@asheghanehaye_fatima
از کنار تو دور می شوم
در خفا دوستت دارمت
و نقش پروانه ی بوسه های تو
بر پیشانیم
در یاد خواهد ماند
#گارسیا_لورکا
از کنار تو دور می شوم
در خفا دوستت دارمت
و نقش پروانه ی بوسه های تو
بر پیشانیم
در یاد خواهد ماند
#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
ساز نور سرد يخزده اى و
كنون در گريز به سوى صخرههاى
آبى آسمان ،آوازى بى حنجره ،
آوازى نرمانرم روى در خاموشى
آوازى همواره در كار بى آنكه
به گوش آيد هيچ
خاطره ات برفى ست
فرو شده در شكوه نامتناهى جانى سپيد
رخسارت، بى وقفه، يكى سوختگیست
دل ات كبوتركى رها
در هوا مى خواند، آزاد از بند
نغمه اى شفقت و شفقى را
درد ياس و نور لبالب را
با اينهمه ما در اين حضيض،
روز و شب در چار راههاى رنج
تو را نيمتاجى از اندوه
پيشكش مى كنيم.
#گارسیا_لورکا
ساز نور سرد يخزده اى و
كنون در گريز به سوى صخرههاى
آبى آسمان ،آوازى بى حنجره ،
آوازى نرمانرم روى در خاموشى
آوازى همواره در كار بى آنكه
به گوش آيد هيچ
خاطره ات برفى ست
فرو شده در شكوه نامتناهى جانى سپيد
رخسارت، بى وقفه، يكى سوختگیست
دل ات كبوتركى رها
در هوا مى خواند، آزاد از بند
نغمه اى شفقت و شفقى را
درد ياس و نور لبالب را
با اينهمه ما در اين حضيض،
روز و شب در چار راههاى رنج
تو را نيمتاجى از اندوه
پيشكش مى كنيم.
#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
نامت را در شبی تار بر زبان میآورم
ستارگان برای سرکشیدن
ماه طلوع می کنند
و سایه های مبهم می خسبند
خود را تهی از ساز و شعف می بینم
ساعتی مجنون که لحظههای مرده
را زنگ می زند
نامت را در این شب تار بر زبان میآورم
نامی که طنینی همیشگی دارد
فراتر از تمام ستارگان
و پُرشکوه تر از نم نم باران
آیا تو را چون آن روزهای ناب
دوست خواهم داشت؟
وقتی که مه فرونشیند
کدام کشف تازه انتظار مرا میکشَد؟
آیا بی دغدغه تر از این خواهم بود؟
دستهایم بَرگچههای ماه
را فرو میریزند .
#گارسیا_لورکا
نامت را در شبی تار بر زبان میآورم
ستارگان برای سرکشیدن
ماه طلوع می کنند
و سایه های مبهم می خسبند
خود را تهی از ساز و شعف می بینم
ساعتی مجنون که لحظههای مرده
را زنگ می زند
نامت را در این شب تار بر زبان میآورم
نامی که طنینی همیشگی دارد
فراتر از تمام ستارگان
و پُرشکوه تر از نم نم باران
آیا تو را چون آن روزهای ناب
دوست خواهم داشت؟
وقتی که مه فرونشیند
کدام کشف تازه انتظار مرا میکشَد؟
آیا بی دغدغه تر از این خواهم بود؟
دستهایم بَرگچههای ماه
را فرو میریزند .
#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
پاییز خواهد آمد، با لیسَکها
با خوشههای ابر و قُلههای درهمش
اما هیچ کس را سر آن نخواهد بود که در چشمان تو بنگرد
چرا که تو دیگر مردهای.
چرا که تو دیگر مردهای
همچون تمامی ِ مردگان زمین.
همچون همۀ آن مردگان که فراموش میشوند
زیر پشتهای از آتشزنههای خاموش.
■ #گارسیا_لورکا
■ترجمه: #احمد_شاملو
#شعر
#لورکا
پاییز خواهد آمد، با لیسَکها
با خوشههای ابر و قُلههای درهمش
اما هیچ کس را سر آن نخواهد بود که در چشمان تو بنگرد
چرا که تو دیگر مردهای.
چرا که تو دیگر مردهای
همچون تمامی ِ مردگان زمین.
همچون همۀ آن مردگان که فراموش میشوند
زیر پشتهای از آتشزنههای خاموش.
■ #گارسیا_لورکا
■ترجمه: #احمد_شاملو
#شعر
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
❑آوازهای نو
غروب می گوید؛
تشنه ی سایه ام.
و ماه؛
ستاره می خواهم.
چشمه بلورین
به جستجوی لب هاست
باد به جستجوی آه.
من تشنه ی عطرم و خنده
تشنه ی ترانه یی نو
بی ماه و زنبق
بی عشق مرده.
تشنه ی ترانه یی در سپیده دمان
که تنِ دورترین آبگیرها را
بلرزاند
موج برانگیزد و
امید بسازد.
سرشار از اندیشه
بیگانه با درد
بیگانه با وهم
■ #گارسیا_لورکا
#لورکا
❑آوازهای نو
غروب می گوید؛
تشنه ی سایه ام.
و ماه؛
ستاره می خواهم.
چشمه بلورین
به جستجوی لب هاست
باد به جستجوی آه.
من تشنه ی عطرم و خنده
تشنه ی ترانه یی نو
بی ماه و زنبق
بی عشق مرده.
تشنه ی ترانه یی در سپیده دمان
که تنِ دورترین آبگیرها را
بلرزاند
موج برانگیزد و
امید بسازد.
سرشار از اندیشه
بیگانه با درد
بیگانه با وهم
■ #گارسیا_لورکا
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
❑سرناد
بر جدار ساحل رود
میشوید، میشوید، شب خویش را
بر سینههای لولیتا، لولیتا،
میمیرند شاخهها از عشق.
از عشق شاخهها میمیرند!
شب، برهنه میخواند
بر پلهای بهار
و لولیتا، تن میشوید
با شورابه و سنبل.
از عشق، شاخهها میمیرند!
شب سیمین، شب عطرآگین
میدرخشد بر بامها.
نقره رودها و آینهها.
عطر رانهای به سپیدی برفات.
میمیرند شاخهها از عشق !
■ #گارسیا_لورکا
■ترجمه:علیاصغر فرداد
#شعر #لورکا
❑سرناد
بر جدار ساحل رود
میشوید، میشوید، شب خویش را
بر سینههای لولیتا، لولیتا،
میمیرند شاخهها از عشق.
از عشق شاخهها میمیرند!
شب، برهنه میخواند
بر پلهای بهار
و لولیتا، تن میشوید
با شورابه و سنبل.
از عشق، شاخهها میمیرند!
شب سیمین، شب عطرآگین
میدرخشد بر بامها.
نقره رودها و آینهها.
عطر رانهای به سپیدی برفات.
میمیرند شاخهها از عشق !
■ #گارسیا_لورکا
■ترجمه:علیاصغر فرداد
#شعر #لورکا
@asheghanehaye_fatima
امروز در دلم
لرزش گنگ ستارهها را
احساس میکنم،
راه من گم شده،اما
در روحِ مه.
نور به بالهایم سنجاق میشود
و اندوهم
غوطه میدهد خاطرات را
در چشمهیِ خیال.
رزها همه سپیدند،
سپید چون دردم؛
سپیدی رزها اما
تنها به خاطر برفیست
که فرو باریده است بر آنها.
پیشتر، آنان را رنگینکمانی بود
برف بر روح نیز میبارد.
برفِ روح دانههایی دارد:
صحنهها و بوسهها
غرقه میشوند در سایه روشنِ هر که به آنان
اندیشه میکند
برف فرو میبارد از رزها
امّا
بر رویِ روح میماند،
و سرپنجهیِ سالیان
از او کفنی میبافد.
برف آیا آب خواهد شد
وقتی که مرگ با خود میبَرَد ما را؟
یا سپستر آنجا
برفی دیگر خواهد بود و
رُزهایِ کاملترِ دیگر؟
ما را آیا آرامشی خواهد بود
چنان که عیسا گفت؛
یا آنکه مسأله را
هیچ حلّی ممکن نخواهد بود؟
و عشقمان اگر بفریبد؟
چهکسی به ما الهام خواهد کرد
اگر که غرقهایم در ظلمت
در دانشِ حقیقیِ چیزی که هست ندارد
و شرّی که میتپد درین نزدیک؟
و گر امید بر باد رفته باشد
و [سرگذشتِ] بابل آغاز شود،
کدام مشعل را
توانِ روشن کردنِ جادههایِ زمین است؟
و اگر آبی خیالِ بیهدهیی است
بر سرِ بیگناهی چه خواهد آمد؟
بر سرِ قلب چه خواهد آمد
اگر که عشق را خدنگی نباشد؟
و مرگ اگر مرگ است
بر سرِ شاعران چه خواهد آمد
و هرچیزِ خفتهیی
که اکنون هیچکس به یادشان نمیآرَد؟
آه آفتابِ امید!
آبِ زلال! ماهِ نو!
دلهایِ کودکان!
ارواحِ زبرِ خرسنگها!
امروز در دلم
لرزشِ گُنگِ ستارهها را
احساس میکنم،
و رُزها همه سپیدند
سپید چون دردم ...
غوطه خاطرات، در چشمه خیال...
#گارسیا_لورکا
ترجمه: #فواد_نظیری
امروز در دلم
لرزش گنگ ستارهها را
احساس میکنم،
راه من گم شده،اما
در روحِ مه.
نور به بالهایم سنجاق میشود
و اندوهم
غوطه میدهد خاطرات را
در چشمهیِ خیال.
رزها همه سپیدند،
سپید چون دردم؛
سپیدی رزها اما
تنها به خاطر برفیست
که فرو باریده است بر آنها.
پیشتر، آنان را رنگینکمانی بود
برف بر روح نیز میبارد.
برفِ روح دانههایی دارد:
صحنهها و بوسهها
غرقه میشوند در سایه روشنِ هر که به آنان
اندیشه میکند
برف فرو میبارد از رزها
امّا
بر رویِ روح میماند،
و سرپنجهیِ سالیان
از او کفنی میبافد.
برف آیا آب خواهد شد
وقتی که مرگ با خود میبَرَد ما را؟
یا سپستر آنجا
برفی دیگر خواهد بود و
رُزهایِ کاملترِ دیگر؟
ما را آیا آرامشی خواهد بود
چنان که عیسا گفت؛
یا آنکه مسأله را
هیچ حلّی ممکن نخواهد بود؟
و عشقمان اگر بفریبد؟
چهکسی به ما الهام خواهد کرد
اگر که غرقهایم در ظلمت
در دانشِ حقیقیِ چیزی که هست ندارد
و شرّی که میتپد درین نزدیک؟
و گر امید بر باد رفته باشد
و [سرگذشتِ] بابل آغاز شود،
کدام مشعل را
توانِ روشن کردنِ جادههایِ زمین است؟
و اگر آبی خیالِ بیهدهیی است
بر سرِ بیگناهی چه خواهد آمد؟
بر سرِ قلب چه خواهد آمد
اگر که عشق را خدنگی نباشد؟
و مرگ اگر مرگ است
بر سرِ شاعران چه خواهد آمد
و هرچیزِ خفتهیی
که اکنون هیچکس به یادشان نمیآرَد؟
آه آفتابِ امید!
آبِ زلال! ماهِ نو!
دلهایِ کودکان!
ارواحِ زبرِ خرسنگها!
امروز در دلم
لرزشِ گُنگِ ستارهها را
احساس میکنم،
و رُزها همه سپیدند
سپید چون دردم ...
غوطه خاطرات، در چشمه خیال...
#گارسیا_لورکا
ترجمه: #فواد_نظیری
@asheghanehaye_fatima
فکر میکنی من دیوانهام؟
خوب، اگر دیوانه باشم هم، تازه برای این است که به قدر احتیاجم فریاد نکشیدهام!
همیشه توی سینهی من یک فریاد هست که برای کشیدن حاضر است، اما من قورتش میدهم، زیر پیراهنم قایمش میکنم.
#گارسیا_لورکا
فکر میکنی من دیوانهام؟
خوب، اگر دیوانه باشم هم، تازه برای این است که به قدر احتیاجم فریاد نکشیدهام!
همیشه توی سینهی من یک فریاد هست که برای کشیدن حاضر است، اما من قورتش میدهم، زیر پیراهنم قایمش میکنم.
#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
کارد
به دل فرو مینشیند
چون تیغهی گاو آهن
به صحرا.
نه.
به گوشت تن من
میخاش نکن،
نه .
کارد،
همچون پرهی خورشید
به آتش میکشد
اعماق خوفانگیز را.
نه.
به گوشت تن من
میخاش نکن،
نه...
#گارسیا_لورکا
ترجمه: #احمد_شاملو
[---]
خنجر
به قلب میرود،
همچو خیشِ گاو آهن
به کویر.
نه.
در گوشتم فرو مکوب.
نه.
خنجر،
چون شعاعی از خورشید،
میکِشد عمقهای وحشتناک را
به حریق.
نه.
در گوشتم فرو مکوب...
#گارسیا_لورکا
ترجمه:بیژن_الهی
کارد
به دل فرو مینشیند
چون تیغهی گاو آهن
به صحرا.
نه.
به گوشت تن من
میخاش نکن،
نه .
کارد،
همچون پرهی خورشید
به آتش میکشد
اعماق خوفانگیز را.
نه.
به گوشت تن من
میخاش نکن،
نه...
#گارسیا_لورکا
ترجمه: #احمد_شاملو
[---]
خنجر
به قلب میرود،
همچو خیشِ گاو آهن
به کویر.
نه.
در گوشتم فرو مکوب.
نه.
خنجر،
چون شعاعی از خورشید،
میکِشد عمقهای وحشتناک را
به حریق.
نه.
در گوشتم فرو مکوب...
#گارسیا_لورکا
ترجمه:بیژن_الهی
خواب هایم بوی تن تو را می دهد
نکند آن دورترها نیمه شب
در آغوشم می گیری؟
🗣 #گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
نکند آن دورترها نیمه شب
در آغوشم می گیری؟
🗣 #گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
شب نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدمها بر شقیقهام.
تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.
روز نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد
و میخکهای جویده را برای غوکها خواهم آورد.
تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.
نه روز و نه شب میخواهند که بیایند،
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.
غزل از عشق نااُمید
#گارسیا_لورکا
ترجمه:علیاصغر فرداد
شب نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدمها بر شقیقهام.
تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.
روز نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد
و میخکهای جویده را برای غوکها خواهم آورد.
تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.
نه روز و نه شب میخواهند که بیایند،
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.
غزل از عشق نااُمید
#گارسیا_لورکا
ترجمه:علیاصغر فرداد