@asheghanehaye_fatima
در فاصله من و آنجا که تو بودی
باران های بسیار آمدند و شستند
هرچه بود
باران های بسیار
باران ها که چیزی به جای نگذاشتند
دارند هنوز می بارند
در فاصله من و آنجا که تویی
#شهاب_مقربین
در فاصله من و آنجا که تو بودی
باران های بسیار آمدند و شستند
هرچه بود
باران های بسیار
باران ها که چیزی به جای نگذاشتند
دارند هنوز می بارند
در فاصله من و آنجا که تویی
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
دور بودیم
دور
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیک شدیم
تکان خوردنِ لبها را میدیدیم
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیکتر شدیم
صدای هم را میشنیدیم
کلماتِ هم را نمیفهمیدیم
نزدیکتر شدیم
کلماتِ هم را میفهمیدیم
طعمِ کلماتِ هم را نمیدانستیم
نزدیکتر شدیم
آنقدر که لبها را به هم دوختیم
و کلمات به هم پیچیدند
کلماتِ پیچیده دورمان کردند
دور...
#شهاب_مقربین
دور بودیم
دور
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیک شدیم
تکان خوردنِ لبها را میدیدیم
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیکتر شدیم
صدای هم را میشنیدیم
کلماتِ هم را نمیفهمیدیم
نزدیکتر شدیم
کلماتِ هم را میفهمیدیم
طعمِ کلماتِ هم را نمیدانستیم
نزدیکتر شدیم
آنقدر که لبها را به هم دوختیم
و کلمات به هم پیچیدند
کلماتِ پیچیده دورمان کردند
دور...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم .
#شهاب_مقربین
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم .
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
اگر دری میانِ ما بود
میکوفتم
در هم میکوفتم
اگر میانِ ما دیواری بود
بالا میرفتم
پایین میآمدم
فرو میریختم
اگر کوه بود
دریا بود
پا میگذاشتم
بر نقشهی جهان
و نقشهای دیگر میکشیدم
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ
هیچ کاری نمیشود کرد...!
#شهاب_مقربین
اگر دری میانِ ما بود
میکوفتم
در هم میکوفتم
اگر میانِ ما دیواری بود
بالا میرفتم
پایین میآمدم
فرو میریختم
اگر کوه بود
دریا بود
پا میگذاشتم
بر نقشهی جهان
و نقشهای دیگر میکشیدم
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ
هیچ کاری نمیشود کرد...!
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
دنبال دو کلمه می گشتم
دو کلمه
مانند پچ پچ دو برگ
در گوش هم
یا زمزمه ی دو لب
در جست و جوی یک بوسه
دنبال دو کلمه می گشتم
مانند دو گوش واره
که آویزه ی گوشـت کنم
کلمات صف کشیدند
دسته دسته
دست بندِ تو شدند
کلماتی که دستت را دوست می داشتند
تو چنگ زدی
از هم گسیختی
رشته ی کلمات را
در هم ریختی
فرو انداختی
هر یک را به گوشه ای
دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو
#شهاب_مقربین
دنبال دو کلمه می گشتم
دو کلمه
مانند پچ پچ دو برگ
در گوش هم
یا زمزمه ی دو لب
در جست و جوی یک بوسه
دنبال دو کلمه می گشتم
مانند دو گوش واره
که آویزه ی گوشـت کنم
کلمات صف کشیدند
دسته دسته
دست بندِ تو شدند
کلماتی که دستت را دوست می داشتند
تو چنگ زدی
از هم گسیختی
رشته ی کلمات را
در هم ریختی
فرو انداختی
هر یک را به گوشه ای
دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
دنبال دو کلمه می گشتم
دو کلمه
مانند پچ پچ دو برگ
در گوش هم
یا زمزمه ی دو لب
در جست و جوی یک بوسه
دنبال دو کلمه می گشتم
مانند دو گوشواره
که آویزه ی گوشـت کنم
کلمات صف کشیدند
دسته دسته
دستبند تو شدند
کلماتی که دستت را دوست می داشتند
تو چنگ زدی
از هم گسیختی
رشته ی کلمات را
در هم ریختی
فرو انداختی
هر یک را به گوشه ای
دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو
#شهاب_مقربین
دنبال دو کلمه می گشتم
دو کلمه
مانند پچ پچ دو برگ
در گوش هم
یا زمزمه ی دو لب
در جست و جوی یک بوسه
دنبال دو کلمه می گشتم
مانند دو گوشواره
که آویزه ی گوشـت کنم
کلمات صف کشیدند
دسته دسته
دستبند تو شدند
کلماتی که دستت را دوست می داشتند
تو چنگ زدی
از هم گسیختی
رشته ی کلمات را
در هم ریختی
فرو انداختی
هر یک را به گوشه ای
دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
در دو سوی تُشَک ایستادهاند
مثل دو قهرمان آراماند
به هم نزدیک میشوند
مثل دو دوست دست میدهند
به هم نگاه میکنند
مثل دریا و ماه
عمیق
به هم نگاه میکنند
آنگاه
کُشتی آغاز میشود
خم میشوند
دست در بازوی هم
کمرگاه و
رانها
ناآرام
در هم میپیچند
وحشی و حملهور
سرانجام
آن کس به خاک میافتد
که زودتر میگوید
دوستت دارم
#شهاب_مقربین
در دو سوی تُشَک ایستادهاند
مثل دو قهرمان آراماند
به هم نزدیک میشوند
مثل دو دوست دست میدهند
به هم نگاه میکنند
مثل دریا و ماه
عمیق
به هم نگاه میکنند
آنگاه
کُشتی آغاز میشود
خم میشوند
دست در بازوی هم
کمرگاه و
رانها
ناآرام
در هم میپیچند
وحشی و حملهور
سرانجام
آن کس به خاک میافتد
که زودتر میگوید
دوستت دارم
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
7
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم ...
#شهاب_مقربین
7
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم ...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم ...
#شهاب_مقربین
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم ...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
ميخواستم دنيا را عوض كنم
دنيا عوض شد اما كار من نبود
ميخواستم انسان را دگرگون كنم
انسانها دگرگون شدند
نه آنگونه كه من ميخواستم
حالا ديگر فقط ميخواهم
تو را نگه دارم
همان گونه كه بودي
بي هيچ تغييري
پيچيده در روياهاي كاغذيام
و تو ميدانم
عوض نخواهي شد!!
همان گونه كه بودي گريزپا؛
پر طغيان و تغير؛
ويرانگر!
رودخانهی آتش!!
#شهاب_مقربین
ميخواستم دنيا را عوض كنم
دنيا عوض شد اما كار من نبود
ميخواستم انسان را دگرگون كنم
انسانها دگرگون شدند
نه آنگونه كه من ميخواستم
حالا ديگر فقط ميخواهم
تو را نگه دارم
همان گونه كه بودي
بي هيچ تغييري
پيچيده در روياهاي كاغذيام
و تو ميدانم
عوض نخواهي شد!!
همان گونه كه بودي گريزپا؛
پر طغيان و تغير؛
ويرانگر!
رودخانهی آتش!!
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
از میان جملهی آدمها
بیرونت کشیدم
تو یک کلمهی شیرین بودی
کلمهی عشق نه
عشق تلخ است
کلمهی دوستی نه ، شوق نه
دوستی گَس است و شوق شور
تو مثل کلمهی خیال ، مثل کلمهی خواب
شیرین بودی
از میان جملهی آدمها
بیرونت آوردم
آوردم چون کلمهای عزیز
در پرانتزِ آغوشم
مثل کلمهی خواب
پریدی و رفتی
میان جملهی آدمها
#شهاب_مقربین
از میان جملهی آدمها
بیرونت کشیدم
تو یک کلمهی شیرین بودی
کلمهی عشق نه
عشق تلخ است
کلمهی دوستی نه ، شوق نه
دوستی گَس است و شوق شور
تو مثل کلمهی خیال ، مثل کلمهی خواب
شیرین بودی
از میان جملهی آدمها
بیرونت آوردم
آوردم چون کلمهای عزیز
در پرانتزِ آغوشم
مثل کلمهی خواب
پریدی و رفتی
میان جملهی آدمها
#شهاب_مقربین
گلی هرجایی ، آبت را نوشیده
خاکت را تسخیر کرده
نامت را چون برگی نورسته از خود کرده است
امروز بازیهایت را فراموش کردهام
فردا چشمانت را از یاد خواهم برد
نامت را در پاییزی که هر چیزی را با خود خواهد برد
اما باران که تا ابد بر تو میبارد
بر من میبارد
چیزی از تو با خود دارد
که همواره اینجا بازی میکند
نگاه میکند
صدایت میزنم
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatimq
خاکت را تسخیر کرده
نامت را چون برگی نورسته از خود کرده است
امروز بازیهایت را فراموش کردهام
فردا چشمانت را از یاد خواهم برد
نامت را در پاییزی که هر چیزی را با خود خواهد برد
اما باران که تا ابد بر تو میبارد
بر من میبارد
چیزی از تو با خود دارد
که همواره اینجا بازی میکند
نگاه میکند
صدایت میزنم
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatimq
Breathe
Chris Snelling
«نفس»...
▪️دیگر چیزی نمیخواهم
مگر صدای نجوایی
که چیزی بگوید پنهان
پنهان کند سکوت مرا
مثل زمین گورستان
که چیزی نمیخواهد
مگر صدای خشخش برگی از باد▪️
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
▪️دیگر چیزی نمیخواهم
مگر صدای نجوایی
که چیزی بگوید پنهان
پنهان کند سکوت مرا
مثل زمین گورستان
که چیزی نمیخواهد
مگر صدای خشخش برگی از باد▪️
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
اگر ميان ما ديواری بود،
بالا میرفتم، پايين میآمدم
فرو میريختم!
اگر کوه بود،
دريا بود،
پا میگذاشتم بر نقشهٔ جهان و
نقشهای ديگر میکشيدم!
اما ميان ما،
هيچ نيست
هيچ!
و تنها با هيچ،
هيچ کاری نمیشود کرد...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
بالا میرفتم، پايين میآمدم
فرو میريختم!
اگر کوه بود،
دريا بود،
پا میگذاشتم بر نقشهٔ جهان و
نقشهای ديگر میکشيدم!
اما ميان ما،
هيچ نيست
هيچ!
و تنها با هيچ،
هيچ کاری نمیشود کرد...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
اگر شعری داشتم
که غمگین نبود
زبانی داشتم
زمان نداشت
گذشته میگذشت از من
تنها حالِ تو را میپرسیدم
و تو حالِ مرا میفهمیدی...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
که غمگین نبود
زبانی داشتم
زمان نداشت
گذشته میگذشت از من
تنها حالِ تو را میپرسیدم
و تو حالِ مرا میفهمیدی...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حقیقتیست آشکار: تو دریایی.
پلکهایت
خمیده بر آشوبهاست.
دستان من
هر جای تو را لمس میکنند
جزیرههای کوچکی میسازند؛
زندگی در آنها جاری.
به زودی تمامِ زمین خواهی بود:
دیاری آشنا،
موطنی.
Axiom: you are a sea.
Your eye-
lids curve over chaos
My hands
where they touch you, create
small inhabited islands
soon you will be
all earth: a known
land, a country.
#مارگارت_آتوود
برگردان: #شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
پلکهایت
خمیده بر آشوبهاست.
دستان من
هر جای تو را لمس میکنند
جزیرههای کوچکی میسازند؛
زندگی در آنها جاری.
به زودی تمامِ زمین خواهی بود:
دیاری آشنا،
موطنی.
Axiom: you are a sea.
Your eye-
lids curve over chaos
My hands
where they touch you, create
small inhabited islands
soon you will be
all earth: a known
land, a country.
#مارگارت_آتوود
برگردان: #شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
همه ی راه ها ....
که با پا پیموده نمی شوند ...؟
دستت را به من بده .....!!!
#شهاب_مقربین
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
که با پا پیموده نمی شوند ...؟
دستت را به من بده .....!!!
#شهاب_مقربین
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
اگر دری ميان ما بود،
میکوفتم؛
درهم میکوفتم!
اگر ميان ما، ديواری بود،
بالا میرفتم، پايين میآمدم؛
فرو میريختم!
اگر کوه بود، دريا بود،
پا میگذاشتم
بر نقشه جهان و
نقشهای ديگر، میکشيدم!
اما ميان ما، هيچ نيست
هيچ؛
و تنها با هيچ،
هيچ کاری نمیشود کرد...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
میکوفتم؛
درهم میکوفتم!
اگر ميان ما، ديواری بود،
بالا میرفتم، پايين میآمدم؛
فرو میريختم!
اگر کوه بود، دريا بود،
پا میگذاشتم
بر نقشه جهان و
نقشهای ديگر، میکشيدم!
اما ميان ما، هيچ نيست
هيچ؛
و تنها با هيچ،
هيچ کاری نمیشود کرد...
#شهاب_مقربین
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا می دانند
این است که
هر چه می نویسم
عاشقانه ای برای تو می شود
#شهاب_مقربین
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا می دانند
این است که
هر چه می نویسم
عاشقانه ای برای تو می شود
#شهاب_مقربین