عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
❑تو را بانو نامیده‌ام

تو را بانو نامیده‌ام
بسیارند از تو بلندتر، بلندتر.
بسیارند از تو زلال‌تر، زلال‌تر.
بسیارند از تو زیباتر، زیباتر.

اما بانو تویی.

از خیابان که می‌گذری
نگاه کسی را به دنبال نمی‌کشانی.
کسی تاج بلورینت را نمی‌بیند،
کسی بر فرشِ سرخِ زرینِ زیر پایت
نگاهی نمی‌افکند.

و زمانی که پدیدار می‌شوی
تمامی رودخانه‌ها به نغمه درمی‌آیند
در تن من،
زنگ‌ها آسمان را می‌لرزانند،
و سرودی جهان را پر می‌کند.

تنها تو و من،
تنها تو و من، عشق من،
به آن گوش می‌سپاریم.

■پابلو نرودا
■ترجمه: #احمدپوری



#پابلو_نرودا
#شعر
Forwarded from اتچ بات
❑ تو را بانو نامیده‌ام 🦋
#پابلو_نرودا
■ترجمه: #احمدپوری
■دکلمه: رضا پیربادیان


@asheghanehaye_fatima
@asheghamehaye_fatima



❑جدایی

جدایی چون میله ای آویزان در هوا
به سر و صورتم می خورد.
هذیان می گویم
می دوم،جدایی در پِیم.
رهایی از آن ممکن نیست
پاهایم توان ایستادن ندارند
جدایی زمان نیست،راه نیست
جدایی،پلی در میان،
از مو باریک تر،از خنجر تیز تر
از خنجر تیز تر،از مو باریک تر
جدایی پلی میان ما
حتی اگر زانو به زانو با تو نشسته باشم.

■ناظم حکمت
■ترجمه: #احمدپوری

#ناظم_حکمت
#شعر
@asheghanehaye_fatima



خیره در چشمانت که می‌شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می‌خورد
گم می‌شوم در گندم‌زار
میان خوشه ها...
بال به بال
شراره‌های سبز در بیکران‌ها
به پرواز در می‌آیم
چشمان تو چون تغییر مداوم ماده
هر روز پاره‌ای از رازش را می‌نماید
اما هرگز
تن به تسلیمی تمام نمی‌دهد.

■ناظم حکمت
■ترجمه: #احمدپوری

#شعر
#ناظم_حکمت
@asheghanehaye_fatima



این دنیا سرد خواهد شد
ستاره ای در میان ستارگان
کوچک ترین شان.
یعنی ذره ای کوچک در مخملی آبی رنگ
در این جهان پهناور.
در یکی از روزها این دنیا سرد خواهد شد
نه چون یخ پاره ای
و یا ابری مرده
بلکه چون گردویی پوک
فرو خواهد رفت در دل تاریکی بی نهایت.
تلخی اش از همین لحظه در جانمان
و اندوهش در دلمان
این دنیا را می توان دوست داشت
زمانی که می توانی بگویی
"من زیستم"

■ناظم حکمت
■ترجمه: #احمدپوری

#ناظم_حکمت
@asheghanehaye_fatima



به پيری خو می‌گيرم
به دشوارترين هنر دنيا
کوبه‌ای به در برای آخرين بار
و جدايی بی انتها.

ساعت‌ها می‌گذرند ، می‌گذرند ، می‌گذرند
می‌خواهم بيشتر بفهمم حتی به قيمت ايمانم.
خواستم چيزی برايت بگويم نتوانستم
دنيا مزه سيگار ناشتا دارد
مرگ پيش از همه چيز تنهايی‌اش را برايم فرستاده.

حسرت می‌برم به آنان که حتی نمی‌دانند دارند پير می‌شوند
بس که سرشان گرم کارشان است...

■ناظم حکمت
■ترجمه: #احمدپوری

#ناظم_حکمت
@asheghanehaye_fatima



در دل تاریکی‌ها
جاده‌های فراخ خواهم ساخت
زمین را نرم خواهم کرد
و ستاره را
نثار گام آن‌هائی خواهم کرد
که از راه میرسند
در جاده بمان
شب برای تو فرا رسیده است
شاید در سپیده دم
همدیگر را باز یابیم



#پابلو_نرودا
#احمدپوری
@asheghanehaye_fatima



تمامی عشقم را
در جامی به فراخی زمین
تمامی عشقم را
با خارها و ستاره‌ها
نثار تو کردم
اما تو با پاهای کوچک، پاشنه‌هایی چرکین
بر آتش ان گام نهادی
و آن را خاموش کردی

آه عشق سترگ، معشوق خُرد من
در پیکارم از پای ننشستم
در ره سپردن به سوی زندگی
به سوی صلح، به سوی نان برای همه
لحظه‌ئی درنگ نکردم
اما تو را در بازوانم بلند کردم
و بر بوسه‌هایم دوختم
و چنان در تو نگریستم
که دیگر هیچ انسانی در دیگری نخواهد نگریست

آه عشق سترگ، معشوق خُرد من
تو توان مرا نسنجیدی
توان مردی را که برای تو
خون، گندم و آب را کنار گذاشت
تو، او را اشتباه کردی
با پشۀ خردی که بر دامنت افتاد

آه عشق سترگ، معشوق خُرد من
گمان مبر
که چشمانم در پی تو خواهند بود
آنگاه که در دوردست‌هایم
بمان، با آنچه برایت جا گذاشتم
بگذر، با عکس اندوه‌زده من در دستانت
من همچنان پیش خواهم رفت
در دل تاریکی‌ها جاده‌های فراخ خواهم ساخت
زمین را نرم خواهم کرد
و ستاره را نثار گام آن‌هائی خواهم کرد
که از راه میرسند
در جاده بمان
شب برای تو فرا رسیده است
شاید در سپیده دم
همدیگر را باز یابیم




#پابلو_نرودا
#احمدپوری
نمی‌خواهم تو را با آب، یا باد
با تقویم میلادی یا هجری
با آمد‌وشد موج دریا
با لحظه‌ی کسوف و خسوف
قیاس کنم،
بگذار فال‌بینان
یا خطوط قهوه در ته فنجان
هرچه می‌خواهند بگویند
چشمان تو تنها پیش‌گویی است
برای پاس‌داری از نغمه و شادی در جهان.

#نزارقبانی
#چهارعاشقانه
#احمدپوری

@asheghanehaye_fatima
بیا و سراغی از من بگیر
می دانم باید جایی در این نزدیکی ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت صدای بال کبوتر پیام

جایی می روم که دیگر به چیزی نیاز ندارم
جایی که عزیزترین همراهم سایه ای ست فقط
بادی از میان درختان باغ زوزه می کشد
و گور در یک قدمی ست.

اکنون از دنیا و هر چه در اوست
چه مانده برایم؟ تنها نان روزانه
و کلام یک نفر، انسانی و آشنا
و آواز چکاوک بر فراز سرم

#آنا_آخماتووا
🔃 #احمدپوری


@asheghanehaye_fatima
تو مرا دوست نداری
و هرگز دوست نخواهی داشت
من چرا چنین دل‌بسته‌ام
به مردی کاملا بیگانه؟
چرا شام‌گاهان
چنین از تهِ دل برایت دعا می‌کنم؟

#آنااخماتووا
#ترجمه‌‌ی #احمدپوری


@asheghanehaye_fatima