از دور تو را
دوست دارم
از دور...
بی آنکه عطر تو را حس کنم
بی آنکه در آغوشت بگیرم
بی آنکه صورتت را لمس کنم
تنها
دوستت دارم
#جمال_ثریا
ترجمه #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
دوست دارم
از دور...
بی آنکه عطر تو را حس کنم
بی آنکه در آغوشت بگیرم
بی آنکه صورتت را لمس کنم
تنها
دوستت دارم
#جمال_ثریا
ترجمه #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در سینهام
سرمایی از زمستانی ناشناخته رخنه کرده است
من
فردای روزِ رفتنت هستم
#ایلهان_برک
ترجمۀ #سیامک_تقی_زاده
در سینهام
سرمایی از زمستانی ناشناخته رخنه کرده است
من
فردای روزِ رفتنت هستم
#ایلهان_برک
ترجمۀ #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
سال ها پیش بود
همان وقت ها
که تاریکی خیلی زود بر زمین می نشست
همان روز ها که باران نم نم می بارید
همان وقت های بازگشت از مدرسه ، از کار
که در خانه ها چراغ روشن می شد .
سال ها پیش بود
همان لبخندهایی که در سر راه به اطرافیان مان می زدیم
فصل ها،حرف کسی راگوش نمی کردند
روزهایی که همانند کودکان از معنای زمان بی خبر بودیم .
سال ها پیش بود
همان وقت های دوستی
که بازی های کودکانه مان هنوز به پایان نرسیده بود
همان روزها که پای هیچ توهینی در میان نبود
و ما هنوز خیانتی نکرده بودیم .
سال ها پیش بود
همان روزها که ترانه ها اینقدر دردناک نبودند
روزهایی که از جوانی مان مست و سرخوش بودیم
هنوز با همگان آشتی بودیم،هنوز کسی نمرده بود .
سال ها پیش بود
کنون ماه آرام و ستاره ها کهنه شده اند
و خاطرات
دیگر همانند آسمان از بالای سرمان گذر نمی کنند .
هر آنچه بود ، گذشت !
قلب من ! شب را خاموش کن !
شب ها هم چنان جوانی ام،کهنه و قدیمی شده اند
اکنون دیگر ، وقت بیداری است .
#مورات_هان_مونگان
#شاعر_ترکیه🇹🇷
#سیامک_تقی_زاده
سال ها پیش بود
همان وقت ها
که تاریکی خیلی زود بر زمین می نشست
همان روز ها که باران نم نم می بارید
همان وقت های بازگشت از مدرسه ، از کار
که در خانه ها چراغ روشن می شد .
سال ها پیش بود
همان لبخندهایی که در سر راه به اطرافیان مان می زدیم
فصل ها،حرف کسی راگوش نمی کردند
روزهایی که همانند کودکان از معنای زمان بی خبر بودیم .
سال ها پیش بود
همان وقت های دوستی
که بازی های کودکانه مان هنوز به پایان نرسیده بود
همان روزها که پای هیچ توهینی در میان نبود
و ما هنوز خیانتی نکرده بودیم .
سال ها پیش بود
همان روزها که ترانه ها اینقدر دردناک نبودند
روزهایی که از جوانی مان مست و سرخوش بودیم
هنوز با همگان آشتی بودیم،هنوز کسی نمرده بود .
سال ها پیش بود
کنون ماه آرام و ستاره ها کهنه شده اند
و خاطرات
دیگر همانند آسمان از بالای سرمان گذر نمی کنند .
هر آنچه بود ، گذشت !
قلب من ! شب را خاموش کن !
شب ها هم چنان جوانی ام،کهنه و قدیمی شده اند
اکنون دیگر ، وقت بیداری است .
#مورات_هان_مونگان
#شاعر_ترکیه🇹🇷
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
تو را در من پیش میبرم
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش میبرم
حتا در دوست داشتنهای دیگر
تو در همان جایگاه پیشینات
ایستادهای
رفتنات هم
مرا تنها نمیگذارد
در تنهای غریبه حتا
تو را در من
با وسواس پیش میبرم
انگار که ردّ پای بودنات را
در تمام اتفاقات
درون عشقی ناشناخته
دنبال میکنم.
#مورات_حان_مورگان
#سیامک_تقی_زاده
تو را در من پیش میبرم
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش میبرم
حتا در دوست داشتنهای دیگر
تو در همان جایگاه پیشینات
ایستادهای
رفتنات هم
مرا تنها نمیگذارد
در تنهای غریبه حتا
تو را در من
با وسواس پیش میبرم
انگار که ردّ پای بودنات را
در تمام اتفاقات
درون عشقی ناشناخته
دنبال میکنم.
#مورات_حان_مورگان
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و انگور
خاطره ی روزی که
از خوشه چیده شد
من هم سراغ
زنی به ظرافت قطره ای اشک
می گردم
زنی که به اندازهِ قطره ای
در شراب محو شده ست
شراب با زن
در تاریکیِ سخن ها
تیره ست
چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود
این بار مرا
درون خود نه
در روح خود بکش
#حیدر_ارگولن
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و انگور
خاطره ی روزی که
از خوشه چیده شد
من هم سراغ
زنی به ظرافت قطره ای اشک
می گردم
زنی که به اندازهِ قطره ای
در شراب محو شده ست
شراب با زن
در تاریکیِ سخن ها
تیره ست
چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود
این بار مرا
درون خود نه
در روح خود بکش
#حیدر_ارگولن
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
در این صبح گاهان
که تکه ای از خورشید
در پشت بام خانه ها
ایستاده ست
از پر
سبک تر می شوم
درونم پر از ترانه ها
پر از غوغای پرندگان
آوازخوانان به راه می افتم
سری دارم
پر از سودا
که در آسمان می چرخد
منِ ساده
فکر می کنم که روزها
همیشه اینگونه زیبا
پیش خواهند رفت
و صبح همه ی روزها
اینگونه “بهار” خواهد بود
نه کار و بار
و نه بی پولی ام
هیچ کدام در خیالم نیست
با خود می گویم؛
کاری با دردها ندارم
به شاعر بودنم
می بالم
و
آسوده ام
#اورهان_ولی
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
در این صبح گاهان
که تکه ای از خورشید
در پشت بام خانه ها
ایستاده ست
از پر
سبک تر می شوم
درونم پر از ترانه ها
پر از غوغای پرندگان
آوازخوانان به راه می افتم
سری دارم
پر از سودا
که در آسمان می چرخد
منِ ساده
فکر می کنم که روزها
همیشه اینگونه زیبا
پیش خواهند رفت
و صبح همه ی روزها
اینگونه “بهار” خواهد بود
نه کار و بار
و نه بی پولی ام
هیچ کدام در خیالم نیست
با خود می گویم؛
کاری با دردها ندارم
به شاعر بودنم
می بالم
و
آسوده ام
#اورهان_ولی
ترجمه:
#سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima
سپس شب میشد
و ما به ستارهها خیره میشدیم
تو
دنبال بزرگترین ستاره میگشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت میگشتم
سردمان میشد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانهها که دیگر کهنه شدهاند.
#تورگوت_اویار
ترجمهی #سیامک_تقی_زاده
سپس شب میشد
و ما به ستارهها خیره میشدیم
تو
دنبال بزرگترین ستاره میگشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت میگشتم
سردمان میشد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانهها که دیگر کهنه شدهاند.
#تورگوت_اویار
ترجمهی #سیامک_تقی_زاده