عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Smoke
Mehdi Moghaddam
هنگامی كه آدم؛

چيزی برای
"بوسيدن" نداشته باشد،
سيگار ضروری میشود!

#زيگموند_فرويد

#مهدی_مقدم
سیگار

@asheghanehaye_fatima
@asru1

دوستت دارم پریشان ، شانه می خواهی چه کار ؟

دام بگذاری اسیرم ، دانه می خواهی چه کار ؟


تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان ! عشق کن !

ای که شاعر سوختی ، پروانه می خواهی چه کار ؟


مـُردم از بس شهر را گشتم ، یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار ؟


مثل من آواره شو از چار دیواری درآ !

در دل من قصر داری ، خانه می خواهی چه کار ؟


خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار ؟


شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن

گریه کن ! پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار ؟

#مهدی_فرجی

@asheghanehaye_fatima
‍ «زمستان»

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون،
ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده‌ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش،
نغمه‌ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم،
همان بی‌رنگِ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی،
صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت می‌دهد،
بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این،
یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.

#مهدی_اخوان_ثالث

@asheghanehaye_fatima
رویش عشق
سر آغاز کتاب من و توست 
گوش کن
این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد...

#مهدی_اخوان_ثالث


@asheghanehaye_fatima
Ya Aashikat Al Wardi .. كارلا شمعون - يا عاشقة الورد
Carla Chamoun
🎧 يا عاشقة الورد/ ای عاشق گل
زكي ناصف 🇱🇧
ای عاشق گل، اگر [هنوز هم] بر سر قرارت با من هستی
معشوق تو نیز منتظر است، ای عاشق گل

سردر گم است یا منتظر می‌ماند؟ قلبش به ستوه آمده
بلندی چیست؟ ماه چیست؟ وجد و شب‌بیداری چیست؟
اگر تو باز هم نگران شوی، در افق سرگردان شوی
در گرگ و میش هم که شنا کنی، سرگردانی‌ات فرو نمی‌نشیند

ای عاشق گل، اگر [هنوز هم] بر سر قرارت با من هستی
معشوق تو نیز منتظر است، ای عاشق گل

ستاره‌ای در افق، با شادی و آسایش شروع به آوازخواندن
همین امروز و نه فردا، آنکه وعده داده باید وفا کند
ای الهام‌پذیر از رازها، گله‌گذاری به تو سودی نمی‌رساند
معشوقت نیز جز به آن گُلی که برگونه شکفته عشق نمی‌ورزد

ای عاشق گل، اگر [هنوز هم] بر سر قرارت با من هستی
معشوق تو نیز منتظر است، ای عاشق گل
ترجمه‌: #مهدی_فهیمی

@asheghanehaye_fatima
باورش این بود که عشق باید یک‌باره، با درخشش‌هایِ بسیار و تکان‌هایِ شدید از راه برسد، توفانی آسمانی که به زندگی هجوم بیاورد، زیر و روی‌اش کند، اراده‌یِ آدم‌ها را مثلِ شاخ و برگ بکٙنٙد و دل را یک‌پارچه ببٙرٙد و به ورطه بیندازد. نمی‌دانست که وقتی ناودان‌ها گرفته باشد باران رویِ بامِ خانه‌ها دریاچه‌ها به‌وجود می‌آوٙرٙد، و این‌چنین خود را در امنیت می‌دانست تا این‌که ناگهان تٙرٙکی در دیوار کشف کرد.*

: #گوستاو_فلوبر [ فرانسه، ۱۸۸۰-۱۸۲۱ ]

■مترجم: #مهدی_سحابی [ ۱۶ بهمن ۱۳۲۳ قزوین - ۱۸ آبان ۱۳۸۸ فرانسه ]

*بخشی از رمان: «مادام بوواری»

@asheghanehaye_fatima
سرت که درد نمی‌آید از سوالاتم؟
مرا ببخش که این‌قدر بی‌مبالاتم

چطور این‌همه جریان گرفته‌ای در من
و موبه‌موی تو جاری‌ست در خیالاتم؟

بگو به من که همان آدم همیشگی‌ام؟
نه... مدتی‌ست که تغییر کرده حالاتم

چه‌قدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟
درست از آب در آیند احتمالاتم

تو محشری به خدا، من بهشت گمشده‌ام
تو اتفاق می‌افتی، من از محالاتم!

چه‌قدر ساکتی و من چه‌قدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم

...دلم گرفته اگر زنگ می‌زنم گاهی
مرا ببخش که این‌قدر بی‌مبالاتم!

#مهدی_فرجی
@asheghanehaye_fatima
افتاده و کوچک شده، برخاسته هربار
این سایه، که دنبال تو راهی‌ست به دیوار

آن دلخوری و دلخوشی ماست که زیباست
من از غمِ انکار و تو با لذتِ دیدار

تا هست، به اندازهٔ روزی که مباداست
از خنده‌ام این شوقِ نپاینده نگه‌دار

صدبار از ایجاز نگفتن نشنیدی
من می‌روم امّا تو تقلّا کن و نگذار!

می‌خواهمت اندازه‌ی ناباوری‌ات، کاش
ما هر دو نگوییم چه اندازه، چه مقدار

تحلیل تو تعریف من از عشق، همین است
این اندکی اندک و بسیاریِ بسیار

هر شعر که خواندی و به یاد منت انداخت
من گفته‌ام ای خاطره‌ٔ گمشده! ای یار!

دل بود؛ شبی آب شد از چشم من افتاد
افتاد، ولی خم نشدم! خم شو و بردار




#مهدی_فرجی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم...



#فروغ_فرخزاد
#مهدی_اخوان‌ثالث

@asheghanehaye_fatima
موج‌ها خوابيده‌اند آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه‌های شعله‌ور خشكيده‌اند
آب‌ها از آسيا افتاده است
در مزارآباد شهر بی‌تپش
وای‌ِ جغدی هم نمی‌آید به‌گوش
دردمندان بی‌خروش و بی‌فغان
خشمناكان بی‌فغان و بی‌خروش
آه‌ها در سينه‌ها گم‌ كرده راه
مرغكان سرشان به‌زیر بال‌ها
در سكوت جاودان مدفون شده‌ست
هر چه غوغا بود و قيل و قالها
آب‌ها از آسيا افتاده است
دارها برچيده خون‌ها شسته‌اند
جای رنج و خشم و عصيان بوته‌ها
پشكبن‌های پلیدی رسته‌اند
مشت‌های آسمان‌كوب قوی
واشده‌ست و گونه‌گون رسوا شده‌ست
يا نهان سيلی‌زنان, يا آشكار
كاسه‌ی پست گدایی‌ها شده‌ست
خانه خالی بود و خوان بی‌آب و نان
وآنچه بود, آش دهن‌سوزی نبود
اين شب ست, آری شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود...

#مهدی_اخوان_ثالث

@asheghanehaye_fatima