عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


■پنجره‌ی شب

پنجره باز بود
پنجره‌ی شب لب‌ریز از تاریکی و باد
با این‌همه تابستان بالای جاده‌ها تاب می‌خورد
و من فکر می‌کردم فردا تو دیگر این‌جا نیستی
گریه نمی‌کردم فقط می‌ترسیدم محو شوم
در آن تهی که پشت‌سرت جا می‌گذاری
چیزی ندارم خودم را بیاویزم
فردا دست تو دیگر این‌جا نیست
نه از این رو که تو دیگر فقط دیگران را می‌خواهی
تنها برای تصادف‌های بزرگی که به تو نسبت دادم
تمام زیبایی‌ها و غم‌ها
و حالا که می‌روی
راه‌ام را گم می‌کنم این‌جا
نمی‌دانم سرم را کدام طرف بچرخانم
مهم نیست چون باید زندگی کنم به هر قیمتی
فردا می‌روم بیرون
به خیابانی که مرده‌ها در آن پرسه می‌زنند
رنگ‌ام می‌پرد در این خیابان‌ها
و درست نمی‌دانم کجا بروم و چرا.

■●شاعر: #آگوتا_کریستوف | Agota Kristof | مجارستان، ۲۰۱۱-۱۹۳۵ |

■●برگردان: #اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima



این‌جا آدم‌ها چنان خوش‌بخت‌اند
که دیگر عاشق نمی‌شوند
هیچ هیچ‌اند
به کس دیگری نیاز ندارند
به خدا هم همین‌طور
صبح می‌نشینند جلوی خانه‌های غرق نورشان
و تا شب منتظر مرگ می‌مانند




#آگوتا_کریستوف | Agota Kristof | مجارستان، ۲۰۱۱-۱۹۳۵ |

برگردان: #اصغر_نوری
دوست داشتن،
کلمه‌‌ی مطمئنی نیست، دقت و عینیت ندارد.
دوست داشتنِ گردو و دوست داشتنِ مادربزرگ،
اینها نمی‌توانند به یک معنا باشند.
عبارت اول به طعمی دلپذیر توی دهان برمی‌گردد،
و دومی به یک حس

#آگوتا_کریستوف
#دفتر_بزرگ



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



‏این‌جا آدم‌ها چنان خوشبختند
‏که دیگر عاشق نمی‌شوند
‏هیچِ‌ هیچ‌اند
‏به کس دیگری نیاز ندارند
‏به خدا هم همین‌طور
‏صبح می‌نشینند جلوی خانه‌های غرق‌ِ‌ نورشان
‏و تا شب منتظر مرگ می‌مانند.


‏⁧ #آگوتا_کریستوف
این جا آدم ها چنان خوشبخت اند که دیگر عاشق نمی شوند
هیچِ هیچ اند
به کس دیگری نیاز ندارند
به خدا هم همین طور
صبح می نشینند جلوی خانه های غرقِ نورشان
و تا شب منتظر مرگ می مانند
هیچ کس برنمی گردد
هیچ کدام از این دوستان شرمنده نمی گذارند روی پیشانی ام
ستاره ی بی رحم نگاهت را
نمی خواهم یخ بزنم
این شهر دریده از باد را هم نمی خواهم
منتظر می مانم، و تو هم منتظر می مانی
در نور خسته ی پاییز
این نور چهره ات را رنگ پریده می کند
این نور شبیه مرگ است
تو را هم همین نور تا اینجا هدایت کرد
و غم زخمی شب های اکتبر ..

منتظر می مانی در نور لرزان
خانه ها فرو می ریزند روی هم
باد پاییز شهر را می درد
پشت درهای بسته
ان هایی که منتظر مرگ اند
خوشبخت خوابیده اند لبریز از صبر

#آگوتا_کریستوف
#شاعر_مجارستان
ترجمه :
#اصغر_نوری
@asheghanehaye_fatima
این‌جا آدم‌ها چنان خوش‌بختند
که دیگر عاشق نمی‌شوند
هیچ هیچ‌اند
به کس دیگری نیاز ندارند
به خدا هم همین‌طور
صبح می‌نشینند جلوی خانه‌های غرق نورشان
و تا شب منتظر مرگ می‌مانند
هیچ کس برنمی‌گردد
هیچ‌کدام از این دوستان شرمنده نمی‌گذارند روی پیشانی‌ام
ستاره‌ی بی‌رحم نگاهت را
نمی‌خواهم یخ بزنم
این شهر دریده از باد را هم نمی‌خواهم
منتظر می‌مانم، و تو هم منتظر می‌مانی
در نور خسته‌ی پاییز
این نور چهره‌ات را رنگ‌پریده می‌کند
این نور شبیه مرگ است
تو را هم همین نور تا این‌جا هدایت کرد
و غم زخمی شب‌های اکتبر...

منتظر می‌مانی در نور لرزان
خانه ها فرومی‌ریزند روی هم
باد پاییز شهر را می‌درد
پشت درهای بسته
آن‌هایی که منتظر مرگند
خوش‌بخت خوابیده‌اند لبریز از صبر


#آگوتا_کریستوف
برگردان: #اصغر_نوری

@asheghanehaye_fatima
مردی می‌گوید:
_تو خفه شو! زن‌ها تو جنگ هیچی ندیده‌اند.
زن می‌گوید:
_هیچی ندیده‌اند؟! ما کلی کار و دلواپسی داریم، باید به بچه‌ها غذا بدهیم، از زخمی‌ها مراقبت کنیم.
شما جنگ که تمام می‌شود، همه‌تان یکهو قهرمان می‌شوید،
مرده، قهرمان. زنده مانده، قهرمان. معلول، قهرمان.
واسه همین است که شما مردها جنگ را اختراع کرده‌اید. خب، انجامش بدهید، قهرمان‌های خرفت!

📕دفتر بزرگ
#آگوتا_کریستوف


@asheghanehaye_fatima