@asheghanehaye_fatima
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحم را،نه خونم را و نه صدایم را
لب هایم دیگر از هم باز نمی شوند
جز برای گفتن نامت
و اگر از گل سرخ حرف می زنم
از توست
یا اگر از نان،عسل،شن یا از خودم
حرف میزنم
تو پس تمام کلماتم هستی
لبریزشان می کنی ،می سوزانی،تهی میکنی
تو آب دهانم هستی و دهانم
حتی سکوتم از تو مضطرب است.
#الن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
#اصغر_نوری
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحم را،نه خونم را و نه صدایم را
لب هایم دیگر از هم باز نمی شوند
جز برای گفتن نامت
و اگر از گل سرخ حرف می زنم
از توست
یا اگر از نان،عسل،شن یا از خودم
حرف میزنم
تو پس تمام کلماتم هستی
لبریزشان می کنی ،می سوزانی،تهی میکنی
تو آب دهانم هستی و دهانم
حتی سکوتم از تو مضطرب است.
#الن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
#اصغر_نوری
از آسمانی تنگ، از دریایی خشن
یادت ستارهباران میآید
وادارکنان روحام را به باز شدن
دوستات دارم و این کلمات پاسخ میدهند
به باد زمستان در این شب
چقدر دوری تو
چقدر نزدیک هم
زنده در من
ای تو زندگیام
قلب از تنهایی میترسد.
✍ #امانوئل_روبلس |الجزایر|
🔘برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
یادت ستارهباران میآید
وادارکنان روحام را به باز شدن
دوستات دارم و این کلمات پاسخ میدهند
به باد زمستان در این شب
چقدر دوری تو
چقدر نزدیک هم
زنده در من
ای تو زندگیام
قلب از تنهایی میترسد.
✍ #امانوئل_روبلس |الجزایر|
🔘برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
از آسمانی تنگ، از دریایی خشن
یادت ستارهباران میآید
وادار کنان روحم را به باز شدن
.
دوستت دارم و این کلمات پاسخ میدهند
به باد زمستان در این شب
.
چقدر دوری تو چقدر نزدیک هم
زنده در من ای تو زندگیام
.
قلب از تنهایی میترسد
#امانوئل_روبلس
#شاعر_الجزایر🇩🇿
ترجمه: #اصغر_نوری
از آسمانی تنگ، از دریایی خشن
یادت ستارهباران میآید
وادار کنان روحم را به باز شدن
.
دوستت دارم و این کلمات پاسخ میدهند
به باد زمستان در این شب
.
چقدر دوری تو چقدر نزدیک هم
زنده در من ای تو زندگیام
.
قلب از تنهایی میترسد
#امانوئل_روبلس
#شاعر_الجزایر🇩🇿
ترجمه: #اصغر_نوری
■معشوق
زني كه من دوست دارماش بافتني نمیبافد
رويا ديدن بلد است رويا رويا
و روياهایاش ابرهايی پشمیاند
ورمكرده از اميدی رنگارنگ
كه شامگاه را فرا میخواند
اتو كردن را عجيب بلد است
عجايبي سرخ و آبی
تمام آنچه كه شامگاهی و اعجابآورند
براي مجموعهی خاطرات خشک
و شبهای دراز زمستان
زنی كه من دوست دارماش دوست داشتن بلد است
كاری سنگين مثل درد
و سخت مثل فردا
اضطرابآور مثل روزهای جشن
وقتی همه چيز بهتر از بدتر است●
■شاعر: #فیلیپ_سوپو |فرانسه Philippe Soupault |1897-1990|
■برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
زني كه من دوست دارماش بافتني نمیبافد
رويا ديدن بلد است رويا رويا
و روياهایاش ابرهايی پشمیاند
ورمكرده از اميدی رنگارنگ
كه شامگاه را فرا میخواند
اتو كردن را عجيب بلد است
عجايبي سرخ و آبی
تمام آنچه كه شامگاهی و اعجابآورند
براي مجموعهی خاطرات خشک
و شبهای دراز زمستان
زنی كه من دوست دارماش دوست داشتن بلد است
كاری سنگين مثل درد
و سخت مثل فردا
اضطرابآور مثل روزهای جشن
وقتی همه چيز بهتر از بدتر است●
■شاعر: #فیلیپ_سوپو |فرانسه Philippe Soupault |1897-1990|
■برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتام را در بر میگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایام را نوازش
این را حس میکنی ؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند.
■شاعر: #گوستاو_فلوبر
■برگردان: #اصغر_نوری
تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتام را در بر میگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایام را نوازش
این را حس میکنی ؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند.
■شاعر: #گوستاو_فلوبر
■برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سكوت من است
طولانیترین و پرهیاهوترین سكوت
تو همیشه در منی
مانند قلب سادهام
اما قلبی كه به درد میآورد.
○●شاعر: #آلن_برن |فرانسه|
○●برگردان: #اصغر_نوری
اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سكوت من است
طولانیترین و پرهیاهوترین سكوت
تو همیشه در منی
مانند قلب سادهام
اما قلبی كه به درد میآورد.
○●شاعر: #آلن_برن |فرانسه|
○●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتام را در بر میگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایام را نوازش
این را حس میکنی؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند.
■●شاعر: #گوستاو_فلوبر | Gustave Flaubert | فرانسه، ۱۸۸۰-۱۸۲۱ |
■●برگردان: #اصغر_نوری
تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتام را در بر میگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایام را نوازش
این را حس میکنی؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند.
■●شاعر: #گوستاو_فلوبر | Gustave Flaubert | فرانسه، ۱۸۸۰-۱۸۲۱ |
■●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
■پنجرهی شب
پنجره باز بود
پنجرهی شب لبریز از تاریکی و باد
با اینهمه تابستان بالای جادهها تاب میخورد
و من فکر میکردم فردا تو دیگر اینجا نیستی
گریه نمیکردم فقط میترسیدم محو شوم
در آن تهی که پشتسرت جا میگذاری
چیزی ندارم خودم را بیاویزم
فردا دست تو دیگر اینجا نیست
نه از این رو که تو دیگر فقط دیگران را میخواهی
تنها برای تصادفهای بزرگی که به تو نسبت دادم
تمام زیباییها و غمها
و حالا که میروی
راهام را گم میکنم اینجا
نمیدانم سرم را کدام طرف بچرخانم
مهم نیست چون باید زندگی کنم به هر قیمتی
فردا میروم بیرون
به خیابانی که مردهها در آن پرسه میزنند
رنگام میپرد در این خیابانها
و درست نمیدانم کجا بروم و چرا.
■●شاعر: #آگوتا_کریستوف | Agota Kristof | مجارستان، ۲۰۱۱-۱۹۳۵ |
■●برگردان: #اصغر_نوری
■پنجرهی شب
پنجره باز بود
پنجرهی شب لبریز از تاریکی و باد
با اینهمه تابستان بالای جادهها تاب میخورد
و من فکر میکردم فردا تو دیگر اینجا نیستی
گریه نمیکردم فقط میترسیدم محو شوم
در آن تهی که پشتسرت جا میگذاری
چیزی ندارم خودم را بیاویزم
فردا دست تو دیگر اینجا نیست
نه از این رو که تو دیگر فقط دیگران را میخواهی
تنها برای تصادفهای بزرگی که به تو نسبت دادم
تمام زیباییها و غمها
و حالا که میروی
راهام را گم میکنم اینجا
نمیدانم سرم را کدام طرف بچرخانم
مهم نیست چون باید زندگی کنم به هر قیمتی
فردا میروم بیرون
به خیابانی که مردهها در آن پرسه میزنند
رنگام میپرد در این خیابانها
و درست نمیدانم کجا بروم و چرا.
■●شاعر: #آگوتا_کریستوف | Agota Kristof | مجارستان، ۲۰۱۱-۱۹۳۵ |
■●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
دور هستم
تو به خواب میروی و به من گوش میدهی
عشقام اقیانوس را میپیماید و میآید
به گرمی با تو سخن میگوید
و بر لبانات بوسه میزند
و تو در این رویا لبخند میزنی
آنجا که من هستم
و من به رویا میبینم که لبخند میزنی
وقتی به زمزمهام گوش میدهی که
دوستات دارم.
■●شاعر: #امانوئل_روبلس | Emmanuel Roblès | فرانسه (زادهی الجزایر) ۱۹۹۵-۱۹۱۴ |
■●برگردان: #اصغر_نوری
دور هستم
تو به خواب میروی و به من گوش میدهی
عشقام اقیانوس را میپیماید و میآید
به گرمی با تو سخن میگوید
و بر لبانات بوسه میزند
و تو در این رویا لبخند میزنی
آنجا که من هستم
و من به رویا میبینم که لبخند میزنی
وقتی به زمزمهام گوش میدهی که
دوستات دارم.
■●شاعر: #امانوئل_روبلس | Emmanuel Roblès | فرانسه (زادهی الجزایر) ۱۹۹۵-۱۹۱۴ |
■●برگردان: #اصغر_نوری
عشق به آخر خواهد رسيد پيش از آنکه من به عشق برسم
همچون زندان خواهماش ديد
گلها را میبينم
چنان زيبا
كه گويی راه میروند
و چشمان گريان
كنارشان پرپر میشوند.
عشق به آخر خواهد رسيد اما من خواهم گفت
در شبهايی از
ملافه، پلک، باد و زنجره
من در روزِ تن تو وارد شدهام.
خواهم گفت
كه از تو زيستهام
و در آن حال میميرم
كه گلبرگ به گلبرگ
از پلههای خاطره پايين میروم.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
همچون زندان خواهماش ديد
گلها را میبينم
چنان زيبا
كه گويی راه میروند
و چشمان گريان
كنارشان پرپر میشوند.
عشق به آخر خواهد رسيد اما من خواهم گفت
در شبهايی از
ملافه، پلک، باد و زنجره
من در روزِ تن تو وارد شدهام.
خواهم گفت
كه از تو زيستهام
و در آن حال میميرم
كه گلبرگ به گلبرگ
از پلههای خاطره پايين میروم.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحام را، نه خونام را و نه صدایم را
لبهایم دیگر از هم باز نمیشوند
جز برای گفتن نامات
و اگر از گل سرخ حرف میزنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف میزنم
تو پس تمام کلماتام هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آب دهانام هستی و دهانام
حتا سکوتام از تو مضطرب است.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری
تو به سکوت وانخواهی داشت
نه روحام را، نه خونام را و نه صدایم را
لبهایم دیگر از هم باز نمیشوند
جز برای گفتن نامات
و اگر از گل سرخ حرف میزنم
از توست
یا اگر از نان، عسل، شن یا از خودم
حرف میزنم
تو پس تمام کلماتام هستی
لبریزشان میکنی، میسوزانی، تهی میکنی
تو آب دهانام هستی و دهانام
حتا سکوتام از تو مضطرب است.
شاعر: #آلن_برن | فرانسه، ۱۹۶۲-۱۹۱۵ |
برگردان: #اصغر_نوری