عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



چشمان تو جنگلی از درختان نخل‌اند
در شروع صبح
یا دو ایوان بلند که ماه در
دور دست‌شان می‌درخشد
چشمان‌ات هنگام تبسم مانند
تاکستانی‌ست پر از برگ
و رقص نورهاست در چشم تو
همانند رقص هزار ماه در برکه



#بدر_شاکر_السیاب
@asheghanehaye_fatima



چشمان تو جنگلی از درختان نخل‌اند
در شروع صبح
یا دو ایوان بلند که ماه در دور دست‌شان می‌درخشد
چشمان‌ات هنگام تبسم مانند تاکستانی‌ست پر از برگ
و رقص نورهاست
در چشم تو همانند رقص هزار ماه در برکه.


عیناک غابنا نخیل ساعه السحر
او شرفتان راح ینای عنهما القمر
عیناک حین تبسمان تورق الکروم
و ترقص الاضواء کالاقمار فی نهر.


■شاعر: #بدر_شاکر_السیاب |عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

■برگردان: #نادر_ابراهیمیان
‍ 〇🍂
چشمان تو جنگلی از درختان نخل‌اند
در شروع صبح
یا دو ایوان بلند که ماه در دوردست‌شان می‌درخشد
چشمان‌ات هنگام تبسم مانند تاکستانی‌ست پر از برگ
و رقص نورهاست
در چشم تو همانند رقص هزار ماه در برکه.

☆☆☆☆☆

عیناک غابنا نخیل ساعه السحر
او شرفتان راح ینای عنهما القمر
عیناک حین تبسمان تورق الکروم
و ترقص الاضواء کالاقمار فی نهر.


■شاعر: #بدر_شاکر_السیاب |عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

■برگردان: #نادر_ابراهیمیان

@asheghanehaye_fatima
شوری در خون‌ام
می‌دوَد برای او
گویی خون‌ام،
خواستن‌ست سراسر
آرزوی داشتن او...
چونان نیاز غریقی به هواست.

■●شاعر: #بدر_شاکر_السیاب |عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

■●برگردان: #صالح_بوعذار

@asheghanehaye_fatima
عیناک غابنا نخیل ساعه السحر
او شرفتان راح ینای عنهما القمر
عیناک حین تبسمان تورق الکروم
و ترقص الاَضواء کالاَقمار فی نهر ...





چشمانِ تو جنگلی از درختانِ نخل‌اَند
در شروعِ صبح

یا دو ایوانِ بلند که ماه
در دور دَست‌ِشان می‌درخشد

چَشمان‌اَت هنگامِ تبسم
مانندِ تاکستانی‌ست پُر از برگ
و ر قصِ نورهاست
در چَشمِ تو
همانندِ رقصِ هزار ماه در برکه ...





#بدر_شاکر_السیاب

( شاعر عراقی )

نادر_ابراهیمیان

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هيچ می‌دانی که اين باران چه اندوهی برمی‌انگيزد؟
و چه ناله‌ای از ناودان‌ها بلند می‌کند؟
و مرد تنها را چه حسی از گم‌شدگی فرامی‌گيرد؟
بی انتها... مثل خون جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچه‌ها، مرده‌ها...
چنين است باران
و چشمان‌ات هم‌راه من است در باران...

شاعر: #بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار |
بخشی از شعر «باران»

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هيچ می‌دانی که اين باران
چه اندوهی برمی‌انگيزد؟
و چه ناله‌ای از ناودان‌ها بلند می‌کند؟
و مرد تنها را چه حسی از گم‌شدگی فرامی‌گيرد؟
بی انتها... مثل خونِ جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچه‌ها، مرده‌ها...

چنين است باران
و چشمان‌ات هم‌راه من است در باران...



#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima



چشمان‌ات دو نخل‌ستان است
در سپيده‌مان
يا دو مه‌تابی که ماه از آن برمی‌دمد
وقتی چشمان‌ات برق می‌زند، از تاک برگ می‌رويد
و نورها می‌رقصند... مثل نقش ماه در آب...
وقتی از تکان پارو به لرزه می‌افتد
گويی نبض ستاره‌گان است که در ژرفای آن می‌تپد.

و در مه‌یی از اندوه شفاف فرومی‌روند
هم‌چو دريايی که شب روی آن دست می‌کشد
گرمای زمستان و لرزش پایيز را با خود دارد
و مرگ و تولد و تاريکی و روشنايی؛
پس رعشه‌ی گريه، اعماق جان‌ام را می‌لرزاند
و شوری غريب آسمان را در بر می‌گيرد
مثل بچه‌ای که از ماه به وحشت افتد.
رنگين‌کمان ابرها را می‌نوشد
و قطره‌قطره ذوب می‌شود در باران...
مثل قه‌قهه‌ی پسربچه‌ها لای چوب‌بست تاک‌ها
و همهمه‌ی سکوت گنجشک‌ها بر درختان.
سرود باران
باران...
باران...
باران...



#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»
@asheghanehaye_fatima
بهارا
بهارا، تو را چه پیش آمده است؟
بی‌باران بازآمدی
بی‌گل‌ها
بی‌بار و بر
فرجام‌ات چون آغازت
در خون تپیده بود...



يا أيها الربيع
يا أيها الربيع ما الذي دهاك
جئت بلا مطر
جئت بلا زهر
جئت بلا ثمر
و كان منتهاك مثل مبتداك
يلفه النجيع..

#بدر_شاکر_السیاب | عراق
برگردان: #موسا_اسوار
الدّاء يثلج راحتيَّ، ويطفئ الغد... في خيالي
ويشلّ أنفاسي، ويطلقها كأنفاس الذبال
تهتز في رئتين
يرقص فيهما شبح الزوال
مشدودتين إلى ظلام القبر بالدم و السعال...
--------------
اين درد، دستانم را يخ می‌كند وُ آتش فردا را فرو می‌نشاند.... در خيالم
و نفسم را می‌گیرد وُ آزادش می‌کند هم‌چون نفس فتیله
نفس‌ها در دو ریه‌ می‌لرزند حال آن‌که سایه‌ی مرگ در آنها می‌رقصد
و با خون و سرفه به‌سوی ظلمت قبر کشانده می‌شوند.

#بدر_شاکر_السیاب
ترجمه: #امیرحسین_گلشنی


@asheghanehaye_fatima
.

هم‌چو یک ساحلِ متروک دل‌ام، نه درخششی در آن هست وُ نه بادبان...

                          --------------

كالشّاطئِ المهجورِ قلبي، لا وميضَ ولا شراع


■شاعر: #بدر_شاکر_السیاب [ عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ ]

■برگردان: #محمد_حمادی   

@asheghanehaye_fatima
L
چشمانت دو نخلستان است در سپيده‌مان
يا دو مهتابی که ماه از آن برمی‌دمد
وقتی چشمانت برق می‌زند، از تاک برگ می‌رويد
و نورها می‌رقصند... مثلِ نقشِ ماه در آب...

#بدر_شاکر_السیاب [ عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ ]

■برگردان: #موسا_اسوار | √●بخشی از شعر «باران»

@asheghanehaye_fatima
.

هيچ می‌دانی که اين باران
چه اندوهی برمی‌انگيزد؟
و چه ناله‌ای از ناودان‌ها بلند می‌کند؟
و مرد تنها را چه حسی از گم‌شدگی فرامی‌گيرد؟
بی انتها... مثل خونِ جاری، مثل گرسنگی
مثل عشق، مثل بچه‌ها، مرده‌ها...

چنين است باران
و چشمان‌ات هم‌راه من است در باران...

#بدر_شاکر_السیاب | عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
عیناک غابنا نخیل ساعه السحر
او شرفتان راح ینای عنهما القمر
عیناک حین تبسمان تورق الکروم
و ترقص الاضواء کالاقمار فی نهر.


چشمان تو جنگلی از درختان نخل‌اند
در شروع صبح
یا دو ایوان بلند که ماه در دوردست‌شان می‌درخشد
چشمان‌ات هنگام تبسم مانند تاکستانی‌ست پر از برگ
و رقص نورهاست
در چشم تو همانند رقص هزار ماه در برکه.

                       

#بدر_شاکر_السیاب |عراق، ۱۹۶۴-۱۹۲۶ |

برگردان:
نادر_ابراهیمیان
# شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima