عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


به کوچه می روم
که ستاره به تو نزدیک است.
در فواصل مژگانت
اضطراب قامت عشق
آه
من
در فواصل مژگانت عاشقم



#شهرام_شاهرختاش
مَــن از آشفتگیِ ....

گـیسویـــــت ....

در مـعبــــدِ بـاد ....

مؤمـن ترینـم .....!!!

#نیلو_فرثانی
@asheghanehaye_fatima



من هم بلدم فراموشت کنم
اگر این شب‌ها بگذارند،
اگر این هوا بوی تو را ندهد،
اگر این نَفَس برود و برنگردد...


#زهرا_سرکاره
@asheghanehaye_fatima



روزها
هفته می شوند
هفته ها ماه،
و این سالهای بی تو بودن
می گذرد ...
چه دشواری عظیمی ست
زندگی؛
وقتی که هر نفس
به یاد تو
آه ...... می شود ..



#دنیا_شیری
@asheghanehaye_fatima



ابتدای اين قصه
به دست های ما می رسد
انتهايش
به قلب هايمان
روزی كه بدون تو بگذرد
رگ های عشق
تهی خواهد شد ...



#فريده_خانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@asheghanehaye_fatima




از آنجا که خیلی حواس پرت بود، قبل از سفر برایش لیستی از کارهای روزانه‌اش را نوشتم که با خودش داشته باشد و یادش نرود که انجامشان دهد.
تقریبا همه‌ی چیزها را برایش توی لیست نوشتم.
نوشتم قرص‌های ویتامین را چه ساعتی بخورد،
کِی ریشش را اصلاح کند،
چه ساعتی با مدیر امور بازرگانی تماس بگیرد
و خیلی چیزهای دیگر.
حتی برایش نوشتم که ساعت پخش برنامه‌ی مورد علاقه‌اش در آخرِ شب چه ساعتی است.
همه چیز را برایش توی لیست نوشتم که یادش نرود.
همه چیز را نوشتم. همه چیز را،
فقط یادم رفت که برایش توی لیست بنویسم :
"یادت نرود که برگردی"



#بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima



می‌خواهی از نگاه کردن به او فرار کنی. پس سعی می‌کنی با ورق زدن کتاب توی دستت یا با کشیدن خطوط نامفهوم روی تکه‌ای کاغذ خودت را سرگرم کنی، اما نمی‌توانی.
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه‌ات کرده، تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل می‌کند: عاشق شده‌ای...



#مصطفی_مستور
کتاب #چند_روايت_معتبر
Bezan Baran
Ehaam
بزن باران که من هم ابری ام
بزن باران پر از بی صبری ام...

#بزن_باران
#ایهام


@asheghanehaye_fatima
به‌من‌گفتن شما زیباترین زنی هستید
که تا بحال به‌کازابلانکا اومده، اما حالا میبینم که باز هم‌حق مطاب رو ادا نکردن


#کازابلانکا

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هر خاطره ای، خاطره نمی‏شود.
هر دردی، درد نیست تا روح را مثل کاغذ مچاله کند.
خاطره باید جان داشته باشد که زنده بماند.
باید روح داشته باشد تا برای همیشه جاودانه شود.
خاطره باید بسوزاند و خاکستر کند، همانطور که کاغذ تو با من کرد.



کتاب : چند روایت معتبر
#مصطفی_مستور
@asheghanehaye_fatima



‍ ازدواج کنی، پشیمان می‌شوی؛ ازدواج نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ یا ازدواج می‌کنی یا ازدواج نمی‌کنی، به هرحال پشیمان خواهی شد... به زنی اعتماد کنی، پشیمان می‌شوی؛ به زنی اعتماد نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ یا به زنی اعتماد می‌کنی یا به او اعتماد نمی‌کنی؛ به هرحال پشیمان خواهی شد. خود را حلق‌آویز کنی یا نکنی، به هرحال پشیمان خواهی شد. این آقای محترم که می‌بینید خدایِ فلسفه است و عصاره‌ی همه‌ی تاریخِ فلسفه. این نه‌فقط در لحظه‌های معینی است که من همه چیز را، به قول اسپینوزا، از منظر ابدیت می‌نگرم، بلکه من پیوسته از منظرِ ابدیت "زندگی می‌کنم". خیلی‌ها هستند که خیال می‌کنند این‌طوری زندگی می‌کنند، چون بعد از آن‌که یکی از دو کاری را می‌توانستند بکنند، انجام دادند، این اضداد را با هم ترکیب می‌کنند یا میان‌شان وساطت می‌کنند. ولی این بدفهمی است؛ چرا که ابدیتِ حقیقی نه در پسِ یا این/یا آن بلکه در برابرِ آن ایستاده است. بدین قرار ابدیتِ آنان چیزی نخواهد بود الّا توالیِ ملال‌انگیزِ لحظه‌های زمان؛ چراکه آنان گرفتارِ حسرتی مضاعف خواهند شد. فلسفه‌ی من دست‌کم آسان‌فهم است و دستیاب، آخر من فقط یک اصل دارم و بس؛ حتی از آن هم پایم را فراتر نمی‌گذارم... من از هیچ اصلی آغاز نمی‌کنم و پا پیش نمی‌گذارم؛ که اگر می‌گذاشتم پشیمان می‌شدم. پس اگر شنونده‌ی محترمی خیال برش دارد که در گفته‌های من چیزِ به‌دردبخوری هست معلوم می‌شود که هیچ استعدادِ فلسفه ندارد؛ اگر هم خیال کند در بحثِ من هیچ حرکتِ رو به جلویی هست، نتیجه همان است که گفتم... ولی از آن‌جا که من هرگز آغاز نمی‌کنم، هرگز نمی‌توانم توقف کنم...



کتاب : یا این/یا آن
#سورن_کی‌یرکگور
@asheghanehaye_fatima




گاز اتاق نشیمن را خاموش و دمپایی هایم را با پا به گوشه ای پرتاب کردم و خودم را روی تخت انداختم.
این بِرت بود که همیشه می توانست گریه ی من را در بیاورد. سپس به راه رفتن او در خیابان و سوار ماشین شدنش در چند لحظه پیش فکر کردم.
این فکر حالم را بهم زد.

خیلی راحت است که آدم موقع روز به همه چیز بی اعتنا باشد،
اما شب همه چیز فرق می کند...

خورشید همچنان میدمد
#ارنست_همینگوی
با کدام
دست می‌توان
عشق را به بندِ جاودان کشید؟
با کدام دست...؟

#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
۲۴ بهمن
سالمرگ #فروغ_فرخزاد عزیز سبز🌱


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



واقعه‌ی مرگ تو، تمام وجود مرا از هم پاشید. تمام وجودم جز قلبم را.
قلبی که تو ساختی، قلبی که تو هنوز می‌سازی، قلبی که تو هنوز با دست‌های گم‌گشته‌ات شکل می‌دهی، با صدای گم‌گشته‌ات آرام می‌کنی، با خنده‌ی گم‌گشته‌ات روشن می‌سازی.
دوستت دارم... چیزی جز این جمله برای نوشتن نمی‌یابم. تو نوشتن را به من آموختی، تو صحیح بیان کردن آن را به من آموختی. صحیح بیان کردنش را با تامل بسیار ...



#کریستین_بوبن
کتاب #فراتر_از_بودن
@asheghanehaye_fatima




چشم‌های تو...
خواه در زندان به دیدارم بیایی خواه در مریض‌خانه
چشم‌های تو هماره در آفتابند
آنسان که کشتزاران اطراف آنتالیا
در صبحگاهان اواخر ماه مِی

چشم‌های تو...
بارها در برابرم گریستند
چونان چشم‌های درشت کودکی شش ماهه
اما یک روز هم بی آفتاب نماندند

چشم‌های تو...
بگذار خمار آلوده و خوشبخت بنگرند، چشم‌های تو
و تا جایی که در می‌یابند،
دلبستگی انسان‌ها را به دنیا ببینند
که چگونه افسانه ای می‌شوند و زبان به زبان می‌چرخند.

چشم‌های تو...
بلوط زاران "بورصه" اند در پاییز
برگ‌های درختانند بعد از باران تابستان
و "استانبول" اندـ در هر فصل و هر ساعتـ

چشم‌های تو ...
گل من! روزی خواهد رسید
روزی خواهد رسید که
انسان‌های برادر
با چشم‌های تو همدیگر را خواهند نگریست
با چشم‌های تو خواهند نگریست...




#ناظم_حکمت
ترجمه #قادر_دلاورنژاد