهات
که دیگر از تو هیچچیز برایام نمانده است
فقط این برایام مانده
که سایهای باشم میان سایهها
سایهای که میآید
و باز میآید
به زندگی آفتابیات●
🔘شاعر: #روبر_دسنوس★
🔘برگردان: #سهراب_مختاری
★روبر دسنوس (Robert Desnos) (۴ ژوئیه ۱۹۰۰- ۸ ژوئن ۱۹۴۵)
@asheghanehaye_fatima
آنقدر مدام خوابات را دیدهام
آنقدر راه رفتهام
آنقدر سخن گفتهام
آنقدر عشق ورزیدهام به سایهات
که دیگر از تو هیچچیز برایام نمانده است
فقط این برایام مانده
که سایهای باشم میان سایهها
سایهای که میآید
و باز میآید
به زندگی آفتابیات●
🔘شاعر: #روبر_دسنوس★
🔘برگردان: #سهراب_مختاری
★روبر دسنوس (Robert Desnos) (۴ ژوئیه ۱۹۰۰- ۸ ژوئن ۱۹۴۵)
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنقدر خوابات را دیدهام
که واقعیتات را از دست دادهام
آیا هنوز نرسیده وقت آن که
در آغوشات کشم؟
و بر آن لبها، بوسه زنم میلادِ صدای دلنشینات را؟
آنقدر خوابات را دیدهام
که بازوانام عادت کردهاند
سایهات را در آغوش کشند
و یکدیگر را بیابند، بیآنکه گردِ تنات پیچیده باشند
اگر با واقعیتِ تو که روزها و سالهاست
که تسخیرم کردهای، روبرو شوم،
بیتردید به سایهای بدل خواهم شد
آه! ای توازن احساسات!
آنقدر خوابات را دیدهام
که بیشک فرصتی نمانده تا بیدار شوم
ایستاده میخوابم، تمامقد رو به زندگی
رو به عشق و رو به سوی تو
تنها تو را میبینم
آنقدر در رویاهایم پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
که لمس واقعیشان، خیالیتر است
آن قدر خوابات را دیدهام،
با تو راه رفتهام، حرف زدهام در رویا
با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از من چیزی نمانده است به جا
و سایهای شدهام
در میان اشباح و سایهها
سایهای که با سُرور گام میگذارد
بارها و بارها
روی عقربهی خورشیدی ِ ساعت زندگیِ تو
■●شاعر: #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه●۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
■●برگردان: #سارا_سمیعی
@asheghanehaye_fatima
که واقعیتات را از دست دادهام
آیا هنوز نرسیده وقت آن که
در آغوشات کشم؟
و بر آن لبها، بوسه زنم میلادِ صدای دلنشینات را؟
آنقدر خوابات را دیدهام
که بازوانام عادت کردهاند
سایهات را در آغوش کشند
و یکدیگر را بیابند، بیآنکه گردِ تنات پیچیده باشند
اگر با واقعیتِ تو که روزها و سالهاست
که تسخیرم کردهای، روبرو شوم،
بیتردید به سایهای بدل خواهم شد
آه! ای توازن احساسات!
آنقدر خوابات را دیدهام
که بیشک فرصتی نمانده تا بیدار شوم
ایستاده میخوابم، تمامقد رو به زندگی
رو به عشق و رو به سوی تو
تنها تو را میبینم
آنقدر در رویاهایم پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
که لمس واقعیشان، خیالیتر است
آن قدر خوابات را دیدهام،
با تو راه رفتهام، حرف زدهام در رویا
با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از من چیزی نمانده است به جا
و سایهای شدهام
در میان اشباح و سایهها
سایهای که با سُرور گام میگذارد
بارها و بارها
روی عقربهی خورشیدی ِ ساعت زندگیِ تو
■●شاعر: #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه●۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
■●برگردان: #سارا_سمیعی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
به تو اندیشیدن
سکوت من است
عزیزترین، طولانیترین و طوفانیترین سکوت
تو در درونام هستی همیشه
همچون قلب نادیدهام
همچون قلبی که به درد میآورد
همچون زخمی که زندگی میبخشد.
■●شاعر: #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه ● ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
■●برگردان: #زهرا_تعمیدی
به تو اندیشیدن
سکوت من است
عزیزترین، طولانیترین و طوفانیترین سکوت
تو در درونام هستی همیشه
همچون قلب نادیدهام
همچون قلبی که به درد میآورد
همچون زخمی که زندگی میبخشد.
■●شاعر: #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه ● ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
■●برگردان: #زهرا_تعمیدی
@asheghanehaye_fatima
چون دوستم میداری
و تنگ در آغوش میکشی
هیجانزده تسلیم میشوم
تا توفانها و هراسهایم را آرام کنم
عشق من با من سخن بگو
باید شبهای ناخوشایند را
از فریادهای شوقمان لبریز کنیم
شبهای آرام را افسون کنیم
عشق من با من سخن بگو...
#روبر_دسنوس
چون دوستم میداری
و تنگ در آغوش میکشی
هیجانزده تسلیم میشوم
تا توفانها و هراسهایم را آرام کنم
عشق من با من سخن بگو
باید شبهای ناخوشایند را
از فریادهای شوقمان لبریز کنیم
شبهای آرام را افسون کنیم
عشق من با من سخن بگو...
#روبر_دسنوس
بارها و بارها
مردی بود
که زنی را دوست داشت!
بارها و بارها
زنی بود
که مردی را دوست داشت!
بارها و بارها
زنی بود و مردی
که مرد و زنی را دوست داشتند که آنها را دوست نداشتند
اما یکبار
آری شاید تنها یکبار
مرد و زنی بودند
که یکدیگر را
دوست داشتند...
#روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه ● ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰
@asheghanehaye_fatima
بارها و بارها
مردی بود
که زنی را دوست داشت!
بارها و بارها
زنی بود
که مردی را دوست داشت!
بارها و بارها
زنی بود و مردی
که مرد و زنی را دوست داشتند که آنها را دوست نداشتند
اما یکبار
آری شاید تنها یکبار
مرد و زنی بودند
که یکدیگر را
دوست داشتند...
#روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه ● ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
وقتی میان بازوانات دوستام میداری
خود را تسلیمات میکنم
تا هراسهایم پایان گیرد
معشوق من!
با من حرف بزن!
باید شبهای فراق و پریشانی را
از میان برداریم
معشوق من!
با من حرف بزن!
در شب تاری که تقدیر،
سرنوشت شومی رقم زده
اشباح
دلهرهآورند
سکوت نکن! مگر مردهای؟
معشوق من!
با من حرف بزن!
بگو دوستام داری
شور عشق را اثبات کن!
معشوق من! با من حرف بزن!
اصلن دروغ بگو
وانمود کن عاشقام هستی
بگذار این رؤیا ادامه پیدا کند
معشوق من!
با من حرف بزن!
Quand tu m’aimes, qu’à tes étreintes
Je m’abandonne avec moi
Pour calmer mes tourments mes craintes
Mon amour parle-moi
Il faut peupler les nuits hostiles
Avec les cris de nos émois
Il faut charmer les nuits tranquilles
Mon amour parle-moi
Dans la nuit vouée aux mauvais sorts
Des fantômes jettent l’effroi
Et toi si tu es un mort ?
Mon amour parle-moi
Si tu m’aimes il faut le dire
Il faut me prouver tes émois
Il faut me prouver ton délire
Mon amour parle-moi
Même si tu dis des mensonges
si tu simules ton émoi
Pour que le songe se prolonge
Mon amour parle-moi.
#روبر_دسنو | #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه، ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
برگردان: #مریم_قربانی
وقتی میان بازوانات دوستام میداری
خود را تسلیمات میکنم
تا هراسهایم پایان گیرد
معشوق من!
با من حرف بزن!
باید شبهای فراق و پریشانی را
از میان برداریم
معشوق من!
با من حرف بزن!
در شب تاری که تقدیر،
سرنوشت شومی رقم زده
اشباح
دلهرهآورند
سکوت نکن! مگر مردهای؟
معشوق من!
با من حرف بزن!
بگو دوستام داری
شور عشق را اثبات کن!
معشوق من! با من حرف بزن!
اصلن دروغ بگو
وانمود کن عاشقام هستی
بگذار این رؤیا ادامه پیدا کند
معشوق من!
با من حرف بزن!
Quand tu m’aimes, qu’à tes étreintes
Je m’abandonne avec moi
Pour calmer mes tourments mes craintes
Mon amour parle-moi
Il faut peupler les nuits hostiles
Avec les cris de nos émois
Il faut charmer les nuits tranquilles
Mon amour parle-moi
Dans la nuit vouée aux mauvais sorts
Des fantômes jettent l’effroi
Et toi si tu es un mort ?
Mon amour parle-moi
Si tu m’aimes il faut le dire
Il faut me prouver tes émois
Il faut me prouver ton délire
Mon amour parle-moi
Même si tu dis des mensonges
si tu simules ton émoi
Pour que le songe se prolonge
Mon amour parle-moi.
#روبر_دسنو | #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه، ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
برگردان: #مریم_قربانی
@asheghanehaye_fatima
از تو چنان رؤیایی ساختهام
که حقیقت خود را نیابی!
آیا هنوز زمان آن نرسیده که تو را
در آغوش بگیرم؟
و آن دهان
و آن سرچشمهی صدا را
بوسه باران کنم؟
از تو چنان رؤیایی ساختهام
که بازوانام عادت کردهاند
سایه ی رؤیایت را در آغوش بگیرند
و چشمدرچشم هم بدوزند
بیآنکه واقعن دور تنات تنیده باشند!
شک نکن
اگر روزی با حقیقتِ تو
که روزها و سالهاست تسخیرم کرده است،
روبهرو شوم،
به سایهای بیش بدل نخواهم شد.
آه! تو ای تردید عاشقانه!
بسیار رؤیا ساختهام از تو
آنقدر که دیگر وقت آن رسیده است که بیدار شوم.
ایستاده میخوابم،
تمامقد،
رو به زندگی
رو به عشق
و رو به تو
تنها تو را میبینم
آنقدر در رویاهایم پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
که لمس حقیقی آنها گویی رؤیایی بیش نیست!
آنقدر خوابات را دیدهام،
با تو راه رفتهام،
حرف زدهام در رؤیا
و با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از «من» چیزی نمانده است.
«من» سایهای شده است
در میان اشباح و سایهها
سایهای که لحظهبهلحظه
با شادی
روی عقربهی ساعت خورشیدی زندگیِ تو
قدم برمیدارد
#روبر_دسنو | #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه، ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
برگردان: #مریم_قربانی
از تو چنان رؤیایی ساختهام
که حقیقت خود را نیابی!
آیا هنوز زمان آن نرسیده که تو را
در آغوش بگیرم؟
و آن دهان
و آن سرچشمهی صدا را
بوسه باران کنم؟
از تو چنان رؤیایی ساختهام
که بازوانام عادت کردهاند
سایه ی رؤیایت را در آغوش بگیرند
و چشمدرچشم هم بدوزند
بیآنکه واقعن دور تنات تنیده باشند!
شک نکن
اگر روزی با حقیقتِ تو
که روزها و سالهاست تسخیرم کرده است،
روبهرو شوم،
به سایهای بیش بدل نخواهم شد.
آه! تو ای تردید عاشقانه!
بسیار رؤیا ساختهام از تو
آنقدر که دیگر وقت آن رسیده است که بیدار شوم.
ایستاده میخوابم،
تمامقد،
رو به زندگی
رو به عشق
و رو به تو
تنها تو را میبینم
آنقدر در رویاهایم پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
که لمس حقیقی آنها گویی رؤیایی بیش نیست!
آنقدر خوابات را دیدهام،
با تو راه رفتهام،
حرف زدهام در رؤیا
و با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از «من» چیزی نمانده است.
«من» سایهای شده است
در میان اشباح و سایهها
سایهای که لحظهبهلحظه
با شادی
روی عقربهی ساعت خورشیدی زندگیِ تو
قدم برمیدارد
#روبر_دسنو | #روبر_دسنوس | Robert Desnos | فرانسه، ۱۹۴۵ - ۱۹۰۰ |
برگردان: #مریم_قربانی
آنقدر مدام خوابت را دیدهام
آنقدر راه رفتهام
آنقدر سخن گفتهام
آنقدر عشق ورزیدهام به سایهات
که دیگر از تو
هیچچیز برایم نمانده است
فقط این برایم مانده
که سایهای باشم میان سایهها
سایهای که میآید
و بازمیآید
به زندگی آفتابیات...
روبر دسنوس - شاعر فرانسوی
برگردان: سهراب مختاری
#روبر_دسنوس
#سهراب_مختاری
@asheghanehaye_fatima
آنقدر راه رفتهام
آنقدر سخن گفتهام
آنقدر عشق ورزیدهام به سایهات
که دیگر از تو
هیچچیز برایم نمانده است
فقط این برایم مانده
که سایهای باشم میان سایهها
سایهای که میآید
و بازمیآید
به زندگی آفتابیات...
روبر دسنوس - شاعر فرانسوی
برگردان: سهراب مختاری
#روبر_دسنوس
#سهراب_مختاری
@asheghanehaye_fatima
تُو همیشه در منی
مثلِ قلبی ندیده
همان قلب که
به درد می آوَرَد
همان زخم که
زندگی می بخشد.....
#روبر_دسنوس
#شما_فرستادید
@sheghanehaye_fatima
مثلِ قلبی ندیده
همان قلب که
به درد می آوَرَد
همان زخم که
زندگی می بخشد.....
#روبر_دسنوس
#شما_فرستادید
@sheghanehaye_fatima
به خیالِ تُو راه می رَوَم
به حالِ تُو قدم می زَنَم
به یادِ تُو سَرمست می شَوَم
برای تُو خواب می بینم
خوابی پُر از چشمهای
قشنگِ تُو
کنارِ تُو حرف می زَنَم ،
برای تُو چای می ریزم
تَنَت را بو می کنَم وُ
دستَت را می گیرم
می دانی من سالهاست
با دوست داشتنِ تُو آرامَم
#روبر_دسنوس
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
به حالِ تُو قدم می زَنَم
به یادِ تُو سَرمست می شَوَم
برای تُو خواب می بینم
خوابی پُر از چشمهای
قشنگِ تُو
کنارِ تُو حرف می زَنَم ،
برای تُو چای می ریزم
تَنَت را بو می کنَم وُ
دستَت را می گیرم
می دانی من سالهاست
با دوست داشتنِ تُو آرامَم
#روبر_دسنوس
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تو را در آغوش بگیرم
و آن دهان
و آن سرچشمهی صدا را بوسه باران کنم
بازوانم
سایه ی رؤیایت را در آغوش بگیرند
و چشمدرچشم هم بدوزند
ایستاده میخوابم،
تمامقد،
رو به زندگی
رو به عشق
و رو به تو
تنها تو را میبینم
آنقدر پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
آنقدر خوابات را دیدهام،
با تو راه رفتهام،
حرف زدهام
و با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از «من» چیزی نمانده است
«من » که لحظهبهلحظه
با شادی
روی عقربهی ساعت خورشیدی زندگیِ تو
قدم برمیدارد ...
#روبر_دسنوس
@ashghanehaye_fatima
و آن دهان
و آن سرچشمهی صدا را بوسه باران کنم
بازوانم
سایه ی رؤیایت را در آغوش بگیرند
و چشمدرچشم هم بدوزند
ایستاده میخوابم،
تمامقد،
رو به زندگی
رو به عشق
و رو به تو
تنها تو را میبینم
آنقدر پیشانی و لبهایت را لمس کردهام
آنقدر خوابات را دیدهام،
با تو راه رفتهام،
حرف زدهام
و با سایهی تو خوابیدهام
که دیگر از «من» چیزی نمانده است
«من » که لحظهبهلحظه
با شادی
روی عقربهی ساعت خورشیدی زندگیِ تو
قدم برمیدارد ...
#روبر_دسنوس
@ashghanehaye_fatima