عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
آه! فردا چه روز محزونی ست
روز پایان قصه... ای بیداد!
روز آغاز مردگی کردن
#کودتایی که اتفاق افتاد!

روز قطع پیامک و تلفن
توی هر راه بسته دامی بود
فکر گنگ صیانت از آرا؟!!!
در سر ما چه فکر خامی بود!

آه! فردا... نخواه صبح شود
در تب این " نخواه" گریه شدیم
هم اتاقی! نگو که یادت نیست
در شب #خوابگاه گریه شدیم

هم اتاقی! نگو که یادت رفت
با هم از دردسر سخن گفتیم
کوچه ها را یکی یکی گشتیم
از غم سوزش #وطن گفتیم

هم اتاقی! نخواه صبح شود
گرچه #شب خسته و دمق شده است
به کدامین امید دل بدهیم؟
نور #خورشید کم رمق شده است!

صبح فردا نمی رسد هرگز!
هیچ نوری به ما نمی تابد
#فاطمه! فاطمه! سراسر شب
#اشرف از استرس نمی خوابد...



#اشرف_گیلانی
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺯﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ !
ﺗﺐ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﭘﯿﮑﺮﺕ ﺁﺗﺶ ﻓﺸﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ
ﺷﺐ ﺭﺍ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ
ﺩﺭ ﻻﯼ ﻫﺮ ﺯﺧﻤﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ ﻗﺼﻪ ﮔﻮ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺩﻟﺪﺍﺩﻥ
ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﻮﯼ ﺗﻨﺶ ﺩﺭ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟
ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﮕﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ
ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ ﻗﺼﻪ ﮔﻮ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ
ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ ﻗﺼﻪ ﮔﻮ ﺑﻮﺩﻡ
ﺣﺎﻻ ﺗﻮﯾﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻦ ﺗﺒﺪﺍﺭ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ !
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺁﺗﺸﻔﺸﺎﻧﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﻮﺩﻡ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﻟﺮﺯﯾﺪﯼ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﺬﺍﺏ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ
ﺧﻮﺍﺏ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﻧﯽ ﺷﺪ
ﺧﻮﻧﺎﺑﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺯﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ !
ﮐﻪ ﮔﺮ ﮔﺮﻓﺘﯽ ...ﺁﺗﺸﺖ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﻡ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﻦ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﻣﻦ !
ﯾﮏ ﺑﺎﺩ ﺑﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻭﺣﺸﯽ ﭘﺮﭘﺮﻡ ﮐﺮﺩﻩ
ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺭﻣﻖ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ ﻗﺼﻪ ﮔﻮ ﺩﺭ ﻧﯿﺲ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ
ﻣﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺍﯼ ﺑﺮﺝ ﺍﯾﻔﻞ ! ﺩﺭ ﺗﺐ ﭘﺎﺭﯾﺲ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ

@asheghanehaye_fatima

#اشرف_گیلانی
مرا تبعید می کردند ای کاش ،

به آغوشی که از دردم خبر داشت ...!


#اشرف_گیلانی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

...
گلپونه های وحشی دشت امیدم!
با چشم من بر بی سرانجامی بگریید
با این گلوی خسته از آشفتگی ها
هر لحظه بر اندوه بسطامی بگریید

گلپونه ها! گلپونه ها! غم ها مرا کشت
دی ماه از آغاز ویرانی خبر داد
ما پلک هامان از غم این خانه خیس است
با گاز اشک آور نباید گریه سر داد!

دی ماه، ماه خون و شمشیر است و طغیان
دیوارها از راز ما با شهر گفتند
باید که دست باد را با خود نگهداشت
تا برگ های سبز از جنبش نیفتند!



#اشرف_گیلانی