اکنون
در آن اتاقِ کوچک تنها
که ماه را در خویشِ خویش
نهان کرده است
ــ مثلِ زنی که زیباییِ گذشتهی خود را ــ
شبها چه میکنی ... ؟!
#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
در آن اتاقِ کوچک تنها
که ماه را در خویشِ خویش
نهان کرده است
ــ مثلِ زنی که زیباییِ گذشتهی خود را ــ
شبها چه میکنی ... ؟!
#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
و میرَوم که بخوابم
من پَرده را کنار زدم
حالا تو با خيالِ راحت
پروانهوار در باغ گردش کن
من بالهای پروانه ها را هم
با رنگهای تازه ،
برای تو در اينجا نوشتهام ...
#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
من پَرده را کنار زدم
حالا تو با خيالِ راحت
پروانهوار در باغ گردش کن
من بالهای پروانه ها را هم
با رنگهای تازه ،
برای تو در اينجا نوشتهام ...
#رضا_براهنی
@asheghanehaye_fatima
تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
#رسول_یونان
@asheghanehaye_fatima
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
#رسول_یونان
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چطور باید زمان را متوقف کرد: بوسه
چطور باید در زمان سفر کرد: خواندن
چطور باید از زمان گریخت: موسیقی
چطور باید زمان را احساس کرد: نوشتن
چطور باید زمان را آزاد کرد: نفس کشیدن
📕 دلایلی برای زنده ماندن
#مت_هیگ
@asheghanehaye_fatima
چطور باید در زمان سفر کرد: خواندن
چطور باید از زمان گریخت: موسیقی
چطور باید زمان را احساس کرد: نوشتن
چطور باید زمان را آزاد کرد: نفس کشیدن
📕 دلایلی برای زنده ماندن
#مت_هیگ
@asheghanehaye_fatima
تجربهی دوست داشتن، یک خوشبختی است. گاهی حتی فراق، خوش است. خصوصا اگر از تبوتاب اولیه عبور کرده باشی. اجازه دهی غبارها بخوابند. آرام بگیری و قبول کنی. عشق به قلب آدم غَنا میبخشد. تجربهی این رنجها خوب است و یک گنجینه در ته قلبِ تو پُر میکند، اگر درست شناساییاش کنی. آلبر کامو در زمانهی دوری از یار نوشت: "حتی جدا از تو، چیزی در من سکونت داشت." در غیبت معشوق، چیزی از او در تو ساکن میشود. چیزی حتی بهتر از او.
#معین_دهاز
@asheghanehaye_fatima
#معین_دهاز
@asheghanehaye_fatima
__
عشق تنها وجهی از دید و دریافت است
که مطلقا فاصلهای در آن نیست .
از" یادداشتهای زیرزمینی "
#داستایوسکی
@asheghanehaye_fatima
عشق تنها وجهی از دید و دریافت است
که مطلقا فاصلهای در آن نیست .
از" یادداشتهای زیرزمینی "
#داستایوسکی
@asheghanehaye_fatima
اگر شعری داشتم
که غمگین نبود
زبانی داشتم
زمان نداشت
گذشته میگذشت از من
تنها حالِ تو را میپرسیدم
و تو حالِ مرا میفهمیدی...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
که غمگین نبود
زبانی داشتم
زمان نداشت
گذشته میگذشت از من
تنها حالِ تو را میپرسیدم
و تو حالِ مرا میفهمیدی...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
خاکستری که از تو
بر روی سینه من خفته است
داغ است هنوز هنوز داغ است
از کوچه ها جنازه آهویی را بر روی دست مردان پابرهنه دعاخوانان می برند
و بچه های مدرسه تنها کمی بلندتر از گربه های خاکی ولگرد مبهوت مانده اند
گردوی چشم رهگذران پوکیده است با یک فشار ساده انگشتان خواهد شکست
آنگاه بن بست کور خورشید روشنایی دنیا را خواهد بلعید
در کوچه باغهای خزانم خون می دود می در پیاله زهر کف آلودی ست
از ریشه خاک آلوده بود آلوده بود آری از ریشه خاک
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
این روشن است روزی پیاله را سر می کشم
آری گذشت تند گذشت روز هزار ساله حیرت بار کز اوج چار میخ به معراج می شدیم
-پنجه شکفته مثل گلسرخ یک آسمان ستاره آواز در گلو سردرمیان هاله نورانی عطشان –
حال ولی زمانه چه مسکین است!
اجسادمان چون روزنامه های مچاله در کوچه های پرت جهان می پوسند
روزی پیاله را سر می کشم سر می کشم
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
آه ای نسیم،آه نمی دانی روزی توفان ز خوف رویت چشمانم می لرزید
اکنون چو برگ آخر پاییزی تب کرده ام در دستهای سرد تو می لرزم انصاف نیست
گر می بری،ببر خاکستری را که بر روی سینه من خفته است
امّا بدان که آفاق را خونین خواهی کرد
وقتی از باغهای چلچله خواهی گذشت
و برگهای سبز جهان را خواهی لرزاند
داغ است هنوز داغ است خاکستری که از تو برروی سینه من خفته است
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بر روی سینه من خفته است
داغ است هنوز هنوز داغ است
از کوچه ها جنازه آهویی را بر روی دست مردان پابرهنه دعاخوانان می برند
و بچه های مدرسه تنها کمی بلندتر از گربه های خاکی ولگرد مبهوت مانده اند
گردوی چشم رهگذران پوکیده است با یک فشار ساده انگشتان خواهد شکست
آنگاه بن بست کور خورشید روشنایی دنیا را خواهد بلعید
در کوچه باغهای خزانم خون می دود می در پیاله زهر کف آلودی ست
از ریشه خاک آلوده بود آلوده بود آری از ریشه خاک
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
این روشن است روزی پیاله را سر می کشم
آری گذشت تند گذشت روز هزار ساله حیرت بار کز اوج چار میخ به معراج می شدیم
-پنجه شکفته مثل گلسرخ یک آسمان ستاره آواز در گلو سردرمیان هاله نورانی عطشان –
حال ولی زمانه چه مسکین است!
اجسادمان چون روزنامه های مچاله در کوچه های پرت جهان می پوسند
روزی پیاله را سر می کشم سر می کشم
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
آه ای نسیم،آه نمی دانی روزی توفان ز خوف رویت چشمانم می لرزید
اکنون چو برگ آخر پاییزی تب کرده ام در دستهای سرد تو می لرزم انصاف نیست
گر می بری،ببر خاکستری را که بر روی سینه من خفته است
امّا بدان که آفاق را خونین خواهی کرد
وقتی از باغهای چلچله خواهی گذشت
و برگهای سبز جهان را خواهی لرزاند
داغ است هنوز داغ است خاکستری که از تو برروی سینه من خفته است
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
چیز غریبی کنار آینه مانده ست بهت زده
شکل دهانی که خواسته است به فریاد
خواب شگفت آوری قدیمی و متلاطم را باز بگوید
عجز زبان بستگی، ولی
مانع فریاد شده ست
کی می رسد آن روز و روزگار که فریاد را بشنویم؟
این همه را بشنویم؟
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
چیز غریبی کنار آینه مانده ست بهت زده
شکل دهانی که خواسته است به فریاد
خواب شگفت آوری قدیمی و متلاطم را باز بگوید
عجز زبان بستگی، ولی
مانع فریاد شده ست
کی می رسد آن روز و روزگار که فریاد را بشنویم؟
این همه را بشنویم؟
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
درودتان فرنوران و فرنوشان برازمان و برازنده
شکفتن گل آفتاب مینوآرایتان فرخنده؛
امروز را شادمانه بیاغازید و دمان به دمان بهار زیبانگار را سبزاندیش و گلگون جشن بگیرید..
سپاسگزار مهر همواره تانم،
پایا و شایا زیوید...
درس امروز
از کجا میفهمید که کسی را بخشیدهاید یا نه؟
اگر بخشیده باشید، به جای احساس خشم، در مورد آن رویداد احساس تأسف میکنید. بجای اینکه از دست آن فرد عصبانی باشید برایش متأسف میشوید. معمولا دیگر چیزی از آن واقعه در ذهنتان نمیماند که راجع به آن صحبت کنید. رنجی را که منجر به انجام شدن آن تعدی شده درک میکنید. ترجیح میدهید خارج از دایرهی آن فرد یا گروه بمانید. منتظر هیچ چیز نیستید. هیچ چیز نمیخواهید.
#کلاریسا_پینکولا_استس
📕 زنانی که با گرگها میدوند
@asheghanehaye_fatima
#صبح
شکفتن گل آفتاب مینوآرایتان فرخنده؛
امروز را شادمانه بیاغازید و دمان به دمان بهار زیبانگار را سبزاندیش و گلگون جشن بگیرید..
سپاسگزار مهر همواره تانم،
پایا و شایا زیوید...
درس امروز
از کجا میفهمید که کسی را بخشیدهاید یا نه؟
اگر بخشیده باشید، به جای احساس خشم، در مورد آن رویداد احساس تأسف میکنید. بجای اینکه از دست آن فرد عصبانی باشید برایش متأسف میشوید. معمولا دیگر چیزی از آن واقعه در ذهنتان نمیماند که راجع به آن صحبت کنید. رنجی را که منجر به انجام شدن آن تعدی شده درک میکنید. ترجیح میدهید خارج از دایرهی آن فرد یا گروه بمانید. منتظر هیچ چیز نیستید. هیچ چیز نمیخواهید.
#کلاریسا_پینکولا_استس
📕 زنانی که با گرگها میدوند
@asheghanehaye_fatima
#صبح
من در این گوشه که از دنیا بیرونست
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم
دیوار است.
آه
این سختِ سیاه،
آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند.
#هوشنگ_ابتهاج
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم
دیوار است.
آه
این سختِ سیاه،
آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند.
#هوشنگ_ابتهاج
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍آن روزِ خوب امروز است
کیفش را نکنی
از آن لذت نبری
مواظبش نباشی، می رود
روزهایِ خوب نمی آیند
می روند.
@asheghanehaye_fatima
#صبح
کیفش را نکنی
از آن لذت نبری
مواظبش نباشی، می رود
روزهایِ خوب نمی آیند
می روند.
@asheghanehaye_fatima
#صبح
۱۵۶۲ )
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را پراند در پرواز
شعاع قامت سرخ مثلثش در نور
تناسخ همهٔ اشكال هندسى در اوج
تناسخ همهٔ اشكال آسمانى بود
گرفتمش كه نيفتد،
به جاى افتادن،
پريد
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را پراند در پرواز
گرفتمش كه نيفتد،
كه بالهايش را
گرفتمش كه نيفتد
به جاى افتادن،
پريد و پرزد و پرواز كرد
گرفتمش كه نيفتد
كه فكر مىكردم
كه يک تلنگر ناچيز دست من كافىست
كه بالهاش شكن در شكن شكسته شود
ولى پريد
پريد و پرزد و پرواز كرد
گشود راه هوا را به نوک منقارش
و سينه را پر از آفاق آفتابى كرد
گرفتمش كه نيفتد،
به جاى افتادن،
پريد و پرزد و پرواز كرد بىپروا
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را نثار كرد به پرواز
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را پراند در پرواز
شعاع قامت سرخ مثلثش در نور
تناسخ همهٔ اشكال هندسى در اوج
تناسخ همهٔ اشكال آسمانى بود
گرفتمش كه نيفتد،
به جاى افتادن،
پريد
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را پراند در پرواز
گرفتمش كه نيفتد،
كه بالهايش را
گرفتمش كه نيفتد
به جاى افتادن،
پريد و پرزد و پرواز كرد
گرفتمش كه نيفتد
كه فكر مىكردم
كه يک تلنگر ناچيز دست من كافىست
كه بالهاش شكن در شكن شكسته شود
ولى پريد
پريد و پرزد و پرواز كرد
گشود راه هوا را به نوک منقارش
و سينه را پر از آفاق آفتابى كرد
گرفتمش كه نيفتد،
به جاى افتادن،
پريد و پرزد و پرواز كرد بىپروا
پرنده پر زد و با پرزدن تمامت خود را نثار كرد به پرواز
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
عطر یادِ تو- شمس لنگرودی
@injaZanVojuddarad
"عطر یاد تو"
🎤 #شمس_لنگرودی
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم
عطر بال پرنده ای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانۀ خود برنگشت
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشده ای
که در پی قویی
در جویی غرق شد
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست می کند
و سر
به شیشۀ آسمان می کوبد
صبحی ژاله بار است
که می بارد بر من
بیدارم می کند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبحبهخیر می گوید
#شمس لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
🎤 #شمس_لنگرودی
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم
عطر بال پرنده ای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانۀ خود برنگشت
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشده ای
که در پی قویی
در جویی غرق شد
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست می کند
و سر
به شیشۀ آسمان می کوبد
صبحی ژاله بار است
که می بارد بر من
بیدارم می کند
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبحبهخیر می گوید
#شمس لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
#شرا
دیروز من چقدر عاشق بودم
فرزند چشمهای شاد تو بودم
وقتی که تو قد راست کرده بودی و یک بند فریاد میزدی
من دوست دارم من دوست دارم من دوست دارم
بعدش نشسته بودی و حرفی نمیزدی
تنها از آن حواشی شاد از نگاه بادامت خورشید میدمید
یک جفت چشم گوشتی از زیر شانههایت عریان نگاهم میکردند
و چشمهایم را میبستند
تا لذتم مرا ببرد سوی بازوی کوچههایت
بوی اقاقیا و لمس خزه در عمق آبهای جنونآمیز
وبالا کشیده شدن چون موج د شب مهتابی
وبازگشت ومهره ماهی مانند
وعطر شورتراشیده شدن ازتو، وقتی که اختلال داغی ازحد فاصل زانوهاوقلبم زبانه کشید
اسبی شبیه سبزکه ازیک ستاره به آن سرسرا سکوت سرازیرساز
ومن، خداخداکه دنیاپایان نیابد
وچرخش زمان وزمین جاودانه بازبماند
مثل همین توکه دریک همان متبلورمیشد
دیروزمن چقدرعاشق بودم
عاشقترازهمیشه وامروز
مردی شبیه الفبای رازکه باسطلهای آب؛ غسل جماعت میکرددرروزدربرابرمردم درمیدان
وازتمام خیابانها مردم هجوم میآوردند
تاطوطی بزرگ سینۀ اورادرآینه طالع کنند
شُراشَرایَ شارَشَهوراشُراشَرایَ شارَشَهورا
دیروزمن چقدر
عاشقترازهمیــ ...
مثل همین تو که در هَما ...
شُرا
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دیروز من چقدر عاشق بودم
فرزند چشمهای شاد تو بودم
وقتی که تو قد راست کرده بودی و یک بند فریاد میزدی
من دوست دارم من دوست دارم من دوست دارم
بعدش نشسته بودی و حرفی نمیزدی
تنها از آن حواشی شاد از نگاه بادامت خورشید میدمید
یک جفت چشم گوشتی از زیر شانههایت عریان نگاهم میکردند
و چشمهایم را میبستند
تا لذتم مرا ببرد سوی بازوی کوچههایت
بوی اقاقیا و لمس خزه در عمق آبهای جنونآمیز
وبالا کشیده شدن چون موج د شب مهتابی
وبازگشت ومهره ماهی مانند
وعطر شورتراشیده شدن ازتو، وقتی که اختلال داغی ازحد فاصل زانوهاوقلبم زبانه کشید
اسبی شبیه سبزکه ازیک ستاره به آن سرسرا سکوت سرازیرساز
ومن، خداخداکه دنیاپایان نیابد
وچرخش زمان وزمین جاودانه بازبماند
مثل همین توکه دریک همان متبلورمیشد
دیروزمن چقدرعاشق بودم
عاشقترازهمیشه وامروز
مردی شبیه الفبای رازکه باسطلهای آب؛ غسل جماعت میکرددرروزدربرابرمردم درمیدان
وازتمام خیابانها مردم هجوم میآوردند
تاطوطی بزرگ سینۀ اورادرآینه طالع کنند
شُراشَرایَ شارَشَهوراشُراشَرایَ شارَشَهورا
دیروزمن چقدر
عاشقترازهمیــ ...
مثل همین تو که در هَما ...
شُرا
#رضا_براهنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد
اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری ،
خودت را مجبور به بیان آنها کن به دوستان و همهی آنهایی که دوست شان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند ،اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روز بی ارزشی خواهی داشت...
✍ #گابریل_گارسیا_مارکز
@asheghanehaye_fatima
اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری ،
خودت را مجبور به بیان آنها کن به دوستان و همهی آنهایی که دوست شان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند ،اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روز بی ارزشی خواهی داشت...
✍ #گابریل_گارسیا_مارکز
@asheghanehaye_fatima
.
عشق یعنی اینکه تو بقدری سرشار از شور زندگی هستی که نمیدانی با آن چه بکنی و بنابراین شروع به شریک شدن آن با دیگران می کنی
یعنی اینکه بقدری ترانه در قلب تو جاری است که تو ناخودآگاه آنها را می خوانی، بدون اینکه شنونده ای حضور داشته باشه یا نه.
📙 #عشق_رقص_زندگی
✍ #اشو
@asheghanehaye_fatima
عشق یعنی اینکه تو بقدری سرشار از شور زندگی هستی که نمیدانی با آن چه بکنی و بنابراین شروع به شریک شدن آن با دیگران می کنی
یعنی اینکه بقدری ترانه در قلب تو جاری است که تو ناخودآگاه آنها را می خوانی، بدون اینکه شنونده ای حضور داشته باشه یا نه.
📙 #عشق_رقص_زندگی
✍ #اشو
@asheghanehaye_fatima
با تو کشف کردم که بهار
برای گرامی داشت تنها یک پرستو میآید...
پیش از تو، میپنداشتم که پرستو
سازندهی بهار نیست...
با تو دریافتم که خاکستر، اخگر میشود
و آب برکه های گلآلودِ باران در گذرگاهها
دوباره، به ابر بدل میشوند،
و جویباران، در نزدیکی مصب خویش
پالوده میشوند و به سرچشمههای خویش باز میگردند،
و قطرهی عطر، خانهی میناییاش را رها میکند،
تا به گل سرخش، بازگردد،
و گلهای پژمرده در تالارهای ظروف سیمین،
به غنچههای کوچک در کشتزاران ِ خویش باز میگردند.
و جغدهای لطیف میآموزند، چونان مرغ عشق
ترانههای غمگین سر دهند...
با تو به ریگهای کبود در ساعت شنیام خیره شدم،
که از پایین به بالا فرو میافتاد،
و عقربههای ساعت به عقب میشتافت...
با تو کشف کردم که چگونه قلب،
باغچهی شیشهای گیاهان زندگی را،
رها میکند تا به باغ بدل شود...
و با تو این حقیقت ناخوش را دریافتم
که عشق، تنها برای آخرین معشوق است...
آیا می پنداری بر تو عاشقم؟
#غاده_السمان
@asheghanehaye_fatima
برای گرامی داشت تنها یک پرستو میآید...
پیش از تو، میپنداشتم که پرستو
سازندهی بهار نیست...
با تو دریافتم که خاکستر، اخگر میشود
و آب برکه های گلآلودِ باران در گذرگاهها
دوباره، به ابر بدل میشوند،
و جویباران، در نزدیکی مصب خویش
پالوده میشوند و به سرچشمههای خویش باز میگردند،
و قطرهی عطر، خانهی میناییاش را رها میکند،
تا به گل سرخش، بازگردد،
و گلهای پژمرده در تالارهای ظروف سیمین،
به غنچههای کوچک در کشتزاران ِ خویش باز میگردند.
و جغدهای لطیف میآموزند، چونان مرغ عشق
ترانههای غمگین سر دهند...
با تو به ریگهای کبود در ساعت شنیام خیره شدم،
که از پایین به بالا فرو میافتاد،
و عقربههای ساعت به عقب میشتافت...
با تو کشف کردم که چگونه قلب،
باغچهی شیشهای گیاهان زندگی را،
رها میکند تا به باغ بدل شود...
و با تو این حقیقت ناخوش را دریافتم
که عشق، تنها برای آخرین معشوق است...
آیا می پنداری بر تو عاشقم؟
#غاده_السمان
@asheghanehaye_fatima