عاشقانه های فاطیما
806 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گویی چشمانش
شعله‌های آتش بودند
که تا صبحگاه
با من پرواز می‌کردند
و من در نیافتم
این چشمان عجیب‌رنگ چه‌اند؟

#آنا_آخماتووا
#برگردان:#عبدالعلی_دست_غیب
@asheghanehaye_fatima
.
جدائی تاریک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذیرم،
تو چرا گریه می‌کنی؟
دستم را در دست خود بگیر
و بگو که در یادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هایم بزنی
من و تو چون دو کوه،
دور از هم جدا از هم
نه توانِ حرکتی نه امیدِ دیداری
آرزویم اما این است که عشق خود را
با ستاره‌های نیمه‌شبان به سویم بفرستی

#آنا_آخماتووا
برگردان:احمدپوری

@asheghanehaye_fatima
.
خاطره‌ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه.

#آنا_آخماتووا
برگردان:احمد پوری

@asheghanehaye_fatima
.
خاطره‌ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه.

#آنا_آخماتووا
برگردان:احمد پوری

@asheghanehaye_fatima
من و تو چون دو کوه،
دور از هم
جدا از هم
نه توان حرکتی نه امید دیداری.
آرزوی‌ام اما این است که
عشق خود را
با ستاره‌های نیمه‌شبان
به سوی‌ام بفرستی.

#آنا_آخماتووا [ روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]

@asheghanehaye_fatima
امروز کارهای بسیار دارم
باید خاطراتم را قربانی کنم،
روح زنده‌ام را سنگ کنم،
سپس
به خودم بیاموزم
که دوباره زندگی کنم.

#آنا_آخماتووا


@asheghanehaye_fatima
و ای کاش می‌دانستی دراین لحظه
لب های خشک و صورتی رنگت راچقدر دوست دارم.

❄️ #آنا_آخماتووا
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
آزارم نداد و ستایشم نکرد
آن گونه که دشمن می‌کند و دوست
تنها روحش را به من سپرد
و گفت: «مواظبش باش»!

#آنا_آخماتووا

@asheghanehaye_fatima
تو هم‌واره اسرارآمیزی و غافل‌گیر کننده،
و با هر روزی که می‌گذرد مرا بیش‌تر اسیر می‌کنی،
اما ای دوستِ جّدیِ من، احساسِ من به تو
نبردِ آتش و آهن است.
بازمی‌داری مرا از سرودن و خندیدن،
از دعا کردن در کلیسا،
اما تنها ترسِ من
از دست دادنِ عشقِ توست.
و دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد.
نه آوازی نه ترانه‌یی،
و من روز از پسِ روز،
چون بیگانه‌یی در آسمان و زمین زندگی می‌کنم.
گویی تو راهِ روح‌ام را
به بهشت و دوزخ بسته‌یی...

‌#آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova | روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]

@asheghanehaye_fatima
.
چه کنم که توان از من می‌گریزد
وقتی که نام کوچک او را
در حضور من به زبان می‌آورند...

#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
چه کنم که توان از من می‌گریزد
وقتی که نام کوچک او را
در حضور من به زبان می‌آورند...

#آنا_آخماتووا
برگردان: #احمد_پوری

@asheghanehaye_fatima
دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد
نه آبی نه شرابی
دیگر بوسه‌های صبح‌گاهی نخواهند بود
و تماشای غروب از پنجره نیز
تو با خورشید زندگی می‌کنی
من با ماه
در ما ولی فقط یک عشق زنده است

‌#آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]

@asheghanehaye_fatima
و گویی چشمانش
شعله‌های آتش بودند
که تا صبحگاه
با من پرواز می‌کردند
و من در نیافتم
این چشمان عجیب‌رنگ چه‌اند؟


#آنا_آخماتووا
برگردان: عبدالعلی دست‌غیب


@asheghanehaye_fatima
.
چه اندوهى!
لبانم اينک
طعم تو را از خاطر برده است...


#آنا_آخماتووا
برگردان: احمد پورى


@asheghanehaye_fatima
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
‍ .

امروز کارهای بسیار دارم
باید خاطرات‌ ام را قربانی کنم
روح زنده‌ام را سنگ‌ کنم
سپس،
به خودم بیاموزم
که دوباره زندگی کنم.


#آنا_آخماتووا (روسیه)
مترجم: #مرجان_وفایی


  @asheghanehaye_fatima
از تو گسسته‌ام دیگر
و آتشِ درون‌‌ام را آرامشی است اینک.
دشمنِ جاودانی‌ام! اکنون باید یاد بگیری
چگونه با تمامی قلبِ عاشق باشی.

من اینک رها شده‌ام، با زندگی آسوده
خوابی سنگین خواهم کرد
تا شهرت با هیابانگِ کَرکننده‌ی خود
سپیده‌دمان برایم شادی آورد.

نه نیاز به دعایت دارم
نه انتظارِ نگاهی به وداع.
بادهای نرم التهابِ دل را فرومی‌نشانند
و برگ‌های پاییزی آن را می‌پوشاند.
جدایی از تو هدیه‌یی است،
فراموشی تو نعمتی.
اما عزیزِ من، آیا زنی دیگر
صلیبی را که من بر زمین نهادم بر دوش خواهد کشید؟

#آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]

■برگردان: #احمد_پوری   

@asheghanehaye_fatima
امروز کارهای بسیار دارم
باید خاطرات‌ام را قربانی کنم
روح زنده‌ام را سنگ‌ کنم
سپس،
به خودم بیاموزم
که دوباره زندگی کنم.

■شاعر: #آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]

@asheghanehaye_fatima
من مست صدای توام
صدای تو که در اينجا پژواک می‌يابد
فقدان، بار سنگينی است بر دوش
و زندگی دوزخی است نفرين‌شده
پيش از اين چه سخت باور داشتم
تو بازمی‌گردی...


#آنا_آخماتووا
برگردان: #آزاده_کامیار


@asheghanehaye_fatima
چه زیباست این‌جا: نرمه بادی سرد،
برفِ ترد، صبحی سردتر از دیروز،
گدازه‌‌های سرخِ گلِ رُز
بر سر بوته‌‌یی سفید از برف.
وسعتِ جادویی برف:
جای دو جفت پا تا دوردید،
یادآورِ گام‌‌های من و تو
از روزهایی دور.


#آنا_آخماتووا [ Anna Akhmatova / روسیه، ۱۹۶۶-۱۸۸۹ ]

@asheghanehaye_fatima