This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«تو را مینگرم تا کنارم بنشینی
و دستهایت را در گیسوان من نهان سازی
چون نسیم
چون راز جهان.»
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
و دستهایت را در گیسوان من نهان سازی
چون نسیم
چون راز جهان.»
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
🔵مرا دفنِ سراشیبها کنید
که تنها نَمی از باران به من رسد
اما سیلابهاش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم
#بیژن_الهی
بنا بر وصیتش ، بر سنگ گور او هیچچیز جز امضایش حک نشد
@asheghanehaye_fatima
که تنها نَمی از باران به من رسد
اما سیلابهاش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم
#بیژن_الهی
بنا بر وصیتش ، بر سنگ گور او هیچچیز جز امضایش حک نشد
@asheghanehaye_fatima
شدهای شبیه خُدا ؛
خیلی دوری ،
شانه هایت دور است ،
هُرمِ نَفَست دور است ،
بادی که موهایت را
میبَرَد ، دور است ،
چشمهایت دور است ...
وَ خیلی نزدیکی !
سایه اَت ... سایه اَت
همه جا هست ؛
کنارِ موسیقی وُ باران وُ
جاده وُ نور وُ کلمه ...
وَ سکوتَت ،
شبیه تَریناَت کرده ؛
به خُدا !!!
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
خیلی دوری ،
شانه هایت دور است ،
هُرمِ نَفَست دور است ،
بادی که موهایت را
میبَرَد ، دور است ،
چشمهایت دور است ...
وَ خیلی نزدیکی !
سایه اَت ... سایه اَت
همه جا هست ؛
کنارِ موسیقی وُ باران وُ
جاده وُ نور وُ کلمه ...
وَ سکوتَت ،
شبیه تَریناَت کرده ؛
به خُدا !!!
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
با تو حرف میزنم
با تو حرف میزنم
از ته این دلام
میدانم جواب نمیدهی
جواب چطوری بدهی
وقتی که تو را خیلیها با فریاد
میخوانند!
تمام آنچه من میخواهم اجازهییست
بدهی اینجا منتظر بایستم
که علامتی به من بدهی
از ته این دلام از
خودت.
■شاعر: #گونار_اکلوف [ Gunnar Ekelöf / سوئد، ۱۹۶۸-۱۹۰۷ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
با تو حرف میزنم
از ته این دلام
میدانم جواب نمیدهی
جواب چطوری بدهی
وقتی که تو را خیلیها با فریاد
میخوانند!
تمام آنچه من میخواهم اجازهییست
بدهی اینجا منتظر بایستم
که علامتی به من بدهی
از ته این دلام از
خودت.
■شاعر: #گونار_اکلوف [ Gunnar Ekelöf / سوئد، ۱۹۶۸-۱۹۰۷ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
چه دریاهایِ آبی زیر آفتاب، چه جنگلهای یشمی در رگبارهای گرم، چه خُسوفها با خوشیِ جفت بودن با هم که نمیبینیم و میمیریم. چه کودکانی که شاد نمیکنیم و میمیریم. چه سِتمها که هست و مرگشان را نعره نمیکِشیم و میمیریم.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
.
اين تو بودی ، تو
که از نگاهِ من بوی دريا گرفتی ...
#نامهای از : #بیژن_الهی
به : محمود شجاعی
@asheghanehaye_fatima
اين تو بودی ، تو
که از نگاهِ من بوی دريا گرفتی ...
#نامهای از : #بیژن_الهی
به : محمود شجاعی
@asheghanehaye_fatima
امشب نرو، نرو که خرابم.
پیشم بمان
یک امشبی فقط.
حرفی به من بزن. تو چرا ساکتی همیشه؟ چرا
بُغ کردهیی تو؟ فکرِ چهیی؟ فکریام که چی.
من فکر میکنم
در کوچهراهِ لانهی موشانایم،
آنجا که از هزار مُرده وَ لُو استُخوان نمانْد.
«آن هِزٌه چیست؟ هِزٌهی چی؟»
بادْ زیرِ در.
«دیگر صدای چیست؟
دارد چه میکُند این باد؟»
هیچ،هیچ.
«یعنی تو هیچ چیز نمیبینی؟
یعنی تو هیچ چیز نمیدانی؟
یعنی تو یادت هیچچیز اصلن نمیآید؟»
آن دو مرواریدِ تر
یادم میآید
چشمهایش بودهاند.
"اصلن تو در قیدِ حیاتی یا نه، جانام؟
بلکه بالاخانهات خالیست؟
■شاعر: #تی_اس_الیوت [ T.S Eliot / آمریکا-انگلیس، ۱۹۶۵-۱۸۸۸ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
پیشم بمان
یک امشبی فقط.
حرفی به من بزن. تو چرا ساکتی همیشه؟ چرا
بُغ کردهیی تو؟ فکرِ چهیی؟ فکریام که چی.
من فکر میکنم
در کوچهراهِ لانهی موشانایم،
آنجا که از هزار مُرده وَ لُو استُخوان نمانْد.
«آن هِزٌه چیست؟ هِزٌهی چی؟»
بادْ زیرِ در.
«دیگر صدای چیست؟
دارد چه میکُند این باد؟»
هیچ،هیچ.
«یعنی تو هیچ چیز نمیبینی؟
یعنی تو هیچ چیز نمیدانی؟
یعنی تو یادت هیچچیز اصلن نمیآید؟»
آن دو مرواریدِ تر
یادم میآید
چشمهایش بودهاند.
"اصلن تو در قیدِ حیاتی یا نه، جانام؟
بلکه بالاخانهات خالیست؟
■شاعر: #تی_اس_الیوت [ T.S Eliot / آمریکا-انگلیس، ۱۹۶۵-۱۸۸۸ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
به عبارت دیگر
هرچه استعاره بود میدادم
در عوضِ یک کلمه
که چون دندهیی از سینهام زده بیرون
یک کلمه
که نشسته میانِ مرزهای پوستام.
■شاعر: #زبیگنیو_هربرت [ Zbigniew Herbert / لهستان، ۱۹۹۸–۱۹۲۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
هرچه استعاره بود میدادم
در عوضِ یک کلمه
که چون دندهیی از سینهام زده بیرون
یک کلمه
که نشسته میانِ مرزهای پوستام.
■شاعر: #زبیگنیو_هربرت [ Zbigniew Herbert / لهستان، ۱۹۹۸–۱۹۲۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
چه رنجی کشیدهیی از عادتات به من،
به روحِ تنها و وحشیام،
و به نامام که میرماند همه را.
■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
به روحِ تنها و وحشیام،
و به نامام که میرماند همه را.
■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
خیلی دوری،
شانههایت دور است،
هُرم نَفَست دور است،
بادی که موهایت را میبرد، دور است،
چشمهایت دور است و خیلی نزدیکی!
سایهات.. سایهات همه جا هست؛
کنار موسیقی و باران و جاده و نور و کلمه!
و سکوتت....
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
شانههایت دور است،
هُرم نَفَست دور است،
بادی که موهایت را میبرد، دور است،
چشمهایت دور است و خیلی نزدیکی!
سایهات.. سایهات همه جا هست؛
کنار موسیقی و باران و جاده و نور و کلمه!
و سکوتت....
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
.
نامش برف بود
تنش، برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بربامهای کاگلی ...
و من او را
چون شاخهیی که به زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
نامش برف بود
تنش، برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بربامهای کاگلی ...
و من او را
چون شاخهیی که به زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
بگذار تا با رنگهای تنت
دوست بدارمت:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
حتی انگشترت را
در صدای آنها پرتاب کن
که میخواهند به ما
چیزی را جز این که هست
بِباورانند.
تو را با رنگ گلهای بِه
با رنگهای بلوط
تو را دوست خواهم داشت.
بنفش تند از آنِ زنبقهاست.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
دوست بدارمت:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
حتی انگشترت را
در صدای آنها پرتاب کن
که میخواهند به ما
چیزی را جز این که هست
بِباورانند.
تو را با رنگ گلهای بِه
با رنگهای بلوط
تو را دوست خواهم داشت.
بنفش تند از آنِ زنبقهاست.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
به آغاز نام میبرم از عنصرها
صدای تو
چشمهای تو
دستهای تو
لبهای تو
من روی زمینم چگونه میبودم
اگر تو هم نمیبودی؟
سکوتهای ما، کلامهای ما
روشنایی که میرود
روشنایی که بازمیگردد
سپیدهدمان و غروب ما را به خنده میآرد
در دلِ پیکر ما
هر چه میشکوفد و میرسد
بر کاهِ عمر من
آنجا که استخوانهای پیرسالَم را میخوابانم
آنجا که تمام میشوم ...
#پل الوار
برگردان #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
صدای تو
چشمهای تو
دستهای تو
لبهای تو
من روی زمینم چگونه میبودم
اگر تو هم نمیبودی؟
سکوتهای ما، کلامهای ما
روشنایی که میرود
روشنایی که بازمیگردد
سپیدهدمان و غروب ما را به خنده میآرد
در دلِ پیکر ما
هر چه میشکوفد و میرسد
بر کاهِ عمر من
آنجا که استخوانهای پیرسالَم را میخوابانم
آنجا که تمام میشوم ...
#پل الوار
برگردان #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
پس که لطف می کند؟
کی پوست تو را، به بوسه، می درد
تا نور، فرو ریزد و
آهسته، شکر شود؟
من! من که بوسه ام، ترسناک تر از یک امضا.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
کی پوست تو را، به بوسه، می درد
تا نور، فرو ریزد و
آهسته، شکر شود؟
من! من که بوسه ام، ترسناک تر از یک امضا.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
نگاهَش
طورِ بهخصوصی است،
اِنگار از آدم عبور میکند
و جوری به درون نفوذ میکند.
اِنگار
داری جوری به خودت نگاه میکنی و
کارها و رفتارت را
از چشمِ او میبینی ...
#ویلیام_فاکنر
کتاب: همینطور که میمیرم
ترجمه: احمد اخوت
( انتشارات: افق )
🪷🪷🪷
پ. ن: طرحواره ...
بر تو خَم میشَوم :
رفتارِ نسیم و جانوران آب
در پوستِ توست.
و هوا
جامِ جانِ شاپرکیست
که در میانِ هزار خورشید و
هزار سایهی تو
میسوزد و شاهد است ...
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
طورِ بهخصوصی است،
اِنگار از آدم عبور میکند
و جوری به درون نفوذ میکند.
اِنگار
داری جوری به خودت نگاه میکنی و
کارها و رفتارت را
از چشمِ او میبینی ...
#ویلیام_فاکنر
کتاب: همینطور که میمیرم
ترجمه: احمد اخوت
( انتشارات: افق )
🪷🪷🪷
پ. ن: طرحواره ...
بر تو خَم میشَوم :
رفتارِ نسیم و جانوران آب
در پوستِ توست.
و هوا
جامِ جانِ شاپرکیست
که در میانِ هزار خورشید و
هزار سایهی تو
میسوزد و شاهد است ...
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
نامش برف بود
تنها یکبار میتوانست
در آغوشش کِشَد
و میدانست آنگاه چون بهمنی فرو میریزد
و میخواست به آغوشم پناه آورد
نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تنها یکبار میتوانست
در آغوشش کِشَد
و میدانست آنگاه چون بهمنی فرو میریزد
و میخواست به آغوشم پناه آورد
نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بر تو خَم میشَوم :
رفتارِ نسیم و جانوران آب
در پوستِ توست.
و هوا
جامِ جانِ شاپرکیست
که در میانِ هزار خورشید و
هزار سایهی تو
میسوزد و شاهد است ...
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
رفتارِ نسیم و جانوران آب
در پوستِ توست.
و هوا
جامِ جانِ شاپرکیست
که در میانِ هزار خورشید و
هزار سایهی تو
میسوزد و شاهد است ...
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
ناماش برف بود
تناش برفی
قلباش از برف
و تپشاش صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی،
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
تناش برفی
قلباش از برف
و تپشاش صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی،
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
پشت بلورهای زمستان پنهان مشو
(اين چلچراغ يخ)
مخواه رنگينکمان پس از باران باشی.
بگذار تا با رنگهای تنت
دوست بدارمت.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
(اين چلچراغ يخ)
مخواه رنگينکمان پس از باران باشی.
بگذار تا با رنگهای تنت
دوست بدارمت.
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
تو را از تهِ دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامیِ عشق یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینام و حس میکنم که تو دوری؟
میافتاد کتابی که همیشه در شفق، زنگاریست.
و چون سگی زخمی
شنلام روی پای من میغلتید.
همیشه، همیشه عصرها دور میشوی.
رو به آنجا که شفق میشتابد و از پسِ او
پیکرهها محو میشوند.
■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامیِ عشق یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینام و حس میکنم که تو دوری؟
میافتاد کتابی که همیشه در شفق، زنگاریست.
و چون سگی زخمی
شنلام روی پای من میغلتید.
همیشه، همیشه عصرها دور میشوی.
رو به آنجا که شفق میشتابد و از پسِ او
پیکرهها محو میشوند.
■شاعر: #پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]
■برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima