@asheghanehaye_fatima
تنها یک واژهات حتی
به هزار تکه میشکند تنهایی کورم را
اگر نزدیک بیاوری دهان بیکرانات را
تا دهان من ...
بیوقفه مینوشم
ریشهی هستی خود را
تو اما نمیبینی
که چقدر قرابت تنت !
به من زندگی میبخشد و
چقدر فاصلهاش
از خود دورم میکند و
به سایه فرو میکاهدم ...
تو هستی ؛ سبکبار و مشتعل
مثل مشعلی سوزان
در میانهی جهان ...
هرگز دور نشو !
حرکات ژرفِ طبیعتات
تنها قوانین مناند
زندانیام کن
حدود من باش
و من آن تصویرِ شاد خویش !
خواهم بود
که تو-اَش به من بخشیدی ...
#خوزه_آنخل_بالنته
تنها یک واژهات حتی
به هزار تکه میشکند تنهایی کورم را
اگر نزدیک بیاوری دهان بیکرانات را
تا دهان من ...
بیوقفه مینوشم
ریشهی هستی خود را
تو اما نمیبینی
که چقدر قرابت تنت !
به من زندگی میبخشد و
چقدر فاصلهاش
از خود دورم میکند و
به سایه فرو میکاهدم ...
تو هستی ؛ سبکبار و مشتعل
مثل مشعلی سوزان
در میانهی جهان ...
هرگز دور نشو !
حرکات ژرفِ طبیعتات
تنها قوانین مناند
زندانیام کن
حدود من باش
و من آن تصویرِ شاد خویش !
خواهم بود
که تو-اَش به من بخشیدی ...
#خوزه_آنخل_بالنته
لطفا هر صبح🙏🏻⛅️
جای خورشید تو☀️👱🏻♀
"بر من بتاب🌕🌈
خیره بر چشمانم بخند👀🙊
و بهانه ی آغاز دیگری باش..🤗💋
صبح بخیر آرامه جان❤️😘
@asheghanehye_fatima
جای خورشید تو☀️👱🏻♀
"بر من بتاب🌕🌈
خیره بر چشمانم بخند👀🙊
و بهانه ی آغاز دیگری باش..🤗💋
صبح بخیر آرامه جان❤️😘
@asheghanehye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
سحر خنده كرد و سپيده دميد
مرا رهنمون شد به نورِ اميد
تو اين جانِ عاشق به من داده ای
دلی چون شقايق به من داده ای
#مشفق_كاشانی
#صبح_بخیرجانان
.
سحر خنده كرد و سپيده دميد
مرا رهنمون شد به نورِ اميد
تو اين جانِ عاشق به من داده ای
دلی چون شقايق به من داده ای
#مشفق_كاشانی
#صبح_بخیرجانان
@asheghanehaye_fatima
دستهای گشوده ات
تا کی آفتاب را
به سردی دل دعوت خواهند کرد؟
پاها را بگو
که از قدس خاک
نخستین شکوفه را بردارند.
ستاره های آواره
از رودخانه ی اشراق
به مغرب معامله کوچ کردند،
و اکنون ناباوری
نسیم هرزه گردی است
که از هر کوچه عبور می کند.
#پرادیپ_اوماشانکار
دستهای گشوده ات
تا کی آفتاب را
به سردی دل دعوت خواهند کرد؟
پاها را بگو
که از قدس خاک
نخستین شکوفه را بردارند.
ستاره های آواره
از رودخانه ی اشراق
به مغرب معامله کوچ کردند،
و اکنون ناباوری
نسیم هرزه گردی است
که از هر کوچه عبور می کند.
#پرادیپ_اوماشانکار
@asheghanehaye_fatima
هیچ کس هست که در
نشئهٔ صبح
ساغر خود را بر ساغر آلاله زند
به لب جویباران
و بنوشد همه جامش را
شادی کام گیاهی که ننوشیده از ابر کویر
ساغر روشنی باران ؟
هیچ کس هست که با باد بگوید
در باغ
آشیان ها را ویرانه مکن!
#شفیعی_کدکنی
هیچ کس هست که در
نشئهٔ صبح
ساغر خود را بر ساغر آلاله زند
به لب جویباران
و بنوشد همه جامش را
شادی کام گیاهی که ننوشیده از ابر کویر
ساغر روشنی باران ؟
هیچ کس هست که با باد بگوید
در باغ
آشیان ها را ویرانه مکن!
#شفیعی_کدکنی
اگر جرﺃﺕ ﺧــﺪﺍﺣـﺎﻓﻈﯽ ﺑﺎ ﮔــﺬﺷﺘـﻪ ﺭﺍ
ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺯﻧـــﺪﮔـﯽ،ﺳـﻼمی ﺟﺪﯾﺪ
ﺑﻪ ﺗـــﻮ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ:)💜
#ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ_ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ
@asheghanehaye_fatima
ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺯﻧـــﺪﮔـﯽ،ﺳـﻼمی ﺟﺪﯾﺪ
ﺑﻪ ﺗـــﻮ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ:)💜
#ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ_ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بافت_مو
تا بحال بهتون پیشنهاد بد کردم😉؟
پس
این کلیپ آموزشی رو هم حتما ببینید😍
#کدبانو
@asheghanehaye_fatima
تا بحال بهتون پیشنهاد بد کردم😉؟
پس
این کلیپ آموزشی رو هم حتما ببینید😍
#کدبانو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
”برخی اوقات فکر کردن به بعضی از خاطرات،
از درون شما را گرم می کنند؛
اما در عین حال شما را پاره پاره می کنند...“
#هاروکی_موراکامی
کافکا در کرانه
”برخی اوقات فکر کردن به بعضی از خاطرات،
از درون شما را گرم می کنند؛
اما در عین حال شما را پاره پاره می کنند...“
#هاروکی_موراکامی
کافکا در کرانه
@asheghanehaye_fatima
سیگاری دیگر روشن کن
با آتش چشمانم
و خاکسترش را کف دستم بریز
من از سوختن برای تو
شکنجه نمیشوم
من به عنوان یک زن
راضیام به اینکه اینجا بنشینم
ساعتها روی همین صندلی
به چهرهی جدی تو نگاه کنم
و رگهای دستت را بشمارم
رگهای دستت آرامم میکند
و خطهای سالخوردگی که
اینجا و آنجا کشیده شدهاند
سیگار بکش
هیچ چیز بهتر از مردی نیست که
یک گوشه بشیند
در دود سیگارش محو شود
و مرا محو کند.
#نزار_قبانی
سیگاری دیگر روشن کن
با آتش چشمانم
و خاکسترش را کف دستم بریز
من از سوختن برای تو
شکنجه نمیشوم
من به عنوان یک زن
راضیام به اینکه اینجا بنشینم
ساعتها روی همین صندلی
به چهرهی جدی تو نگاه کنم
و رگهای دستت را بشمارم
رگهای دستت آرامم میکند
و خطهای سالخوردگی که
اینجا و آنجا کشیده شدهاند
سیگار بکش
هیچ چیز بهتر از مردی نیست که
یک گوشه بشیند
در دود سیگارش محو شود
و مرا محو کند.
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
هر آرزویی برای خودم داشتم
به تو مربوط می شود؛
دلخوشیم
سلامتیم
آرامشم!
میدانی، تمام این ها با بود تو
برآورده می شود
پس تنها یک آرزو برایم باقی میماند بودنت...
#سیدعلی_صالحی
هر آرزویی برای خودم داشتم
به تو مربوط می شود؛
دلخوشیم
سلامتیم
آرامشم!
میدانی، تمام این ها با بود تو
برآورده می شود
پس تنها یک آرزو برایم باقی میماند بودنت...
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
ميوه نارس را ديده ای؟
هرچقدر هم زيبا باشد
طعم گس می دهد..
كال است، ناچاری دور بيندازی اش
مي دانی
زندگی بی تو طعم گس می دهد
می شود يك چيز دور انداختنی...
#زهرا_سرکارراه
ميوه نارس را ديده ای؟
هرچقدر هم زيبا باشد
طعم گس می دهد..
كال است، ناچاری دور بيندازی اش
مي دانی
زندگی بی تو طعم گس می دهد
می شود يك چيز دور انداختنی...
#زهرا_سرکارراه
دلت برای مردهها نسوزه
برای زندهها دلسوزی کن
و بیشتر از همه برای کسانی که بدون عشق زندگی میکنند.
Harry Potter and the Deathly Hallows
Director: David Yate
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
برای زندهها دلسوزی کن
و بیشتر از همه برای کسانی که بدون عشق زندگی میکنند.
Harry Potter and the Deathly Hallows
Director: David Yate
#دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from پیوند نگار
.
مي چرخم
و دنياي تو را با چين هاي دامنم
به كشف بكر يك
خاطره ي دور مي رسانم
موهايم را نباف
اين وحشي رام نشدني سياه
تجسم
پريشاني قلب من است
وقتي
تو نگاهم نمي كني!
#روشنک_آرامش
@asheghanehaye_fatima
مي چرخم
و دنياي تو را با چين هاي دامنم
به كشف بكر يك
خاطره ي دور مي رسانم
موهايم را نباف
اين وحشي رام نشدني سياه
تجسم
پريشاني قلب من است
وقتي
تو نگاهم نمي كني!
#روشنک_آرامش
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach📎
@asheghanehaye_fatima
سرم بر شانهات، یعنی جهانی غرقِ خوشبختی
سکوتی غرقِ غوغا و لبانی غرقِ خوشبختی
تماشاییست باران که، زبانش بند میآید
به دوشِ جنگلت رنگینکمانی غرقِ خوشبختی
الاهه دست از نازش کشید و باز برگشته
گرامافون چه میخواند؟ بنانی غرقِ خوشبختی
صدایِ نمنمِ باران و نورِ آذرخش و باد
به دیدارم میآیی در پلانی غرقِ خوشبختی
لوکیشن، کلبهای آن سویِ شالیزارِ گُم در مِه
کنارش شُرشُرِ رودِ روانی غرقِ خوشبختی
سلام و اشتیاق و شور و لبخندت سرآغازیست
برایِ دم زدن از سالیانی غرقِ خوشبختی
به چیناچینِ دامندامنِ رقصت بچین انگور
لبالب کن برایم استکانی غرقِ خوشبختی
تصور کن که پلکت را به هم آرام بگذاری
بخوانم سر به گوشت از جهانی غرقِ خوشبختی
صدایت میزنم تا پاسخم را "جان" بگویی باز
که باشد با همین یک واژه "جان"ی غرقِ خوشبختی
کلیدر را نوشته عشق، به به! دولتش آباد
بگو بنویسد از ما هم رُمانی غرقِ خوشبختی
زمین روزی به پایان میرسد اما به نامِ ما
خدا میآفریند کهکشانی غرقِ خوشبختی
نوشتم این غزل را بر لبت دریایِ عشقِ من!
که با هر بوسهات، آن را بخوانی غرقِ خوشبختی ...
#شهراد_میدری
سرم بر شانهات، یعنی جهانی غرقِ خوشبختی
سکوتی غرقِ غوغا و لبانی غرقِ خوشبختی
تماشاییست باران که، زبانش بند میآید
به دوشِ جنگلت رنگینکمانی غرقِ خوشبختی
الاهه دست از نازش کشید و باز برگشته
گرامافون چه میخواند؟ بنانی غرقِ خوشبختی
صدایِ نمنمِ باران و نورِ آذرخش و باد
به دیدارم میآیی در پلانی غرقِ خوشبختی
لوکیشن، کلبهای آن سویِ شالیزارِ گُم در مِه
کنارش شُرشُرِ رودِ روانی غرقِ خوشبختی
سلام و اشتیاق و شور و لبخندت سرآغازیست
برایِ دم زدن از سالیانی غرقِ خوشبختی
به چیناچینِ دامندامنِ رقصت بچین انگور
لبالب کن برایم استکانی غرقِ خوشبختی
تصور کن که پلکت را به هم آرام بگذاری
بخوانم سر به گوشت از جهانی غرقِ خوشبختی
صدایت میزنم تا پاسخم را "جان" بگویی باز
که باشد با همین یک واژه "جان"ی غرقِ خوشبختی
کلیدر را نوشته عشق، به به! دولتش آباد
بگو بنویسد از ما هم رُمانی غرقِ خوشبختی
زمین روزی به پایان میرسد اما به نامِ ما
خدا میآفریند کهکشانی غرقِ خوشبختی
نوشتم این غزل را بر لبت دریایِ عشقِ من!
که با هر بوسهات، آن را بخوانی غرقِ خوشبختی ...
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
تقویم روی میز از تکرار میگفت
دیروز خود را کشته ام، اخبار میگفت
تکرار بود، افسردگی هم بود، غم هم
پرتاب میکردم خودم را از خودم هم
در این زمانه زنده بودن بی حیایی است
راه نجاتم روی پلهای هوایی است
مثل فرار از درس، از ترس ریاضی
این روزهای سخت چون درس ریاضی
این روزهای سخت خیلی فکر مرگم
مانند مجنون بعد لیلی فکر مرگم
هر روز میکشتم خودم را غیر از امروز
در حسرت دیدار فردا، غیر از امروز
در لحظۀ آخر خودم را هل ندادم
بالای پل تصویر تو آمد به یادم
فرم لبت یا خندهات در آخرین عکس
بیچارهام کردی عزیزم با همین عکس
آرامش تو، مکث تو زیباست خانم
دیوار زیر عکس تو زیباست خانم
روح من از زیباییات آتش گرفته
پیراهنم عطر تو را دستش گرفته
تنظیم فرموده خدا طنازیات را
آتش زبان وا کرده آتش بازیات را
در شدت لبهای تو انگور جوشید
مرداب افسرده، لباس موج پوشید
آبی به روی این من بدمست پاشید
از جیبهایم «من دلم تنگ است» پاشید
با خندههایت مشکلات عمده حل شد
از چشمهای تو جهان ضرب العسل شد
از پلهها امروز هم رفتیم بالا
اما عوض شد با حضورت قصه حالا
باید پس از این قصهها گفت از رهایی
از بوسهها بالای پلهای هوایی...
#آرش_شفاعی
تقویم روی میز از تکرار میگفت
دیروز خود را کشته ام، اخبار میگفت
تکرار بود، افسردگی هم بود، غم هم
پرتاب میکردم خودم را از خودم هم
در این زمانه زنده بودن بی حیایی است
راه نجاتم روی پلهای هوایی است
مثل فرار از درس، از ترس ریاضی
این روزهای سخت چون درس ریاضی
این روزهای سخت خیلی فکر مرگم
مانند مجنون بعد لیلی فکر مرگم
هر روز میکشتم خودم را غیر از امروز
در حسرت دیدار فردا، غیر از امروز
در لحظۀ آخر خودم را هل ندادم
بالای پل تصویر تو آمد به یادم
فرم لبت یا خندهات در آخرین عکس
بیچارهام کردی عزیزم با همین عکس
آرامش تو، مکث تو زیباست خانم
دیوار زیر عکس تو زیباست خانم
روح من از زیباییات آتش گرفته
پیراهنم عطر تو را دستش گرفته
تنظیم فرموده خدا طنازیات را
آتش زبان وا کرده آتش بازیات را
در شدت لبهای تو انگور جوشید
مرداب افسرده، لباس موج پوشید
آبی به روی این من بدمست پاشید
از جیبهایم «من دلم تنگ است» پاشید
با خندههایت مشکلات عمده حل شد
از چشمهای تو جهان ضرب العسل شد
از پلهها امروز هم رفتیم بالا
اما عوض شد با حضورت قصه حالا
باید پس از این قصهها گفت از رهایی
از بوسهها بالای پلهای هوایی...
#آرش_شفاعی