عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحم را،نه خونم را و نه صدایم را

لب هایم دیگر از هم باز نمی شوند
جز برای گفتن نامت

و اگر از گل سرخ حرف می زنم
از توست
یا اگر از نان،عسل،شن یا از خودم
حرف میزنم

تو پس تمام کلماتم هستی
لبریزشان می کنی ،می سوزانی،تهی میکنی
تو آب دهانم هستی و دهانم
حتی سکوتم از تو مضطرب است.

#الن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
#اصغر_نوری
از آسمانی تنگ، از دریایی خشن
یادت ستاره‌باران می‌آید
وادارکنان روح‌ام را به باز شدن

دوست‌ات دارم و این کلمات پاسخ می‌دهند
به باد زمستان در این شب

چقدر دوری تو
چقدر نزدیک هم
زنده در من
ای تو زندگی‌ام

قلب از تنهایی می‌ترسد.


#امانوئل_روبلس |الجزایر|

🔘برگردان: #اصغر_نوری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



از آسمانی تنگ، از دریایی خشن
یادت ستاره‌باران می‌آید
وادار کنان روحم را به باز شدن
.
دوستت دارم و این کلمات پاسخ می‌دهند
به باد زمستان در این شب
.
چقدر دوری تو چقدر نزدیک هم
زنده در من ای تو زندگی‌ام
.
قلب از تنهایی می‌ترسد

#امانوئل_روبلس
#شاعر_الجزایر🇩🇿
ترجمه‌: #اصغر_نوری
■معشوق

 
 زني كه من دوست دارم‌اش بافتني نمی‌بافد
رويا ديدن بلد است رويا رويا
و روياهای‌اش ابرهايی پشمی‌اند
ورم‌كرده از اميدی رنگارنگ
كه شام‌گاه را فرا می‌خواند

اتو كردن را عجيب بلد است
عجايبي سرخ و آبی
تمام آن‌چه كه شام‌گاهی و اعجاب‌آورند
براي مجموعه‌ی خاطرات خشک
و شب‌های دراز زمستان

زنی كه من دوست دارم‌اش دوست داشتن بلد است
كاری سنگين مثل درد
و سخت مثل فردا
اضطراب‌آور مثل روزهای جشن
وقتی همه چيز بهتر از بدتر است●


■شاعر: #فیلیپ_سوپو |فرانسه Philippe Soupault |1897-1990|

■برگردان: #اصغر_نوری

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

تو را دوست دارم
آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری

این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذرات‌ام را در بر می‌گیرد
تمام امیال‌ام را ارضاء می‌کند
و تمام غرورهای‌ام را نوازش

این را حس می‌کنی ؟
گر چه تن‌های‌مان دور هستند
اما روح‌های‌مان هم‌دیگر را لمس می‌کنند.


■شاعر: #گوستاو_فلوبر

■برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima




اندیشیدن به تو
گران‌بهاترین سكوت من است
طولانی‌ترین و پرهیاهوترین سكوت
تو همیشه در منی
مانند قلب ساده‌ام
اما قلبی كه به درد می‌آورد.

○●شاعر: #آلن_برن |فرانسه|

○●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima



تو را دوست دارم
آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری

این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذرات‌ام را در بر می‌گیرد
تمام امیال‌ام را ارضاء می‌کند
و تمام غرورهای‌ام را نوازش

این را حس می‌کنی؟
گر چه تن‌های‌مان دور هستند
اما روح‌های‌مان هم‌دیگر را لمس می‌کنند.

■●شاعر: #گوستاو_فلوبر | Gustave Flaubert | فرانسه، ۱۸۸۰-۱۸۲۱ |

■●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima


■پنجره‌ی شب

پنجره باز بود
پنجره‌ی شب لب‌ریز از تاریکی و باد
با این‌همه تابستان بالای جاده‌ها تاب می‌خورد
و من فکر می‌کردم فردا تو دیگر این‌جا نیستی
گریه نمی‌کردم فقط می‌ترسیدم محو شوم
در آن تهی که پشت‌سرت جا می‌گذاری
چیزی ندارم خودم را بیاویزم
فردا دست تو دیگر این‌جا نیست
نه از این رو که تو دیگر فقط دیگران را می‌خواهی
تنها برای تصادف‌های بزرگی که به تو نسبت دادم
تمام زیبایی‌ها و غم‌ها
و حالا که می‌روی
راه‌ام را گم می‌کنم این‌جا
نمی‌دانم سرم را کدام طرف بچرخانم
مهم نیست چون باید زندگی کنم به هر قیمتی
فردا می‌روم بیرون
به خیابانی که مرده‌ها در آن پرسه می‌زنند
رنگ‌ام می‌پرد در این خیابان‌ها
و درست نمی‌دانم کجا بروم و چرا.

■●شاعر: #آگوتا_کریستوف | Agota Kristof | مجارستان، ۲۰۱۱-۱۹۳۵ |

■●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima



دور هستم
تو به خواب می‌روی و به من گوش می‌دهی
عشق‌ام اقیانوس را می‌پیماید و می‌آید
به گرمی با تو سخن می‌گوید
و بر لبان‌ات بوسه می‌زند

و تو در این رویا لب‌خند می‌زنی
آن‌جا که من هستم
و من به رویا می‌بینم که لب‌خند می‌زنی
وقتی به زمزمه‌ام گوش می‌دهی که
دوست‌ات دارم.

■●شاعر: #امانوئل_روبلس | Emmanuel Roblès | فرانسه (زاده‌ی الجزایر) ۱۹۹۵-۱۹۱۴ |

■●برگردان: #اصغر_نوری
عشق به آخر خواهد رسيد پيش از آن‌که من به عشق برسم
هم‌چون زندان خواهم‌اش ديد
گل‌ها را می‌بينم
چنان زيبا
كه گويی راه می‌روند
و چشمان گريان
كنارشان پرپر می‌شوند.

عشق به آخر خواهد رسيد اما من خواهم گفت
در شب‌هايی از
ملافه، پلک، باد و زنجره
من در روزِ تن تو وارد شده‌ام.

خواهم گفت
كه از تو زيسته‌ام
و در آن حال می‌ميرم
كه گل‌برگ به گل‌برگ
از پله‌های خاطره پايين می‌روم.

شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |

برگردان: #اصغر_نوری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روح‌ام را، نه خون‌ام را و نه صدایم را

لب‌هایم دیگر از هم باز نمی‌شوند
جز برای گفتن نام‌ات

و اگر از گل سرخ حرف می‌زنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف می‌زنم

تو پس تمام کلمات‌ام هستی
لب‌ریزشان می‌کنی، می‌سوزانی، تهی می‌کنی
تو آب دهان‌ام هستی و دهان‌ام
حتا سکوت‌ام از تو مضطرب است.

شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |

برگردان: #اصغر_نوری