@asheghanehaye_fatima
#تولد_سيلويا
... تيزاروس با صدایی در آرزو و حسرت مانده،گفت:
" به قدری زیبا بود که هیچ یک از مردان ساحلی اهمیت نمی داد، از کجا به این دهکده آمده است؟!
زنی فریبا و اغواگر با شخصیتی آرام و اندامی منعطف مانند یک عروس دریایی.
هیچ کس نمی دانست سیلویا در یک شب طوفانی و در لا به لای صخره های حاشیه ی جنوبی اقیانوس، از شکم دریده شده ی یک کوسه، نارس متولد شده و سالها طول کشید تا در آغوش من جان گرفت و توانست پا به دهکده بگذارد. خیلی زود در آن کافه مشغول به کار شد.
تا آن شب که...
آن شب قهقه ی مردان مست بار، فریاد های زن خدمتکار کافه را خیلی دیر به گوش سایرین رساند.
بوی خون، مستی الکل را از سر همه شان پراند. اتاق زیر شیروانی ازدحام همه ی تماشاچیان را جوابگو نبود، دستان مرد به چهار چوب تخت بسته و به کتف نرسیده، بریده شده بود. با حفره ی خالی چشمانش به شکم پاره شده ی خود زل زده بود، می دید زنان ِ از خود بیخود شده ای را که با پایین تنه اش لوندی می کنند و مردانی که جام های خالی شراب شان را از تشت خونی که زیر پایش لبریز شده بود ، پر می کنند به سلامتی زامبی های دهکده.
در این بزم خونین، نگاه فرانکشتاین به دنبال سیلویا، در امتداد ستاره ی دنباله داری که در ساحل فرود آمد، پیش رفت.
ساحل مهتابی؛ صدای پای باد و دستی که در موهایش فرو می رفت؛ چرخید، دو مردمک آتش در دو کاسه ی خون که با نگاه اول، قلب سیلویا را پاره کرد؛ سیلویا اما ناخن هایش را در حفره های صورت مرد فروبرد اما؛ نگاه دوم جمجمه اش را شقه کرد؛ سی ثانیه دورتر، همهمه ی مردان ساحلی که بر نوشیدن پیشابِ زن، یکدیگر را می دریدند.. "...
" باز هم همان ستاره و همان ساحل و همان خاطره با فرانک اشتاینی که نمی شناخت! کابوس های سیلویا تمامی نداشت. با اشعه ی آفتاب نیم روزی که از پرده ی نازک پنجره به روی چشمانش نشسته بود، بیدار شد.
#امير_معصومي
#تيزاروس
***
سيلويا فقط يك شخصيت داستاني نيست. نمادي از تمام غرايز سركوب شده ي زنانه است كه اگر و امّاهاي مشمئزكننده ي اين جهان را تاب نياورده و از جايي كه كسي گمان نمي برد به دنيا آمده است كه هرچه يك زن تا به امروز از نبايد و نشايد به خوردش داده اند را در دامن زندگي ، بالا بياورد و جان سبك كند.
وقتي با تيزاروس همذات پنداري مي كني و روي ميز راوي قدم مي زني و داستان سيلوياي زندگيت را تعريف مي كني، هزار بار معده ات را به مشت مي كشي انگار جنيني تحريك شده به آن چنگ مي كشد و مي خواهد از حلقومت در جهان، منفجر شود!
بارها گلويت را مي فشاري كه فرياد زايش بر نكشي اما هر كس تو را ببيند، مي فهمد چشمان سرخ أت باردار اند.
اين داستان را بخوانيد و تمام بغض ها و كينه هايي كه در زنيّت تان تبديل به هيولايي خفته شده است را بشناسيد!
نگران نباشيد! راوي داستان زودتر از آنچه كه فكرش را بكنيد، با جادوي انديشه ي خويش، شما را به زن بودن تان مفتخر خواهد كرد.
#تولد_سيلويا
... تيزاروس با صدایی در آرزو و حسرت مانده،گفت:
" به قدری زیبا بود که هیچ یک از مردان ساحلی اهمیت نمی داد، از کجا به این دهکده آمده است؟!
زنی فریبا و اغواگر با شخصیتی آرام و اندامی منعطف مانند یک عروس دریایی.
هیچ کس نمی دانست سیلویا در یک شب طوفانی و در لا به لای صخره های حاشیه ی جنوبی اقیانوس، از شکم دریده شده ی یک کوسه، نارس متولد شده و سالها طول کشید تا در آغوش من جان گرفت و توانست پا به دهکده بگذارد. خیلی زود در آن کافه مشغول به کار شد.
تا آن شب که...
آن شب قهقه ی مردان مست بار، فریاد های زن خدمتکار کافه را خیلی دیر به گوش سایرین رساند.
بوی خون، مستی الکل را از سر همه شان پراند. اتاق زیر شیروانی ازدحام همه ی تماشاچیان را جوابگو نبود، دستان مرد به چهار چوب تخت بسته و به کتف نرسیده، بریده شده بود. با حفره ی خالی چشمانش به شکم پاره شده ی خود زل زده بود، می دید زنان ِ از خود بیخود شده ای را که با پایین تنه اش لوندی می کنند و مردانی که جام های خالی شراب شان را از تشت خونی که زیر پایش لبریز شده بود ، پر می کنند به سلامتی زامبی های دهکده.
در این بزم خونین، نگاه فرانکشتاین به دنبال سیلویا، در امتداد ستاره ی دنباله داری که در ساحل فرود آمد، پیش رفت.
ساحل مهتابی؛ صدای پای باد و دستی که در موهایش فرو می رفت؛ چرخید، دو مردمک آتش در دو کاسه ی خون که با نگاه اول، قلب سیلویا را پاره کرد؛ سیلویا اما ناخن هایش را در حفره های صورت مرد فروبرد اما؛ نگاه دوم جمجمه اش را شقه کرد؛ سی ثانیه دورتر، همهمه ی مردان ساحلی که بر نوشیدن پیشابِ زن، یکدیگر را می دریدند.. "...
" باز هم همان ستاره و همان ساحل و همان خاطره با فرانک اشتاینی که نمی شناخت! کابوس های سیلویا تمامی نداشت. با اشعه ی آفتاب نیم روزی که از پرده ی نازک پنجره به روی چشمانش نشسته بود، بیدار شد.
#امير_معصومي
#تيزاروس
***
سيلويا فقط يك شخصيت داستاني نيست. نمادي از تمام غرايز سركوب شده ي زنانه است كه اگر و امّاهاي مشمئزكننده ي اين جهان را تاب نياورده و از جايي كه كسي گمان نمي برد به دنيا آمده است كه هرچه يك زن تا به امروز از نبايد و نشايد به خوردش داده اند را در دامن زندگي ، بالا بياورد و جان سبك كند.
وقتي با تيزاروس همذات پنداري مي كني و روي ميز راوي قدم مي زني و داستان سيلوياي زندگيت را تعريف مي كني، هزار بار معده ات را به مشت مي كشي انگار جنيني تحريك شده به آن چنگ مي كشد و مي خواهد از حلقومت در جهان، منفجر شود!
بارها گلويت را مي فشاري كه فرياد زايش بر نكشي اما هر كس تو را ببيند، مي فهمد چشمان سرخ أت باردار اند.
اين داستان را بخوانيد و تمام بغض ها و كينه هايي كه در زنيّت تان تبديل به هيولايي خفته شده است را بشناسيد!
نگران نباشيد! راوي داستان زودتر از آنچه كه فكرش را بكنيد، با جادوي انديشه ي خويش، شما را به زن بودن تان مفتخر خواهد كرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم کوتاه "تولد"...
اغلب ما در مواقع بحرانی خودِ واقعیمان را نشان می دهیم... و بیش از حد بی رحم و خودخواه می شویم... نظر شما چیست!؟
🎞 #تولد
🎬 #گاسپار_پالاسیو
@asheghanehaye_fatima
اغلب ما در مواقع بحرانی خودِ واقعیمان را نشان می دهیم... و بیش از حد بی رحم و خودخواه می شویم... نظر شما چیست!؟
🎞 #تولد
🎬 #گاسپار_پالاسیو
@asheghanehaye_fatima
۲۳خرداد ۹۸
#عاشقانه_های_فاطیما سه ساله شد😍
عرض ادب و ارادت خدمت شما نازنینانم
خوشحال و دلگرمم به همراهی شما در این سالها . شمایی که همیشه، انگیزهی فعالیت و ادامه دادنم بودید و خواهید بود. شمایی که حالا به عشقتون شعر میخونم تا بتونم بهترینها رو پیشکش نگاهتون کنم
ممنونم از تک تکتون
ممنون از حضورتون🙏
الهی که حال دلتون کوکه کوک باشه . همیشه بخندید آخه دنیا به خندیدنتون نیاز داره😍
عزیزان من
مهر ورزیدن زیباترینکار دنیاست و فکر میکنم کل کائنات باید روی چرخ عشق بچرخه💝روی هر چیزی که آدها را به هم نزدیک می کند. روی هر چیزی که از شدت تلخی ها کم کند و بر قوت خوبی ها اضافه. روی هر چیزی که برای حتی چند لحظه ما را از عمق تاریک روح خسته مان بکشد بالا، به سمت نور، به سمت روشنایی، به سمت شادمانی. روی هر چیزی که برای مدت کوتاهی هم که شده کمکمان کند تا سردی و سرما و روزهای سخت را فراموش کنیم. فراموش کنیم که یک روز تاریخ بودن هایمان تمام می شود. فراموش کنیم که یک روز فراموش می شویم.
براتون آرامش آرزو میکنم
عشق بر شما باد♥️
ارادتمند
#فاطیما
#تولد
#تولد_سه_سالگی_عاشقانه_های_فاطیما
#هزار_و_پانصد_و_هفتاد_و_چهار_عضو
#عاشقانه_های_فاطیما سه ساله شد😍
عرض ادب و ارادت خدمت شما نازنینانم
خوشحال و دلگرمم به همراهی شما در این سالها . شمایی که همیشه، انگیزهی فعالیت و ادامه دادنم بودید و خواهید بود. شمایی که حالا به عشقتون شعر میخونم تا بتونم بهترینها رو پیشکش نگاهتون کنم
ممنونم از تک تکتون
ممنون از حضورتون🙏
الهی که حال دلتون کوکه کوک باشه . همیشه بخندید آخه دنیا به خندیدنتون نیاز داره😍
عزیزان من
مهر ورزیدن زیباترینکار دنیاست و فکر میکنم کل کائنات باید روی چرخ عشق بچرخه💝روی هر چیزی که آدها را به هم نزدیک می کند. روی هر چیزی که از شدت تلخی ها کم کند و بر قوت خوبی ها اضافه. روی هر چیزی که برای حتی چند لحظه ما را از عمق تاریک روح خسته مان بکشد بالا، به سمت نور، به سمت روشنایی، به سمت شادمانی. روی هر چیزی که برای مدت کوتاهی هم که شده کمکمان کند تا سردی و سرما و روزهای سخت را فراموش کنیم. فراموش کنیم که یک روز تاریخ بودن هایمان تمام می شود. فراموش کنیم که یک روز فراموش می شویم.
براتون آرامش آرزو میکنم
عشق بر شما باد♥️
ارادتمند
#فاطیما
#تولد
#تولد_سه_سالگی_عاشقانه_های_فاطیما
#هزار_و_پانصد_و_هفتاد_و_چهار_عضو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهمن ماهی جان
تولدت مبارک🎂
به اون 😋
و اون 🙊
و اونیکه که بود...اره همون😝
به همشون برسید😍
@asheghanehaye_fatima
#تولد
تولدت مبارک🎂
به اون 😋
و اون 🙊
و اونیکه که بود...اره همون😝
به همشون برسید😍
@asheghanehaye_fatima
#تولد
عاشقانه های فاطیما
شتاب کردم که آفتاب بیاید نیامد دویدم از پی دیوانه ای که گیسوان بلوطش را به سحرگرم مرمر لمبرهایش می ریخت که آفتاب بیاید نیامد به روی کاغذ و دیوار و سنگ نوشتم که تا نوشته بخوانند که آفتاب بیاید نیامد ... چو گرگ زوزه کشیدم چو پوزه در شکم روزگار خویش دویدم دریدم…
.
سـلام به دوستـان و آشنـایـان
جــدیــد و قــدیمــم
در این صفحـه و ڪانـال،
ڪه شـده
روز شمـارِ زنـدگیمـ...
خـوشحـالـم ڪه هستیـد
خـوشحـالـم ڪه بـاعث شـدید
هـر روز خـودم بیشـتر بـه خـودم
سـر بـزنـم...
چند وقت پستهای کمتری گذاشتم. دوستان پرمهری آمدند و گلایه کردند، خوابی؟ رفتی؟ تبخیر شدی؟ خودم هم جواب رو نمیدونستم.
هر چه هست خودم هم فهمیدم بدون این کانال دوام نمیآرم. پس ادامه میدم، به همین شکل و شمایل جدید... همین ترکیب موسیقی و شعرو هنر.... هر چه هست پناهگاه ما همین موسیقی و شعر است.
امروز کانال چهار ساله شد در کنار شما عزیزانم
ممنون که با بودنتون حمایتم کردید
مثل همیشه براتون آرزو میکنم که حال دلتون همیشه خوب باشه
الهی همیشه بخندید، اخه دنیا به خندیدنتون نیاز داره
۱۳ژوئن ۲۰۱۶
#عاشقانه_های_فاطیما_چهار_ساله_شد
ندیده عاشقتونم♥️
عشق بر شما باد
ارادتمند
#فاطیما
#تولد
#تولد_چهار_سالگی_عاشقانه_های_فاطیما
@asheghanehaye_fatima
سـلام به دوستـان و آشنـایـان
جــدیــد و قــدیمــم
در این صفحـه و ڪانـال،
ڪه شـده
روز شمـارِ زنـدگیمـ...
خـوشحـالـم ڪه هستیـد
خـوشحـالـم ڪه بـاعث شـدید
هـر روز خـودم بیشـتر بـه خـودم
سـر بـزنـم...
چند وقت پستهای کمتری گذاشتم. دوستان پرمهری آمدند و گلایه کردند، خوابی؟ رفتی؟ تبخیر شدی؟ خودم هم جواب رو نمیدونستم.
هر چه هست خودم هم فهمیدم بدون این کانال دوام نمیآرم. پس ادامه میدم، به همین شکل و شمایل جدید... همین ترکیب موسیقی و شعرو هنر.... هر چه هست پناهگاه ما همین موسیقی و شعر است.
امروز کانال چهار ساله شد در کنار شما عزیزانم
ممنون که با بودنتون حمایتم کردید
مثل همیشه براتون آرزو میکنم که حال دلتون همیشه خوب باشه
الهی همیشه بخندید، اخه دنیا به خندیدنتون نیاز داره
۱۳ژوئن ۲۰۱۶
#عاشقانه_های_فاطیما_چهار_ساله_شد
ندیده عاشقتونم♥️
عشق بر شما باد
ارادتمند
#فاطیما
#تولد
#تولد_چهار_سالگی_عاشقانه_های_فاطیما
@asheghanehaye_fatima
در این واپسین ساعات آخرین بهار قرن
همینکه در اولین روز تابستان
قرار است زادروز تو را شاد باشیم
بهار را وداع میگوییم
تا آخرین تابستان قرن را با تولد تو شروع کنیم❤️
#تیر ماهی جان تولدت مبارک
#شما_فرستادید الهام
#تولد
@asheghanehaye_fatima
همینکه در اولین روز تابستان
قرار است زادروز تو را شاد باشیم
بهار را وداع میگوییم
تا آخرین تابستان قرن را با تولد تو شروع کنیم❤️
#تیر ماهی جان تولدت مبارک
#شما_فرستادید الهام
#تولد
@asheghanehaye_fatima