@asheghanehaye_fatima
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق.
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود.
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد از
تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد و
و پرندگان آواز بخوانند...
■ #جان_یائو
■ترجمه : #آزاده_کامیار
#شعر
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق.
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود.
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد از
تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد و
و پرندگان آواز بخوانند...
■ #جان_یائو
■ترجمه : #آزاده_کامیار
#شعر
@adheghanehaye_fatima
❑ بیا با من زندگی کن
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد
از تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.
#جان_یائو
#آزاده_کامیار
❑ بیا با من زندگی کن
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد
از تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.
#جان_یائو
#آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima
سر خستهام را بر دو بالشت میگذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس میکنم بگذارند بخوابم.
نیمه شب است، اما آنجا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتابرتر از نور سفر میکند.
تو بر کدام سو سر گذاردهای؟
حس میکنم دست راستم
پناه صورت توست؛
لبخندت، لبخند آشنایی ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می برم.
حالا دوباره مثل روزی که یکدیگر را دیدیم خوشبختم
نمیدانم جوانم یا پیر
اما سر بیآشیانهام کنار سر توست
بر یک بالشت.
#شریف_الموسی
ترجمه:
#آزاده_کامیار
سر خستهام را بر دو بالشت میگذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس میکنم بگذارند بخوابم.
نیمه شب است، اما آنجا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتابرتر از نور سفر میکند.
تو بر کدام سو سر گذاردهای؟
حس میکنم دست راستم
پناه صورت توست؛
لبخندت، لبخند آشنایی ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می برم.
حالا دوباره مثل روزی که یکدیگر را دیدیم خوشبختم
نمیدانم جوانم یا پیر
اما سر بیآشیانهام کنار سر توست
بر یک بالشت.
#شریف_الموسی
ترجمه:
#آزاده_کامیار
〇🍂
قلم بر در نبستهام
شمع روشن نکردهام
وتو میدانی که خستهتر از آنام
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا میکنم
که در تاریکی شامگاهی، شب میشوند
من محو صدای توام
صدای تو در اینجا پژواک پیدا میکند
فقدان، بار سنگینیست بر دوش
و زندگی دوزخیست نفرین شده
پیش از این چه سخت باور داشتم
تو باز میگردی...
🔘شاعر: #آنا_آخماتووا*
🔘برگردان: #آزاده_کامیار
★"آنّا آخماتووا" (Анна Ахматова) شاعر و نویسندهی روس(۱۹۶۶-۱۸۸۹)
قلم بر در نبستهام
شمع روشن نکردهام
وتو میدانی که خستهتر از آنام
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا میکنم
که در تاریکی شامگاهی، شب میشوند
من محو صدای توام
صدای تو در اینجا پژواک پیدا میکند
فقدان، بار سنگینیست بر دوش
و زندگی دوزخیست نفرین شده
پیش از این چه سخت باور داشتم
تو باز میگردی...
🔘شاعر: #آنا_آخماتووا*
🔘برگردان: #آزاده_کامیار
★"آنّا آخماتووا" (Анна Ахматова) شاعر و نویسندهی روس(۱۹۶۶-۱۸۸۹)
لبخندت،
لبخند آشنایی است
که اگر قرار باشد
به جنگ بروم
با خود می برم.
✍ #شریف_الموسی |فلسطین|
🔘برگردان: #آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima
لبخند آشنایی است
که اگر قرار باشد
به جنگ بروم
با خود می برم.
✍ #شریف_الموسی |فلسطین|
🔘برگردان: #آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima