عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
.
.
پرنده هاي پريشان ِ پرسياه ،اگر
جواب جيغ ِ شما غير ِ تير و سنگ نبود

براي قصه نويسان ِ کذب و دريوزه،
صله بگير ِ شغالان شدن که ننگ نبود

به قرن هاي قِراني اميدها بستيم
گذشت و رفت ولي، اين جهان قشنگ نبود
.
.
#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima



در شعرهاي لخت و باران خورده ،خيسم
هرشب خودم را توي قصه مي نويسم

از خواب هاي تُرد ِ در چشمم شکسته
از توده هاي حرف در لب هاي بسته

زن بودنم تکرار تاريخ جنون است
وقتي که چشمانم هميشه رنگ خون است

در مثنوي ها پابه پاي درد رفتم
تا لحن ِ اندوه ِ "نرو...برگرد..." رفتم

له کرد روحم را عذاب ِ شعر ِ مرده
فريادهاي توي خلوت جان سپرده

نصرت شدم توي سرنگي غرق ِ مورفين
نيما شدم، پرپر زدم با مرغ ِ آمين

دستم به خون ِ "دلخوشي" آغشته ميشد
هرلحظه در من آرزويي کشته ميشد

در سطل هاي غرق ِ استفراغ ِ خوني/
هي عق زدم اين زندگي را با جنوني.../

سرکش تر از عصيان ِ اشعار ِ فروغ و...
محکم تر از ابعاد ِ مرگي بي دروغ و...

ارابه هاي خشم در آيينه ول شد
آيينه بامن گرم ِ حرف و درد ِ دل شد

آيينه بامن چيزهايي مشترک داشت
او هم شبيه من به کل قصه شک داشت

از روزگار ِ لعنتي، -اين جنس ِ دوم-
آنقدر درد و زخم و آثار ِ کتک داشت/

که بيستون ِ پيکرش ازحرف پُر بود
تصويرهاي کهنه اي برسينه حک داشت

سر را جلو بردم ،جلوي صورتش که
حالا شبيه روح من، صدتا ترک داشت

گفتم:بيا حالا که دنيا سر نيامد/
هي زخم خورديم و صدامان درنيامد/...

حالا تو هم مانند من ديوانگي کن
خود را رها ازاين حصار ِ خانگي کن

نصرت بشو توي سُرنگي غرق مورفين
نيما بشو، پرپر بزن با مرغ ِ آمين

اين اشک ها باران که نه...مثل تگرگ اند
يادآور ِ نام و سياهي هاي مرگ اند

مثل تمرگيدن دراين ابيات ِ موهوم
يا مرگ توي سرفه هاي سرخ ِ مغموم

درسطل هاي غرق ِ استفراغ ِ خوني/
بالا بياور زندگي را با جنوني.../

سرکش تر از عصيان ِ اشعار ِ فروغ و.../
محکم تر از ابعاد ِ مرگي بي دروغ و...

له کن تمام ِ مثنوي را توي مشتت!
باران نبار از چشم ِ مشکي ِ درشتت!

اين اشک ها باران که نه، مثل تگرگ اند...
يادآور نام و سياهي هاي مرگ اند

زن بودنت تکرار ِ تاريخ ِ جنون است
وقتي که چشمانت هميشه رنگ ِ خون است

مجنون ِ بي نام و نشان!
ليلا-زن-انسان!
درشعرهايت #زن بمان،
همپاي عصيان...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima



تکيه دادم به شونه ي خودکار
توي اين برزخ ِ فراموشي
نيستي و تا گلو فرو رفتم
توشب ِ سرد ِ بي هم-آغوشي

روي دست ِ تموم ِ اين شب ها
مونده موهاي پر کلاغي ِ من
خالي ام از خودم، ولي ازتو-
پُرشدم،عشق ِ اتفاقي ِ من!

نيستي و اين ترانه ناکوکه
توجدال ِ سکوت و فريادم
ائتلاف ِ عذاب وکابوسم
اتفاقم که توغم افتادم

به دياپازون ِ سرانگشتات
کوک ِ اين شاعر ُ منظم کن
گاهي ام لابه لاي اون اخمات
خنده اي محو و گنگ و مبهم کن

کودتاي تموم ِ ساعت ها
انقلاب ِ تموم ِ روياها
کل ِ دنيا رو دُور ِ تکراره
بين ِ شايد...اگر...و اماها

گونه هام خيس ِ اشکن و ،قلبم
مث موهاي تو پريشونه
گفتي:رد شو...برو، فراموشي-
توي اين روزا خيلي آسونه

گفتي:تقدير ِ ما همون برگه
که مي افته رو سينه ي پاييز
گفتي:بگذر ازاين ترانه ي درد
آخرش تلخه و ملال انگيز

گفتي:روزاي خوبمون تنها
حاصل عادتي غلط بوده
گفتي:بايد تموم شن اين روزا
مث يه ماجراي بيهوده

اينکه نيستي شبيه کابوسه
من به دنياي بي تو مشکوکم
دم به دم شعر و واژه مي ميره
وسط ِ گريه هاي ناکوکم

نيستي وتلخه کام ِ اوقاتم
شب شبيه ِ يه گور ِ نم-داره
نيستي و کار هرشبم بي تو
بوسه روي لباي سيگاره...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima



من درپناه پنجره ام،
با #آفتاب رابطه دارم...
فروغ

___________________

بي حرف...
بي ملاحظه...
بي خواب...
نقطه چين...

شش ماه بين اين همه "بي" در به در شدم
به ريشه هاي فسفري ام چنگ مي زدم*
در دست هاي پير زمان، جان به سر شدم...

پاييز آمده ست،
کجا مانده اي؟ که من-
گنجشک ِ شعرهاي تو بودم،
عقاب ِ من!
درفصل هاي سرد ،کجا لانه ام شود؟
جز بيت هاي روشن ِ تو، "شعر ِ ناب" ِ من

گنجشک هاي بي خبر از هرچه بود و هست
اين برگ هاي بي خبر از هرچه هست و بود...
پاييز ،استخوان وسط زخم هاي ماست
جلاد ِ بي ملاحظه ي گنبد ِ کبود...

اين موريانه هاي طلبکار ِ خاطره
بي ترس مي جوند دلم را تمام شب
هي حفره...حفره...حفره ...
به پايان نميرسد!
تدمير ِ عاشقانه ي ليلا ، تمام شب

باشعرهاي تازه مرا گيج مي کني
هربار توي شعرسپيدي معلقم
يااينکه توي مثنوي ات راه مي روم
انگار بين يأس و اميدي معلقم


وقتي هنوز توي غزل هات زنده ام
يعني هنوز هم تو به من فکرميکني
شب ها هميشه خاطره-خيزند عشق من!
دربين روز هم ،تو به من فکر ميکني؟

معشوق ِ چشم قهوه اي ام! -درحريم ِ شعر/
پنهان شو از نگاه ِ به خنجر نشستگان
از جرح ِ نشمه هاي دعاگوي پشت سر
از تيزي ِ زبان ِ همه دست بستگان

تا دست هيچکس نرود، سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعرمن بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي عشق من!
ولي/
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من، نتاااب...

#ليلا_کاظمي_فراهاني

*به ريشه هاي فسفري اش چنگ ميزند/فروغ
@asheghanehaye_fatima




دامنم را به گرگ ها دادم
بي تو لاشي شدن چه آسان است
توي اين چارپاره هاي مريض
متلاشي شدن، چه اسان است...

آه ... عيسا مسيح ِ معصومم!
تو فقط چاره ي علاج ِ مني ...
تو فقط راه و چاه مي داني،
من تنم....تو...فقط تو پيرهني

اه... زورباي خوب ِ ايراني!
ورژن ِ شرقي ِ کازانتزاکيس
جرأت ِ بي بديل ِ هرچه گناه!
شاعر ِ عشق را-بداهه-نويس!

*اشتراکات ِ ما زياد نبود-
که سوار ِ "دو" تا قطار شديم*
مقصد از ابتدا دوتا بود و...
سر ِ تقدير ِ هم، هوار شديم

آمدي تا که همسفر بشوي
تا که مجنون ِ داستان باشي
تا که ليلاتر از هميشه شوم،
بارش ِ شعر ِ بي امان باشي

آه...اسپارتاکوس ِ قصه ي من!
شورش ِ برده-واژه ها درياد/
با غزل-خنده هاي شورشي ات/
در دل ِ شعر اتفاق افتاد...

پري ِ کوچک ِ فروغ* آمد
خنده سر داد مرغ ِ بوتيمار*
آيدا توي آينه *رقصيد
کِل کشيدند خواهران ِ بهار*

ضربه برگيجگاه ِ شعر شدي،
تا تورا واژه واژه خلسه شوم
توي ابيات ِ التيامي ِ تو
راه وبي راه، مست ِ پرسه شوم

•••
اشتراکات ما زياد * نبود
آفت افتاد توي مزرعه مان
هي کلاغان دهن لقي کردند
پر شد از حرف ِ ما، زمين و زمان...

•••
نيستي معضلي بزرگ شده
معضل ِ دست هاي خالي ِ من
سوژه ي شعرهاي بسياري ست؛
قصه ي مرگ ِ احتمالي ِ من

لانه ي موريانه ها شده است
دفتر شعر و ميز تحريرم
گور باباي شعرها بي تو،
در همين چارپاره مي ميرم...

#ليلا_کاظمي_فراهاني


*اشتراکات ما زياد شده
ما سوار دوتا قطار شديم
عليرضاقربان خان

*بوتيمار، شعري ازنصرت رحماني
*ايدا در اينه، دفترشعري ازشاملو
*خواهران اين تابستان، مجموعه اي از بيژن نجدي
*زورباي يوناني، رماني از نيکوس کازانتز اکيس
@asheghanehaye_fatima




شبيه ِ سرو ِ توو سرما نِشسته
سرم سبزه، ولي يخ کرده قلبم
بساط گريه آماده ست دائم
برام دنيارو برزخ کرده قلبم

گرفتم از خودم خواب و خوراکو
نفس رو هم بگيرم؟ خيلي ساده س
نميدونم چرا تنها ،وجودم
براي دوري از "تو" بي اراده س

توو اين اوضاع ِ درهم برهم انگار
برام از عشق چيزي سخت تر نيست
جهان توو التهاب ِ جنگ و فقره
کسي از من ولي بدبخت تر نيست

عجيبه واسه مردم، واسه قلبت
که آزارم بدي، عاشقترِت شم
بذار دنياي بعدي ، همسرت......
نه!
تورو دنيا بيارم، مادرت شم!

چه جوري؟
با کدوم دل؟
با چه رحمي؟
نوشته قصه ي تلخي ِ ما رو؟
نميبخشم به جاي هردوتامون،
خداي ِ خوب ِ توي قصه ها رو...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
دي ماه1395
@asheghanehaye_fatima




ترانه ترانه...دوخط بغض و آه
بذار اسم ِ تو چشممو تَر کنه
بهونه تراشيده ذهنم که باز ،
با روياي تو خستگي در کنه

نياوردمت توي شعرم،بگي
مث اون قديما هنوز عاشقي
نميخوام با حرفام اذيت بشي،
دروغي بگي آدم ِ سابقي

برو با دل ِ راحت و بي عذاب
بدهکار ِ دنياي من نيستي
غريبه س برات جنس ِ ديوونگيم
عزيزدلم، آخه زن نيستي

به قول تو ،اين پازل ِ لعنتي
همه چيزو ميگيره کامل بشه
بذار اين وسط من بسوزم به پات
ولي آرزوي تو حاصل بشه

ميگفتي بده حال ِ دنياي ما
کسي فکر ِ حال ِ کس ِ ديگه نيست
پراز بغض و نفرت شدن آدما،
ديگه هيچ کسي،اوني که ميگه نيست

کشوندم تورو توو ترانه،بگم:
هنوز ميشه دلبسته ي شعر شد
بُريد از همه آدما و فقط،
پريشون و پيوسته ي شعر شد

هنوز ميشه دلبسته ي شعر شد،
دلارو دل ِ بهتري ميکنه
ببين توي اين شعر،پاييز ِ زرد
چه جوري برام مادري ميکنه

سرم روي زانوي پاييزه و/
خداحافظ ُ مينويسم برات
برو،
خنده هام نذر ِحال ِ دلت!
بذار اين وسط من بسوزم به پات

#ليلا_کاظمي_فراهاني
@Asheghanehaye_fatima



گرفتار ِ عادت شدم ،بعد ِ تو
همه چي برام گنگ و مبهم شده
علاقه م به شعر وُ به نقاشي وُ
به موسيقي و سينما، کم شده

شدم آدم ِ ديگه اي که فقط،
توي خاطراتش قدم ميزنه
که حال ِ خودش رو هم از زندگيش،
ازاين نوع بودن، به هم ميزنه!

کنارکسي روز ُ شب ميکنم،
که خوبه....،
ولي عاشقش نيستم!
اونم مثل تو عاشق ِ ديدن ِ
غروبه.... ،
ولي عاشقش نيستم!

ميدونه دلم با دلش جور نيست،
ولي بيخودي دست و پا ميزنه!
اونم مثل تو، وقت ِ دلتنگياش،
من ُ گاهي " ليلي " صدا ميزنه!

مث تو پريشون ِ موهام نيست
مث تو نميفهمه شعرام رو
همه سعيش اينه بگيره فقط،
غم ِ حل شده توي دنيام رو

توو اون روسري قرمزه، عطرتو
هنوزم نفس ميکشم دزدکي
يه ساله که آغوش من يخ زده
خودت رو سپردي به آغوش کي؟

دعا کن برام از همين راه ِ دور
دعا کن يه شب،غرق ِ هق هق بشم
يا يه جون ِ تازه بگيره دلم
شايد بعد ِ تو،بازم عاشق بشم...

#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghsnehaye_fatima




غرولندام ُ ناشنيده بگير
هيچي ازمن نمونده غير ِجنون
بي گلايه، توو بغض مي ميرم
اگه سخته، ترانه هامو نخون!

آخرين عکسمو نگاه کني،
يه زنه که کلاه داره و ُ غم
توي ذوق ميزنه رژ ِسرخش
دوتا چشم ِ سياه داره و غم

توي چشماش زندگي مُرده
اين اواخر ،مث ِ ربات شده
زير ِ انبوه ِ درد و شعر و جنون،
آينه ي "سيلويا پلات" شده

نميخواد کم بياره پيش ِ دلش
زني که از دلش کتک خورده
زني که توو گذشته گم شده وُ...
ازهمين شعر ِتازه چَک خورده!


ذات من سرکشه! تو مي دوني
رفتي تا من به ناکجا برسم
دل به سرسختي ِ غرور بدم
توو سکوتم به انتها برسم

اما نه!باورت نميشه بگم
که سکوتم شکست و باريدم
من خودم، باهمين دوتا چشمام
ريختن ِ کوه ِ صبرمو ديدم

آخرين عکسمو نگاه کني/
يه زنه با هزار درد ِ مگو!
بسته راه ِ گلوش ُ گريه و بغض
.
.
من که انقدر بي اراده نبو......

#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima


دهم اسفندماه،زادروز #نصرت_رحماني



جايي ميان ِ شعر ِتو، توي "حريق ِ باد"
در گاهواره هاي زمان تاب ميخورم
مثل ِ زمين ِ مرده ام،اما به جاي ابر
از واژه هاي داغ ِ "کوير" آب ميخورم

آغشته ام به سمّ ِ غم ِ "بيوه ي سياه"
"آغاز ِ انهدام چنين بود" ،جان ِ شعر!
ازمن بگو ،که نام ِتو برلب...!
که ليلي ام!
آيينه دار ِرابطه ام شو،ميان ِشعر

خب،درخيال، ليلي ِ شعرتوام،ولي
من توي شعرهاي تو هرگز نبوده ام!
خوش باورم به اينکه مرا......
هيچ!بگذريم!
"شعري براي آمدنت من سروده ام!"

اسفند؛اين نظرشکن ِ ته تغار ِ سال،
آبستن ِ ترانه ي سرخ ِ کلام ِ توست
نبضش شبيه ِجيغ ِ زني حين ِ زايمان
موسيقي ِظهور ِ غم ِدر قيام ِتوست!

آتش زده ست بستر ِخودرا به اشتياق
چرخيده دور ِمنحني ِ "نون" ِ نام ِ تو
#نصرت! تو جان ِ زنده ي شعر ِمعاصري
هرگز "شرنگ ِمرگ نريزد به جام ِتو"

#نصرت!
عزيزکرده ي ذهن و زبان ِمن!
اي از سياه ِ شعر ِ تو من تاهميشه مست!
اين زادروز توست مرا شعر کرده است،
هرم ِ حضور ِتوست که برمن مبارک است...

#ليلا_کاظمي_فراهاني

با وام از اثارنصرت💙

_

آيينه دار ِ رابطه ام،بنشين.
.
.
نام مرا،/برلب،مبند که مسموم ميشوي/من داغ ديده ام...
@asheghanehaye_fatima



در ابرهاي منفعل ِ چشمم...
در دست هاي جوهري ام هستي !
در جستجوي آن لغت ِ تنها، *
در دردهاي دختري ام هستي

تو تيک تاک ِ خاطره اي در من،
در جنگ ِ بي ملاحظه ي تثليث
تو جيغ هاي قهوه اي ِ مستي،
در چشم هاي دائما از غم خيس

از رد پاي خوني ِ تو در دل،
فهميدم عشق در تو جنون-خيز است
درمان و درد، هردو تويي، اي #شعر !
وقتي کنايه هات، غزل ريز است

در گيجگاه ِ مرتعش ِ تاريخ،
با کرم هاي سفسطه خوابيدي
در اختگي ِ آلت ِ آزادي،
به ريش ِ جبر و محکمه خنديدي

زاييدي اضطراب ِ جهانت را**
در هيبت ِ محمد ِ مختاري
من باردار ِ نطفه ي اندوهم
از تو که نام ِ ديگر ِ "آزار"ي

اي شعر...!
شعر ِ من که بد آوردي
در روزگار ِ از خفقان جاري،
آيا دوبيت ِ ديگر ِ بعدي را،
تاب ِ "نخوانده-کشته-شدن" داري؟

اي شعر!اي تداوم ِ نصرت ها
آشوب کن بساط ِ فضيلت را!
از مرگ ِ بي دروغ ِ فروغ ات باز،
بيرون بکش شکوه ِ حقيقت را

#ليلا_کاظمي_فراهاني



*درجستجوي آن لغت تنها/اثري از يدالله رويايي

**زاده ي اضطراب جهان/اثر محمدمختاري
@asheghanehaye_fatima


اختياری ندارم
تو آفتابی
آفتاب
آفتاب
و قلبِ من
آه ..!
قلبِ من آفتاب‌گردانی دیوانه ...

#عدنان_الصائغ


______________


تا دست ِهيچکس نرود،سمت ِ بودنت
در پاره پاره هاي همين شعر ِمن ،بخواب!
تو #آفتاب ِ منعکسي، عشق من!
ولي،
لطفا به شعرهاي کسي غير ِ من ،نتاااب!

#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima




وقتي هنوز توي غزلهات زنده ام،
يعني هنوووز هم ،تو به من فکرميکني
شبها هميشه خاطره خيزند ،عشق من!
دربين روز هم تو به من فکرميکني؟!



#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima


به #آفتاب


يه دستي که همدست ِدلتنگيام/
که هم-عهد ِ شب-گريه هاي منه
يه دستي مث دست کم لطف ِتو/
که توو گيس ِ خيس ِشباي منه/

منو ميبره تا خود ِآفتاب
منو ميبره...
مييبره...
ميييبره...

تاجايي که مي افتم از اوج ِشب...
با دست تو خواب ازسرم ميپره...

يه دستي من ُ هي ورق ميزنه
داره ميرسه صفحه ي آخرم
بزن...
صفحه،
زخم ِ زبون ،
پشت ِپا...

گذشته ديگه آه و غم از سرم

حريص ِ هراس ِنبود ِ توام!
هراس ِ نبود ِ همين گريه ها
همين غم که تنها پناه ِ منه،
بيا پاي حرفم بشين...

گريه ها.../
امونم نميدن که از فکرهام،
ازاين ترس ِ بدپيله صحبت کنم،
بيا آرزوم ُ فقط باخودت،
بگم ، توي اين شعر قسمت کنم

من ُ از سکوت ِ ترانه م بگير
که زنگ ِ صدات ُبه شعرم بدي
اگه قهره بامن ، ولي باتو نه/
يه کم از خدات ُ به شعرم بدي

تو رو پشت ِاين نقطه چيناي زشت
توو آغوش ِ غم قايمت ميکنم
تورو از تو ميگيرم و تا ابد،
براي خودم قايمت ميکنم...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima




شبيه ِ سرو ِ توو سرما نِشسته
سرم سبزه، ولي يخ کرده قلبم
بساط گريه آماده ست دائم
برام دنيارو برزخ کرده قلبم

گرفتم از خودم خواب و خوراکو
نفس رو هم بگيرم؟ خيلي ساده س
نميدونم چرا تنها ،وجودم
براي دوري از "تو" بي اراده س

توو اين اوضاع ِ درهم برهم انگار
برام از عشق چيزي سخت تر نيست
جهان توو التهاب ِ جنگ و فقره
ولي از من کسي بدبخت تر نيست

عجيبه واسه مردم، واسه قلبت
که آزارم بدي، عاشقترِت شم
بذار دنياي بعدي ، همسرت......
نه!
تورو دنيا بيارم، مادرت شم!

چه جوري؟
با کدوم دل؟
با چه رحمي؟
نوشته قصه ي تلخي ِ ما رو؟
نميبخشم به جاي هردوتامون،
خداي ِ خوب ِ توي قصه ها رو...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
دي ماه1395
@asheghanehaye_fatima




عجيبه واسه مردم، واسه قلبت
که آزارم بدي، عاشقترِت شم
بذار دنياي بعدي ، همسرت......
نه!
تورو دنيا بيارم، مادرت شم!


#ليلا_کاظمي_فراهاني
دي ماه1395
@asheghanehaye_fatima




بيا که حرف نه...امشب فقط قدم بزنيم
بيا که خواب ِجهان را کمي به هم بزنيم

شب است و توي سرم جغدها عزادارند
مرا به کوچه ي ديوانگيت برده دلم
به گور ِخالي ِقلبي که ازتو خالي تر...
مرا به خاک و خودش را به من سپرده دلم

بکوب بر سر ِشعري که ردپاي...
ببين
گرفته از شب ِمن، دست ِسومي من را
نخواه بعد ِتو ،ازتو دوباره بنويسم
که خودکشي شده ام "ازتو زنده بودن" را

تورا کجا ننويسم؟که هرچه هست تويي
به نيست هاي کماکان، به خاک هاي جهان
تورا چقدر نخواهم؟که هرچه بود،تويي
تورا چگونه بميرم؟کجاي نبض ِزمان؟

پرنده ات شده بودم، به رنگ ِ شعر ِفروغ
صدا صداي تو بود از گلوي من رد شد
نشست توي دل ِواژه هاي شعر-بِشو
چقدر گريه شد و يک سکوت ِ ممتد شد!

"پرنده..آه،پرنده.. پرنده کوچک بود"
و چشم هاي مرا جز پرنده گريه نکرد...




#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima




زيبا نبود عذاب ِ در من تنيده،
اين همه اگر تو مطلق نبودي در عظمت!
فرو نمي ريخت در من هرآنچه پيش ازتو معنا داشت
-معناست زيبايي
معناست شعر
جهان، معناست-

در دَوَران ِ اين جهان ِ ازمعنا افتاده طواف مي کنم حباب ِ باستاني ِ عشق را
به عزت و شرف ِ بوسه هايي که بر لبم تشييع مي شوند،
بگرد بامن گرد ِ عشق

بيا به زباله دان ِ معناها برويم
قربان شويم و در خون نامقدس ِ هوس،
مومن شويم به غسل سکوت.

به حظ ِ حضورت، جسد به جسد پيش مي روم
بيامرز بوسه هايي را که در طلب ِمعناي "تو" شهيد مي شوند

همه چيز زيباست
زيباست وقتي تو مطلقي در عظمت

حقيقت از تو زيباست
دروغ از تو زيباست
و شعر، که دروغ است و حقيقت.
شعر از تو زيباست



#ليلا_کاظمي_فراهاني
@asheghanehaye_fatima



تو رو پشت ِاين نقطه چيناي زشت
توو آغوش ِ غم قايمت ميکنم
تورو از تو ميگيرم و تا ابد،
براي خودم قايمت ميکنم...


#ليلا_کاظمي_فراهاني
کنار خاطره هايي که لال وخاموشند
دوباره بغض و نگاهم ترانه مي پوشند


دوباره از خفقاني زنانه لبريزم
به روي گور خودم خاک تازه مي ريزم


نگاه ميکني ازپشت قاب عکسي لال
به انعکاس نگاهم ،به خنده هايي کال


به بسته هاي پراز خشم ِ قرص اعصابم
به ميز و دفتر وخودکار ِ رفته در خوابم


به خرس قهوه اي ِ کنج تختخوابم که...
به شمع قرمز ِ خاموش ِ درحبابم که...


به خوشنويسي ِ از بيت هاي نابم که...
به روسري ِ سياه ِ دراضطرابم که...


فقط نگاه و نگاهي که غرق ابهام است
ودختري که دراين ماجرا کمي خام است


چقدر لحن نگاهت سپيد و ارام است
چقدر سکر کلامت شبيه خيام است


زني پراز تب وتابم ، ترانه مي خواهم
براي مردن و رفتن بهانه مي خواهم


تمام انچه نشسته ست دردلم گفتم
دوباره از تب اين عاشقانه آشفتم

ازاتحاد گلو باترانه ميگفتم
ازانفجار ِ قريب بهانه مي گفتم

از عمق وحشت زن،در خيانت وترديد
ازانچه هرشب وهرشب،درآينه مي ديد


تو زيرکانه شنيدي وسرتکان دادي
کمي به ذهن کژانديش خود زمان دادي


به دخترانه ترين لحظه ها قسم خوردم
به عطر مسکر ِ نان تازه ها قسم خوردم


که از تمام غزل هاي کهنه دل بکنم
که حرفي از غزل وشعر و واژه ها نزنم


که در بکارت کور ِ زنانه جان بدهم
خداي باور خود را،به ديگران بدهم


که کور وکر بشوم،عاشقانه ننويسم
که ساده جان بدهم روي بالش خيسم


خودم نباشم و "خود " را به گووور بسپارم
به گور سرد اتاقي نموور بسپارم


فقط به پاي همين شعر اخرم بنشين
به پاي زنده شدن هاي باورم بنشين


غزل دوباره خودش راکشانده تا اينجا
نفس نفس زده خود را رسانده تا اينجا
.
.
.

به قدر عمر ِ همه عاشقانه ها پيرم
تو رفته اي وپس از رفتنت زمين گيرم


اگرچه شعر نوشتم ،اگرچه واژه شدم
فقط نگاه تو در قاب کرده تفسيرم


عزيزدل نه فقط باتو بين روياها
که با خودم وهمه مدتيست درگيرم


پريشب امده بودي به خوابم و امروز
زني به مرگ عجولانه کرده تعبيرم


تومرده اي و من امشب به اتفاق غزل
کنار عکس تو بر روي ميز ، مي ميرم...!!!


#ليلا_کاظمي_فراهاني