عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
از آن روز که تو را شناختم،
در لحظه، می‌خندم و می‌گریم،
پس، نیمی از عشقت نور است و باقی سیاهی،
تابستان و زمستان همسنگ‌اند،
چه بسا بدین جهت است،
که همواره دوستت می‌دارم...

#غادة_السمان
@asheghanehaye_fatima
.
چشمانت سرنوشت من است
هیچکس از سرنوشت خود
نمیگریزد!
.
#غادة_السمان

@asheghanehaye_fatima
دست‌هایت خیلی مهربان‌تر از تواند
دست‌هایت مانند کنده‌ی درختی‌ست
که من هنگامِ غرق شدن به آن می‌چسبم 
دست‌هایت مانندِ بخاری‌اند
که من هنگامِ سرد شدن به آن‌ها نزدیک می‌شوم و گرم می‌شوم 
ای مردی که به صداقت دست‌هایت می‌بالی
اگر روزی از روزها آن‌ها را در کافه‌های بینِ راه دیدی
سلام مرا به آن‌ها برسان و بگو دوست‌شان دارم.

■شاعر: #غادة_السمان [ سوریه، ۱۹۴۲ ]

@asheghanehaye_fatima
زدم زیر خنده. شرافت زن برایشان مهم‌تر از شرافت زمین است. با اختراع بی‌آبرویی‌های کوچک و صحبت از تن، خود را از یاد بی‌آبرویی بزرگ، یعنی شکست وطن خلاص می‌کنند.


#غادة_السمان


@asheghanehaye_fatima
ما گناه را نمی‌بینیم، مگر آن‌که زنی مرتکب آن شود.


#غادة_السمان


@asheghanehaye_fatima
از روزی که شناختمت،
ماهیان در فضا پرواز می‌کنند
گنجشگکان در آب شنا...
و مرگ خودکشی می‌کند اما نمی‌میرد...
از روزی که شناختمت،
همزمان می‌خندم و می‌گریم
نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکی‌ست
یک بام و دو هواست
شاید برای همین است که همچنان دوستت دارم...


#غادة_السمان
برگردان: #زهرا_ابومعاش


@asheghanehaye_fatima
.

چگونه شب‌هنگام
به‌ سوی تو به پرواز درآیم
تا به خوابت شبیخون بزنم؟
چگونه جنگل را به ‌تن کنم
و پنجره‌ ات را با درختان تصرف کنم
و به تو بگویم دوستت دارم؟


#غادة_السمان (سوریه)
مترجم: #محمد_حمادی

@asheghanehaye_fatima
نمی‌توانم به تو بگویم:
دوستت دارم
اما می‌توانم وقتی به خواب رفته‌ای
در سکوت
با لب‌هایم روی پیشانی‌ات بنویسمش
تا انگشتان رویاهایت آن را بردارند

#غادة_السمان

@asheghanehaye_fatima
لا يزال التحديق في عينيك
يشبه متعة إحصاء النجوم في ليلة صحراوية
ولا يزال اسمك
الاسم الوحيد «الممنوع من الصرف» في حياتي
لا تزال في خاطري
نهراً نهراً
وكهفاً كهفاً
وجرحاً جرحاً
وأذكر جيداً رائحة كفك..
خشب الأبنوس والبهارات العربية الغامضة
تفوح في ليل السفن المبحرة إلى المجهول
لو لم تكن حنجرتي مغارة جليد،
لقلت لك شيئاً عذباً
يشبه كلمة «أحبك»

همچنان خیره شدن به چشمانت
شبیه لذتِ شمارش ستارگان
در شبی کویری‌ است
و همچنان نامت
در زندگی‌ام تنها نامی‌ است که
«ممنوع از تجزیه» و بحث و گفت‌وگوست
در یادِ منی همچنان
رود رود
و غار غار
و زخم زخم
و خوب به یاد می‌آورم
عطر دستانت را
چوب‌های آبنوس
و ادویه های عربی مبهم
پراکنده در شبِ کشتی‌های سفر کرده به نامعلوم‌ها
اگر حنجره‌ام غاری کولاک شده نبود،
به تو می‌گفتم سخنی شیرین و گوارا
شبیه به جمله‌ «دوستت دارم»


#غادة_السمان


@asheghanehaye_fatima
أملك قلبًا لا يؤذي أحدًا، لكنه يؤذيني!

----------------
دلی دارم که احدی را نمی‌آزارد، ولی می‌آزاردم!

#غادة_السمان
ترجمه: #غفران_عبیات


@asheghanehaye_fatima
دست‌هایت خیلی مهربان‌تر از تواند
دست‌هایت مانند کنده‌ی درختی‌ست
که من هنگامِ غرق شدن به آن می‌چسبم 
دست‌هایت مانندِ بخاری‌اند
که من هنگامِ سرد شدن به آن‌ها نزدیک می‌شوم و گرم می‌شوم

#غادة_السمان
@asheghanehaye_fatima
حينما استحضرك وأكتب عنك يتحوّل القلم في يدي إلى وردة حمراء..
ــــــــــــــــــــــــــــ
هنگامی‌که تو را به یاد می‌آورم و از تو می‌نویسم، قلم در دستم به گل سرخ تبدیل می‌شود..

#غادة_السمان
ترجمه: #غفران_عبیات



@asheghanehaye_fatima
با عشقِ تو
تنها دلاوری ممکن
فرار است.
چرا که عشقِ تو
چونان راه‌های روستایی
در جهانِ سوم،
نیمی مسدود
و نیمی دیگر به دوزخ راه می‌برد!

#غادة_السمان [ سوریه، ۱۹۴۲ ]

@asheghanehaye_fatima
به تو تکیه کرده‌ام
و از درخت تنت
شاخه‌های مهربانی
مرا دربرگرفته‌اند...


#غادة_السمان
برگردان: #عبدالحسین_فرزاد


@asheghanehaye_fatima
پاییزِ عمرِ من آغاز شده،
بدون آن‌که بهارِ من جان بگیرد،
 این‌چنین است که ما
پنهانی زندگی می‌کنیم،
پنهانی می‌آموزیم،
پنهانی کتاب‌ها را می‌خوانیم،
پنهانی غصه می‌خوریم،
 پنهانی شعر می‌نویسیم
 و پنهانی می‌میریم...

#غادة_السمان [ سوریه، ۱۹۴۲ ]

@asheghanehaye_fatima
سرگذشت من؟
مسير پروانه است
در طول تاريخش
از کرم پيله
تا پرواز شفاف و رنگين پروانه‌ای زرين
می‌پرسی چراغ ها با من چه کرده‌اند
بر گردشان می‌گردم
و آن‌ها را با میل شدید خويش برای آزادی
می‌سوزانم
و پرواز می‌کنم
و پرواز می‌کنم
زيرا من عاشق رهایی‌ام
نه عاشق گلها و چراغ ها
عشق ؟
نه
آيا شنيده‌ای که پروانه‌ای به ميل خود
دوباره کرم شود
و به درون پيله باز گردد

عشقِ شهريارِ شرقی
مترادف با تملّک دلدار است
يا مترادف با کشتن او
اما پروانه به دور دست‌ها
پرواز کرده است و آموخته است
در اوج آسمان بماند
و کار تمام شود ...



#غادة_السمان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
"عشق"
اسلحه‌ای‌ است، در دستان کسانی‌
که دوستشان داریم،

به آن‌ها قدرت می‌دهد
که زخمی‌مان کنند
و تنهایمان بگذارند....

#غادة‌_السمان


@asheghanehaye_fatima
نفرین بر آن لحظه مبارک
که قایقم به جزیره تو برخورد
شکست و شاد از شکستنش
به ساحل تو دل باخت

نفرین می‌کنم آن لحظه مبارک را
و طبق عادت شتابان می‌دوم
در جاده‌های شهری که
برای من نیست
در رؤیای مردی که از آن من نیست ...!



#غادة_السمان

@asheghanehaye_fatima
آن چاهِ عمیق و تاریک را
که در آن سکنا گزیده‌ام ترک می‌کنم
بالِِ من باش
تا دوباره به سوی خورشید و شادمانی
و سینه‌ی تو پرواز کنم
موهبتی است که زنده‌ام
فقط برای این‌که بتوانم تو را دوست داشته باشم
و غم‌انگیز است در حالی‌ که می‌توانم این‌همه دوست‌ات داشته باشم
می‌میرم...


#غادة_السمان [ سوریه، ۱۹۴۲ ]

@asheghanehaye_fatima
"أيها اللامنسي رحلتُ عنكَ طويلاً و لم اغادرك..."

ای‌ از یاد نرفته!
دیری‌ست رها کرده‌ام تو را
از تو اما رها نگشته‌ام...



#غادة_السمان
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima