@asheghanehaye_fatima
دریا خندید
در دوردست،
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان.
ــ تو چه می فروشی
دخترِ غمگینِ سینه عریان؟
ــ من آب دریاها را
میفروشم، آقا.
ــ پسر سیاه، قاطیِ خونت
چی داری؟
ــ آب دریاها را دارم، آقا.
ــ این اشک های شور
از کجا می آید، مادر؟
ــ آب دریاها را من
گریه می کنم، آقا.
ــ دل من و این تلخی بی نهایت
سرچشمه اش کجاست؟
ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.
دریا خندید
در دوردست،
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا 🇪🇸
#ترانه_آب_دريا
ترجمه :
#احمد_شاملو
دریا خندید
در دوردست،
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان.
ــ تو چه می فروشی
دخترِ غمگینِ سینه عریان؟
ــ من آب دریاها را
میفروشم، آقا.
ــ پسر سیاه، قاطیِ خونت
چی داری؟
ــ آب دریاها را دارم، آقا.
ــ این اشک های شور
از کجا می آید، مادر؟
ــ آب دریاها را من
گریه می کنم، آقا.
ــ دل من و این تلخی بی نهایت
سرچشمه اش کجاست؟
ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.
دریا خندید
در دوردست،
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا 🇪🇸
#ترانه_آب_دريا
ترجمه :
#احمد_شاملو
-هر ترانه ؛ آرامش عشق است.
هر ستاره؛ آرامش زمان.
و هر آه ؛
آرامش یک فریاد… .
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا 🇪🇸
@asheghanehaye_Fatima
هر ستاره؛ آرامش زمان.
و هر آه ؛
آرامش یک فریاد… .
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا 🇪🇸
@asheghanehaye_Fatima
@asheghanehaye_fatima
واژههایت در قلب من
دایرههای سطح آب را مانندند!
بوسهات بر لبانم،
به پرندهیی در باد میماند!
چشمان سیاهم بر روشنای اندامت،
فوّارههای جوشان در دل شب را یادآورند!
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
کتاب:
#جهان_در_بوسه_های_ما_زاده_می_شود
ترجمه:
#یغما_گلرویی
واژههایت در قلب من
دایرههای سطح آب را مانندند!
بوسهات بر لبانم،
به پرندهیی در باد میماند!
چشمان سیاهم بر روشنای اندامت،
فوّارههای جوشان در دل شب را یادآورند!
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
کتاب:
#جهان_در_بوسه_های_ما_زاده_می_شود
ترجمه:
#یغما_گلرویی
@asheghanehaye_fatima
آمد
پاک و زلال
جامه ای از معصومیت بر تن
و من دل باختم به او چون کودکی.
آنگاه لباس هایی بر تن کرد
رنگارنگ و گوناگون
و من نفرت از او را تجربه کردم
بی آن که خود بدانم.
زیور به خود آویخت
چون ملکه ها
پر غرور و نخوت
خشمی تلخ و پنهان از او در دلم شعله زد.
…و یکباره جامه از تن در آورد
ومن به رویش لبخند زدم.
تنها نیمتنه کهنه معصومیت را بر تن نگاه داشت
باورش کردم
و به رویش لبخند زدم.
نیمتنه را نیز از تن کند
و در برابرم ایستاد برهنه سرتاپا…
آه ای شعر ای شور زندگی ام
برهنه می خواهمت،ای همیشه با من.
#خوان_رامون_خیمه_نز
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه:
#احمد_پوری
آمد
پاک و زلال
جامه ای از معصومیت بر تن
و من دل باختم به او چون کودکی.
آنگاه لباس هایی بر تن کرد
رنگارنگ و گوناگون
و من نفرت از او را تجربه کردم
بی آن که خود بدانم.
زیور به خود آویخت
چون ملکه ها
پر غرور و نخوت
خشمی تلخ و پنهان از او در دلم شعله زد.
…و یکباره جامه از تن در آورد
ومن به رویش لبخند زدم.
تنها نیمتنه کهنه معصومیت را بر تن نگاه داشت
باورش کردم
و به رویش لبخند زدم.
نیمتنه را نیز از تن کند
و در برابرم ایستاد برهنه سرتاپا…
آه ای شعر ای شور زندگی ام
برهنه می خواهمت،ای همیشه با من.
#خوان_رامون_خیمه_نز
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
آه ها بادند و با باد می روند
اشک ها آب اند و به دریا می پیوندند
اما به من بگو وقتی که عشق
فراموش می شود به کجا می رود؟
#گوستاوو_بكر
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه: #مهدی_شفیع_زاده
آه ها بادند و با باد می روند
اشک ها آب اند و به دریا می پیوندند
اما به من بگو وقتی که عشق
فراموش می شود به کجا می رود؟
#گوستاوو_بكر
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه: #مهدی_شفیع_زاده
تنهایی را دوست دارم
به شرط آنکه
هر از گاهی
دوستی بیاید تا درباره ی آن
با هم گپی بزنیم .
#لوییس_بونوئل
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه: #علی_امینی_نجفی
@asheghanehaye_fatima
به شرط آنکه
هر از گاهی
دوستی بیاید تا درباره ی آن
با هم گپی بزنیم .
#لوییس_بونوئل
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه: #علی_امینی_نجفی
@asheghanehaye_fatima