عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



استپان آرکادیچ:می دانی، زن موضوعی است که هر قدر هم مطالعه اش کنی باز هم کاملا برایت تازگی دارد.

لوین: پس همان بهتر که اصلا مطالعه اش نکنی.

استپان آرکادیچ: نه! اما نمی دانم کدام ریاضی دان گفته است «جستجوی حقیقت است که لذت دارد و نه یافتنش.»



#لئو_تولستوی
@asheghanehaye_fatima




(ورونسکی در زمانی که می داند شوهر آنا در خانه نیست ،به دیدار آنا می رود.
او را بر روی بالکن باغ می یابد و در سکوت به او می نگرد .
و در دلش او را تحسین می کند.ناگهان آنا با نگاهی نگران و حالتی ناخوش ،رویش را به طرف ورونسکی برمیگرداند)


ورونسکی :
(درحالی که به طرف آنا می رود و دستانش را میگیرد)
تو را چه می شود ،آنا ؟
کسالتی داری؟

آنا :
نه حالم خوب است اما ..اما انتظار دیدنت را نداشتم .

ورونسکی:
دستهایت چقدر سرد است !

آنا:
تو مرا ترساند ی آلکسی. من اینجا تنها هستم . پسر کوچکم را برای گردش و قدم زدن به بیرون برده اند و من منتظر برگشتنش بوده م
(آنا در آستانه گریه قرار دارد)

ورونسکی :
مرا ببخش آنا که آمدم . اما نمی توانستم تمام روز را بدون دیدنت سر کنم .
امروز بعد از ظهر مسابقه دارم گفتم بیایم و قبل از رفتن ..

آنا :
تو را ببخشم آلکسی،من که از دیدنت خیلی خوشحال شده ام ..

ورونسکی :
ولی تو یا کسالت داری یا نگران چیزی هستی .داشتی به چه فکر می کردی؟

آنا :
(با لبخندی ملایم ) من همیشه به یک چیز فکر می کنم .به خوشبختی ام و.. (در حین برگرداندن رویش از ورونسکی) به بدبختی ام..


#آناکارنینا
#لئو_تولستوی
📌 #گزیده_کتاب
📓 سونات کرویتسر و چند داستان دیگر
#لئو_تولستوی

برای من غیر از او چیزی در دنیا نبود و من او را بهترین آدمِ دنیا و از خطا مبرا می شمردم و به همین دلیل نمی توانستم غیر از او برای چیزی زنده باشم.هیچ هدفی در زندگی نداشتم جز اینکه در چشمِ او همان باشم که او گمان می کرد هستم.و او مرا اولین و بهترین زن دنیا می شمرد و صاحب همه ی فضایل و من می کوشیدم که در چشمِ اولین و بهترین مردِ دنیا همین باشم.



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



اون کسی که برای اولین بار در دنیا جنگ رو شروع کرد، بدون شک رنج دوری از معشوق رو هرگز تجربه نکرده بود.



از کتابِ جنگ و صلح
#لئو_تولستوی
.

عشق من پیوسته سودایی‌تر و خودپرستانه‌تر می‌شود و آتش او پیوسته رو به خاموشی می‌رود.
علت جدایی دلهامان همین است
و هیچ چاره‌ای هم نیست.
برای من همه چیز زندگی در وجود او متمرکز شده است و می‌خواهم که او تمام وجود خود را به من واسپارد. اما او می‌خواهد آزادتر باشد و از من دوری می‌کند.

پیش از آنکه به هم بپیوندیم، پیوسته به هم نزدیک تر می‌شدیم. اما بعد نیرویی مقاومت ناپذیر مدام ما را از هم دور می‌کند و هر یک را به سویی می‌برد و این حال را به هیچ روی نمی‌توان تغییر داد.
او می‌گوید که
من حسادت می‌کنم
و حسادتم بی‌معنی است.
اما این درست نیست،
من حسود نیستم، #ناراضی‌ام...



@asheghanehaye_fatima


📕 #آناکارنینا
#لئو_تولستوی
برگردان #محمدعلی_شیرازی

.
@asheghanehaye_fatima


برای مردم غمگین زندگی در شهر آسانتر است.
در شهر شخص می تواند صد سال زندگی کند بدون آنکه متوجه شود مرده و خیلی وقت پیش تبدیل به خاک شده است.

#لئو_تولستوی
#موسیقی_مرگ
@asheghanehaye_fatima

از سرگردانی به ستوه آمده بود - چاره‌ای جز تسلیم نداشت. مدتی بود که سینه‌اش با دود آشنا شده بود و گاه‌گاه شراب می‌خورد. شراب را نه بخاطرِ طعم و تأثیرِ آن بلکه برای فراموش کردنِ بدبختیهای خود می‌خورد. وقتی که مست می‌شد، غرور و صفای روحِ خود را بازمی‌یافت. مستی که از سرش می‌پرید، غمگین‌تر می‌شد و به تباهی و پوچی زندگی‌اش پی می‌برد.


#رستاخیز
#لئو_تولستوی
از سرگردانی به ستوه آمده بود - چاره‌ای جز تسلیم نداشت. مدتی بود که سینه‌اش با دود آشنا شده بود و گاه‌گاه شراب می‌خورد. شراب را نه بخاطرِ طعم و تأثیرِ آن بلکه برای فراموش کردنِ بدبختیهای خود می‌خورد. وقتی که مست می‌شد، غرور و صفای روحِ خود را بازمی‌یافت. مستی که از سرش می‌پرید، غمگین‌تر می‌شد و به تباهی و پوچی زندگی‌اش پی می‌برد.


#رستاخیز
#لئو_تولستوی

@asheghanehaye_fatima
درود بر شمایان که نازنینید و بهترینید
بامدادتان جواهرنشان گلبرگهای یاقوت و برگهای زمرد و خوشه های طلا...
روزتان غرق در غوغا و اغوای جهان هستی و سرشار از داد و دهش بی پایان مهرآفرین بی همتا...
سپاسگزارم که پاکتر از چشمه سارانید و طربناکتر از سمفونی بهارانید...🙏

درس امروز

قدرتمندترین جنگجویان دو چیز هستند، صبر و زمان ..

#لئو_تولستوی
📘

@asheghanehaye_fatima
#صبح
آلن، چنانکه عادتش بود، در این مجلس نیز پیراهنی به تن داشت که چاک سینه و پشتش به پسند روز بسیار گشوده بود. سینه‌اش که همیشه در نظر پی‌یر جلوۀ مرمر داشت به قدری به دیدگان او نزیک شد که چشمانش با وجود نزدیک‌بینی ناخواسته ظرایف زنده و شادابی شانه و گردن زیبای او را تشخیص می‌داد و لبهایش به قدری به شانۀ او نزدیک شد که کافی بود اندکی خم شود تا بر آن قرار گیرد. گرمی تن و عطر اندام او را حس می‌کرد و صدای خش‌خش خفیف کرستش را با جنبش تنش می‌شنید. پی‌یر زیبایی مرمرین او را که با لباسش درهم تنیده بود و یکی شده بود نمی‌دید بلکه تمامی جاذبۀ تن او را که فقط پیرهن از دید او پنهان می‌داشت حس می‌کرد و همین‌که این را دید دیگر نتوانست او را به صورت دیگری در نظر مجسم کند، همچنان‌که ما نمی‌توانیم همین‌که به حقیقتِ فریبی پی می‌بریم بار دیگر از آن گمراه شویم.

...

پی‌یر چشم به‌زیر افکند و بعد دوباره سر برداشت، می‌خواست او را باز به صورت همان زیبای دوردلی ببیند که پیش از آن هر روز می‌دید. اما دیگر حتی به این کار توانا نبود،چنانکه شخصی که شاخۀ علفی را از پشت پردۀ مه درختی پنداشته، نمی‌تواند باز آن علف را ببیند و درخت بپندارد. الن سخت به او نزدیک بود و از همان وقت در دل او نفوذ کرده و بر او سلطه یافته بود. میان آنها دیگر هیچ مرز و مانعی جز ارادۀ خود پی‌یر وجود نداشت.

...

وقتی به خانه بازگشت، مدتی دراز به آنچه بر سرش آمده بود فکر می‌کرد، خواب به چشمش نمی‌آمد. ولی مگر چه بر سرش آمده بود؟ هیچ! فقط فهمیده بود که زنی که از خردسالی می‌شناخت و هرگاه صحبتی از زیباییش می‌شده بی‌آنکه فکر کند سرسری می‌گفته بله زیباست! و حالا ممکن است ازآن او بشود.

با خود می‌گفت: ولی آخر سبک‌مغز است. من خودم همیشه می‌گفتم که دختر کم‌شعوری است. در احساسی که در من بیدار کرده چیزی پلیدی پنهان است، چیز پلید منع شده‌ای! می‌گفتند که برادرش آناتول عاشقش بوده و او نیز دل به آناتول داده بوده و میان آنها ماجراها رفته است و به همین علت آناتول را از او دور کرده‌اند. و آن برادرش ایپولیت...و آن پدرش واسیلی...نه! از اینها همه هیچ بوی خوشی نمی‌آید ـ و در همان زمانی که این افکار در ذهنش می‌گذشت (که البته ناتمام می‌ماند و به جایی نمی‌رسید) مچ خود را در حالی می‌گرفت که لبخندزنان آگاه بود که یک رشته فکرهای دیگر از پس افکار قبلی فرامی‌جوشد، و در عین آنکه به حقارت و بدگوهری او فکر می‌کرد دل به این خواب خوش می‌داشت که الن زنش خواهد شد و ممکن است دوستش بدارد و چه بسا که حقیقت شخصیت او درست برخلاف تصور او باشد و تمام آنچه درباۀ او فکر می‌کرد و می‌شنید نادرست بوده باشد. آنوقت آنچه در او می‌دید دیگر دختر پرنس واسیلی نبود بکله اندام رعنای زنی زیبا بود که در پیرهنی خاکستری نیمه‌پنهان بود." ولی نه، آخر چرا این فکر پیش از این هرگز از ذهن من نگذشته بود؟" و باز به خود می‌گفت که ممکن نیست و چیزی ناپاک و پنداشتی غیر طبیعی و به نیرنگ آمیخته در این پیوند پنهان است و گفته‌ها و نگاههای گذشتۀ الن را و گفته‌ها ونگاه‌های کسانی‌که آن دو را باهم می‌دیدند به خاطر می‌آورد و کلمات و اشارات آناپولونا را هنگامی که از خانۀ او حرف می‌زد و نیز به هزارها اشاره و کنایۀ پرنس واسیلی و دیگران بازاندیشید و هراس در دلش افتاد. آیا از هم‌اکنون خود را به طریقی در ماجرایی مسلما ناپسند متعهد نکرده بود؟ با این همه در همان زمان که این نتیجه به روشنی در دلش شکل می‌گرفت و به صورت تصمیم در‌می‌آمد، چهرۀ الن با تمام زیبایی زنانه‌اش از دیگر سوی روح او بر می‌دمید.


#جنگ_و_صلح
#لئو_تولستوی
ترجمه:سروش حبیبی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



چنانچه او مرا دوست نداشته باشد و تنها از روی وظیفه با من مهربانی کند و مرا نوازش دهد و آنچه که من طالب آن هستم درمیان نباشد، این هزار مرتبه از خشونت و دشمنی بدتر خواهد بود!

👤 #لئو_تولستوی
📙 #آناکارنینا
وقتی به تو خیانت می‌کنند، انگار بازوهایت را قطع کرده‌اند، می‌توانی آنها را ببخشی اما نمی‌توانی در آغوششان بگیری.


#لئو_تولستوی



@asheghanehaye_fatima
امروز که زنده‌ ای، زندگی کن...
فردا خواهی مُرد...
همانطور که شاید یک ساعت پیش
بایست مرده باشی...

وقتی که سراسر زندگی‌ ات در برابر ابدیت، لحظه‌ ای بیش نیست، چه جای آنست که خود را عذاب دهی؟!



#لئو_تولستوی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
آن‌کسی که برای اولین‌بار در دنیا جنگ را شروع کرد، بدون شک رنج دوری از معشوق را هرگز تجربه نکرده‌بود.

#جنگ_و_صلح
#لئو_تولستوی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

چگونه در هواي غير قابل تنفس این زمانه ما هنوز نفس می کشیم ؟
آيا ما مرده ايم ؟...😔


#لئو_تولستوی
جنگ_و_صلح
عشق من پیوسته سودایی‌تر و خودپسندانه‌تر می‌شود و آتش او پیوسته رو به خاموشی می‌رود. علت جدایی دلهامان همین است و هیچ چاره‌ای هم نیست. برای من همه چیز زندگی در وجود او متمرکز شده است و می‌خواهم که او تمام وجود خود را به من واسپارد. اما او می‌خواهد آزادتر باشد و از من دوری می‌کند.
پیش از آنکه به هم بپیوندیم پیوسته به هم نزدیک‌تر می‌شدیم اما بعد نیرویی مقاومت‌ناپذیر مدام ما را از هم دور می‌کند و هر یک را به سویی می‌برد و این حال را به هیچ روی نمی‌توان تغییر داد.
او می‌گوید که من حسادت می‌کنم و حسادتم بی‌معنی است. اما این درست نیست، من حسود نیستم، ناراضی‌ام.

#آنا_کارنینا
#لئو_تولستوی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخت ترین و ارزشمندترین
چیزها این است
که کسی در رنج هایش ،
در رنج‌های ناخواسته
عاشق این زندگی باشد . . .!

#لئو_تولستوی

" لئوروخاس پسر خورشید "

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌@asheghanehaye_fatima
انسان نمی‌تواند به تنهایی و برای خود زندگی کند
این مرگ است نه زندگی...


#لئو_تولستوی

@asheghanehaye_fatima
‏از اشتباهات بی‌پایه مردم یکی این است که
خیال می‌کنند هر کس دارای خصوصیاتی است تغییر‌ناپذیر؛
یکی بد است و دیگری خوب،
این هشیار است و آن احمق،
این فعال است و آن تنبل.

حال آن که این‌جور نیست.
آدم‌ها مثل رودخانه‌اند،
اگرچه همه یک‌شکل و یک‌جورند
ولی رودخانه را که دیده‌اید،
همچنان‌که پیش می‌رود،
گاهی آهسته حرکت می‌کند،
گاهی تند،
گاه که به کوهسار می‌رسد، باریک می‌شود،
گاهی که به دشت می‌رسد، پهن می شود و وسعت پیدا می‌کند،
در جایی آبش سرد است،
و چند فرسنگ آن‌طرف‌تر آبش گرم می‌شود،
یک زمان آرام است،
و یک زمان طغیان می‌کند.

هر انسانی در خود عناصر خوب و بد را دارد،
گاهی روی خوبش را نشان می‌دهد
و گاهی روی بدش را...!


#لئو_تولستوی
📚 #رستاخیز


@asheghanehaye_fatima