@asheghanehaye_fatima
نمی ترسم از سرنوشت هولناک
و از دلتنگی های کشنده ی شمال!
مهم نیست،
که سپیده دمان را دیگر نبینیم
و مهتاب بر ما نتابد!
هدیه ای نثارت می کنم امروز
که در جهان بی مثل و مانند است :
عکس رقصانم را در آب
در ساعتی که جویبار شبانه هنوز بیدار ست
نگاهم را ،
نگاهی که ستاره های افتان در برابرش
تاب بازگشت به آسمان ها را نیافتند.
پژواک میرای صدایم را
صدایی که زمانی گرم و جوان بوده ست.
این ها همه نثارت باد،
تا تو بتوانی بی تشویش
پرگویی ی کلاغ های حوالی شهر
را تاب آوری
تا شرجی ی روزهای اکتبر
دلچسب تر از خنکای ماه گردد ...
مرا هم به خاطر بسپار ،
فرشته ی من
تا اولین برف ،
تا آخرین برف به خاطر بسپار...
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار 🌱
نمی ترسم از سرنوشت هولناک
و از دلتنگی های کشنده ی شمال!
مهم نیست،
که سپیده دمان را دیگر نبینیم
و مهتاب بر ما نتابد!
هدیه ای نثارت می کنم امروز
که در جهان بی مثل و مانند است :
عکس رقصانم را در آب
در ساعتی که جویبار شبانه هنوز بیدار ست
نگاهم را ،
نگاهی که ستاره های افتان در برابرش
تاب بازگشت به آسمان ها را نیافتند.
پژواک میرای صدایم را
صدایی که زمانی گرم و جوان بوده ست.
این ها همه نثارت باد،
تا تو بتوانی بی تشویش
پرگویی ی کلاغ های حوالی شهر
را تاب آوری
تا شرجی ی روزهای اکتبر
دلچسب تر از خنکای ماه گردد ...
مرا هم به خاطر بسپار ،
فرشته ی من
تا اولین برف ،
تا آخرین برف به خاطر بسپار...
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار 🌱
Forwarded from اتچ بات
.
مي نوشم براي خانه ي ويران
براي زندگي قهرآلود خود
براي تنهايي
در حين با هم بودن
و براي تو من مينوشم
براي دروغ لبهاي خيانتگرت به من
براي سرماي بي جان چشمانت
براي آن که دنيا
زمخت و بيرحم بود
و براي آن که
خدا هم نجاتمان نداد..
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
مي نوشم براي خانه ي ويران
براي زندگي قهرآلود خود
براي تنهايي
در حين با هم بودن
و براي تو من مينوشم
براي دروغ لبهاي خيانتگرت به من
براي سرماي بي جان چشمانت
براي آن که دنيا
زمخت و بيرحم بود
و براي آن که
خدا هم نجاتمان نداد..
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
برای آنا آخماتوا
همچون فرشته ای سیاه در برف
تو ظاهر شدی در برابر من
و کتمان نمی توان کرد
مهر خداست بر تن تو.
و مهری چنین شگفت
فراسوی هوش
همانگونه که در تهی دستی کلیسایی نمایان است
تکلیف تو ایستادن است.
بگذار که عشقی غریب
با غریبانه عشقی دیگر درآمیزد
بگذار که خون پر شور
راهی به گستاخی ات نیابد
و مرمر با شکوه به سایه فرو برد
همه ژنده پاره های آشکارت را
همه برهنگی نازنین ات را
و نه گستاخی برانگیخته ات را.
#اسیپ_ماندلشتام
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#نعیم_بزاز_عطایی
برای آنا آخماتوا
همچون فرشته ای سیاه در برف
تو ظاهر شدی در برابر من
و کتمان نمی توان کرد
مهر خداست بر تن تو.
و مهری چنین شگفت
فراسوی هوش
همانگونه که در تهی دستی کلیسایی نمایان است
تکلیف تو ایستادن است.
بگذار که عشقی غریب
با غریبانه عشقی دیگر درآمیزد
بگذار که خون پر شور
راهی به گستاخی ات نیابد
و مرمر با شکوه به سایه فرو برد
همه ژنده پاره های آشکارت را
همه برهنگی نازنین ات را
و نه گستاخی برانگیخته ات را.
#اسیپ_ماندلشتام
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#نعیم_بزاز_عطایی
@asheghanehaye_fatima
روحم دیگر بار بیدار شد
و دیگربار نزدم آمدی
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیدهای از زیبایی ناب.
قلبم دوباره در خلسه طنین میافکند
از درون آن دیگربار بر میآورد
احساس هایی حاکی از هیبت و الهام را
از زندگانی،از اشک،از عشق.
#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #شاپور_احمدی
روحم دیگر بار بیدار شد
و دیگربار نزدم آمدی
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیدهای از زیبایی ناب.
قلبم دوباره در خلسه طنین میافکند
از درون آن دیگربار بر میآورد
احساس هایی حاکی از هیبت و الهام را
از زندگانی،از اشک،از عشق.
#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #شاپور_احمدی
@asheghanehaye_fatima
قلب تو
ديگر ترانهى قلب مرا
در شادى و اندوه نخواهد شنيد،
آنگونه كه مىشنيد.
ديگر پايان راه است...
ترانهى من در دوردستها در دل شب سفر مىكند
جائى كه ديگر تو در آن نيستى.
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #احمد_پوری
قلب تو
ديگر ترانهى قلب مرا
در شادى و اندوه نخواهد شنيد،
آنگونه كه مىشنيد.
ديگر پايان راه است...
ترانهى من در دوردستها در دل شب سفر مىكند
جائى كه ديگر تو در آن نيستى.
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
همه شب هیچ نخوابیدم
اکنون بالش از هر دو روی داغ است.
شمع دیگری میمیرد،
کلاغها فریاد میکشند
آنجا، بیسرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم…
چه سفیدی بیتابانهای
در ژرفای سفید پرده.
سلام ای بامداد!
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#شاپور_احمدی
همه شب هیچ نخوابیدم
اکنون بالش از هر دو روی داغ است.
شمع دیگری میمیرد،
کلاغها فریاد میکشند
آنجا، بیسرانجام.
همه شب هیچ نخوابیدم،
خیلی دیر است به خواب بیندیشم…
چه سفیدی بیتابانهای
در ژرفای سفید پرده.
سلام ای بامداد!
#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#شاپور_احمدی